پیشنهاد‌های وهسودان مرزبان (١,٤٣٤)

بازدید
٤,٧٣١
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

تجن روان روودی که از رود بزرگ جا کنند - تاریخ سیستان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

لاک=لاس ای کمال النسب از بهر خداوند مگوی کان ندیمان گزیده ز کجا کردی روی هریکی همچو سگ لاک دوان از پس بوی ضرر نقل و هلاک قدح و مرگ سبوی سوزنی سمرقندی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

در اینجا بوته بچم آماج است بر آن تیر کز شستش آمد به در سوی بوته شد راست مانند زر. سلمان ساوجی بوته بر عارض آن نگار نهاد دل ما را به عشق خار نهاد. ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

کربال سره آن کربار است مانند رودبار و دریابار و باریاب و فاراب - بزمینی که کنار رود است و آب بر آن سار شود رودبار گویند و چون کربال کنار رود کر است آ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

اگر نام کردی آهوون است بچم دایره و شکفت و کانال و تونل است اگر اهوَن است این بر وزن افعل بچم خوارتر - زبونتر - اسانتر است و این عربی است دوستان ایران ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چه توان کرد؟ بودنی می باشد تاریخ بیهقی بودنی وبود بچم قضا و قدر است و معنی فلسفی دارد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

کَرَک ولج/ولچ. بدیده/بدبده/بودنه/ورتیج/وردیج/ورتج/ورتاج/ورده/وشم . کرک در پارسی میانه و نیز در گویش هراتی و گویش های زبان کردی، در پارسی دری به ویژه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

کَرَک در پارسی میانه و نیز در گویش هراتی و گویش های زبان کردی، در پارسی دری به ویژه در گویش کرمانی واژهٔ بدبده و بودنه و بدیده، در پارسی دری کهن وَرْ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

کَرَک در پارسی میانه و نیز در گویش هراتی و گویش های زبان کردی، در پارسی دری به ویژه در گویش کرمانی واژهٔ بدبده و بودنه و بدیده، در پارسی دری کهن وَرْ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

کَرَک در پارسی میانه و نیز در گویش هراتی و گویش های زبان کردی، در پارسی دری به ویژه در گویش کرمانی واژهٔ بدبده ، در پارسی دری کهن وَرْتِج/وَرْتیج/وَر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

آید از باغ بی سرود و بازیج دستک بکراعه می برآرد ورتیج. زینتی ( از لغت نامه اسدی ) . گشته در چنگل عشق تو گرفتار دلم همچو ورتیج که در چنگل باز است اس ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دروشت و بیز درفش باشد بیز است و نه تیر ای مسلمانان زنهار ز کافر بچگان که به دروشت بتان چگلی کشت دلم.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

بیز بچم دروشت و درفش پارسی است و انرا اسدی طوسی در لغت فرس اورده شگفت است دهخدا بسیار بی سواد است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

این واژه پاژ است و نه تاژ آن را درست نخوانده انند پاژ و پاژه خیمه است خسرو غازی آهنگ بخارا دارد زده از غزنین تا جیحون پاژ و خرگاه. بهرامی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

پاژ/پاژه خیمه خسرو غازی آهنگ بخارا دارد زده از غزنین تا جیحون پاژ و خرگاه. بهرامی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

ژَد žad، ژَی/ژه، انگَم /انجَم/انگو/ هنگو/هنگف ، بربیم، انگم ژد= اَنگُژه angože ، جَتَر jatar /کتره/کتیرا ( اوستایی: جَتَرَ jatara ) ، کتیرگ / بریژنه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

موج واژ عربیست پارسی ان کوهه و کلاک و اشترک است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

به قبطی و مصری فول و به عراق جرجر معرب گرگر و سریانی و کوفی کرانیس و قوابادس و به لغت سجزی کالوسْک وبه بستی کوَسْک و گروهی آنرا توَسْک نامند. توَسْک ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

توَسْک است در پارسی باقلا می و عنبر و مشک ناویژه ناک

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دیزه سیاه نیست در هر جانداری رنگیست خر دیزه و اسب دیزه و گرگ دیزه و رنگ تک رنگ نیست در خر به خری می گویند که بدفوزش خاکستری بیرنگ و تن و سرش به سیاه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

گمانم سنار همان شنار باشد جایی که شنهای ته دریا در ان تل گشته و ژرفای اندک دارد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

گذر - گذار بچم از چیزی گذشتن و عبور است ترک چیزی را ههم گویند - سپاسگذارم یعنی سپاسنمیگزارم - گزار/وجار بچم شناختن است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

خوچ به تاج خروس نیز میگویند و ان ابریشمبن سرخ را هم برای همین خوچ گفته اند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

در مرزبان نامه امده زغن از گرسنگی زاغ زده بود نمیدانم این زاغ چیست

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

ترانگل - انگل تر - تر انگشت -

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

به گمانم پساوند هم قافیه و هم ردیف و هم دنباله و پایان است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

اهوان = خالی - خلا - به مال و قوت دنیا مشو غره چو دانستی که روزی آهوان بودند آن پرآرد انبان ها

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

اهوان به مال و قوت دنیا مشو غره چو دانستی که روزی آهوان بودند آن پرآرد انبان ها

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

سام همان سهم است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بازه همچنان دایره و فرجه و رخنه باشد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دهخدا این بیت را باید زیر برزگر ریون دست می اورد در راه نشابور دهی دیدم بس خوب انگشته او را نه عدد بود و نه مره. رودکی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

در نوشتاران زرتشتی میخوانیم وانکه آوارگان بسپنجد - این واژه از سه و پنج نیست سپنجیدن بچم سرپناه دادن است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دل خوش چه بوی بدانکه ناصر مانده است غریب و مندخانی ناصر خسرو

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

جگربند فرزند همه پهلوانان کاووس شاه نشستند بر خاک با او به راه زبان بزرگان پر از پند بود تهمتن به درد از جگربند بود

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

مغزآید/چغزآید/نغزآید/فغ زاید

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

آوار از آور =ایوار است همین واژه آور سپس خاور نیز شده و آوار غریب غربت و دور کرده شده و ان همه معانی گرفته شده و ان اوار که بچم حساب است از آمار امده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

کوچ در میهن ارز جایی به جای دگر و برگشتن به انست مهاجر را به پارسی آواره گفته اند ud kē wēmārān ud armēštān ud kārdāgān rāy spinǰānagīh kunēd. ( Ank ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

شگفتا از دوست عرب خمسه ما هنرزاده شیراز میگوید این سایت شیح را پارسی گفته. برادر اندکی درست بخوان در اینجا چند بار گفت درمنه پارسی شیح است و گفت شیخ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

خوشبختانه خوارزمی هزار سال پیش گغته که تکین پارسی هست و دقیق توضیح داده تک/تگ/تج/تاز که در تجره ( دجله ) و رود تجن و تکاور میبینیم گویه دگری از تاز ا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دو دمب در نشته های پهلوی امده چون انگار از دو سو دنباله داره دو دنباله میگفته اند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

برادر شیشک بره ماده پشمینه است که شش ماه را گذرانده و میتواند ابستن شود بز را در پارسی پهلوی چه کوهی و چه خویی باشد بز گویند اگر خویگر ( اهلی ) باشد ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

wāzišt ān kē - š andar abr rawišn dārēd, u - š tom ud tār ī andarwāyīg zanēd ud stabrīh ī andarwāy bārīk, sabuk čihrīg kardan ud tagarg widāxtan ud ā ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

هوا وازه عربی است در پارسی بدان باد/واد/وای میگویند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

باد/ واد/وای بچم هوا و باد است گر بگرداند ز مهر تو زمانی رأی رای باشد از غم روز و شب جان وی اندر وای وای

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

دلم ز لطف تو رمزی به گوش تو می گفت ز شوق اشک چمم آب در دهان آورد امیر خسرو دهلوی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

کت/گت/جت/زت/زد در پارسی به چم کشتن زدن و جنگ است و در سنگنبشته داریوش هخامنشی بسیار امده مانند جتا =بزنید /بکشید - واژه جنگ نیز بدرستی باید جتگ/زدگ=ز ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

گفته شعوری دست است و گفته دهخدا بر چیزی نیست درکلمه رانین یاء برای نسبت و نون برای تأکید نسبت است چنان که میگوییم زر زری زرین ران رانی رانین سیم ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

- ud ka tō dīd kē dādwarīh ī rāst kard ud pārag nē stad ud gugāyīh ī rāst dād ud dranǰišn ī frārōn guft, ( Anklesaria, 1913, p. 31 ) و چون تو دیدی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

چرده/کرده = خلق افریده شده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چه چرت و پرتهایی - وجین/گزین هیچ پیوندی با چیدنو چینه ندارد چیدن از چدن /کتن بچم کندن است