پیشنهادهای وهسودان مرزبان (١,٣٢٣)
دروشت و بیز درفش باشد بیز است و نه تیر ای مسلمانان زنهار ز کافر بچگان که به دروشت بتان چگلی کشت دلم.
بیز بچم دروشت و درفش پارسی است و انرا اسدی طوسی در لغت فرس اورده شگفت است دهخدا بسیار بی سواد است
این واژه پاژ است و نه تاژ آن را درست نخوانده انند پاژ و پاژه خیمه است خسرو غازی آهنگ بخارا دارد زده از غزنین تا جیحون پاژ و خرگاه. بهرامی
پاژ/پاژه خیمه خسرو غازی آهنگ بخارا دارد زده از غزنین تا جیحون پاژ و خرگاه. بهرامی
ژَد žad، ژَی/ژه، انگَم /انجَم/انگو/ هنگو/هنگف ، بربیم، انگم ژد= اَنگُژه angože ، جَتَر jatar /کتره/کتیرا ( اوستایی: جَتَرَ jatara ) ، کتیرگ / بریژنه ...
موج واژ عربیست پارسی ان کوهه و کلاک و اشترک است
به قبطی و مصری فول و به عراق جرجر معرب گرگر و سریانی و کوفی کرانیس و قوابادس و به لغت سجزی کالوسْک وبه بستی کوَسْک و گروهی آنرا توَسْک نامند. توَسْک ...
توَسْک است در پارسی باقلا می و عنبر و مشک ناویژه ناک
دیزه سیاه نیست در هر جانداری رنگیست خر دیزه و اسب دیزه و گرگ دیزه و رنگ تک رنگ نیست در خر به خری می گویند که بدفوزش خاکستری بیرنگ و تن و سرش به سیاه ...
گمانم سنار همان شنار باشد جایی که شنهای ته دریا در ان تل گشته و ژرفای اندک دارد
گذر - گذار بچم از چیزی گذشتن و عبور است ترک چیزی را ههم گویند - سپاسگذارم یعنی سپاسنمیگزارم - گزار/وجار بچم شناختن است
خوچ به تاج خروس نیز میگویند و ان ابریشمبن سرخ را هم برای همین خوچ گفته اند
در مرزبان نامه امده زغن از گرسنگی زاغ زده بود نمیدانم این زاغ چیست
ترانگل - انگل تر - تر انگشت -
به گمانم پساوند هم قافیه و هم ردیف و هم دنباله و پایان است
اهوان = خالی - خلا - به مال و قوت دنیا مشو غره چو دانستی که روزی آهوان بودند آن پرآرد انبان ها
اهوان به مال و قوت دنیا مشو غره چو دانستی که روزی آهوان بودند آن پرآرد انبان ها
سام همان سهم است
بازه همچنان دایره و فرجه و رخنه باشد
دهخدا این بیت را باید زیر برزگر ریون دست می اورد در راه نشابور دهی دیدم بس خوب انگشته او را نه عدد بود و نه مره. رودکی
در نوشتاران زرتشتی میخوانیم وانکه آوارگان بسپنجد - این واژه از سه و پنج نیست سپنجیدن بچم سرپناه دادن است
دل خوش چه بوی بدانکه ناصر مانده است غریب و مندخانی ناصر خسرو
جگربند فرزند همه پهلوانان کاووس شاه نشستند بر خاک با او به راه زبان بزرگان پر از پند بود تهمتن به درد از جگربند بود
مغزآید/چغزآید/نغزآید/فغ زاید
آوار از آور =ایوار است همین واژه آور سپس خاور نیز شده و آوار غریب غربت و دور کرده شده و ان همه معانی گرفته شده و ان اوار که بچم حساب است از آمار امده
کوچ در میهن ارز جایی به جای دگر و برگشتن به انست مهاجر را به پارسی آواره گفته اند ud kē wēmārān ud armēštān ud kārdāgān rāy spinǰānagīh kunēd. ( Ank ...
شگفتا از دوست عرب خمسه ما هنرزاده شیراز میگوید این سایت شیح را پارسی گفته. برادر اندکی درست بخوان در اینجا چند بار گفت درمنه پارسی شیح است و گفت شیخ ...
خوشبختانه خوارزمی هزار سال پیش گغته که تکین پارسی هست و دقیق توضیح داده تک/تگ/تج/تاز که در تجره ( دجله ) و رود تجن و تکاور میبینیم گویه دگری از تاز ا ...
دو دمب در نشته های پهلوی امده چون انگار از دو سو دنباله داره دو دنباله میگفته اند
برادر شیشک بره ماده پشمینه است که شش ماه را گذرانده و میتواند ابستن شود بز را در پارسی پهلوی چه کوهی و چه خویی باشد بز گویند اگر خویگر ( اهلی ) باشد ...
wāzišt ān kē - š andar abr rawišn dārēd, u - š tom ud tār ī andarwāyīg zanēd ud stabrīh ī andarwāy bārīk, sabuk čihrīg kardan ud tagarg widāxtan ud ā ...
هوا وازه عربی است در پارسی بدان باد/واد/وای میگویند
باد/ واد/وای بچم هوا و باد است گر بگرداند ز مهر تو زمانی رأی رای باشد از غم روز و شب جان وی اندر وای وای
دلم ز لطف تو رمزی به گوش تو می گفت ز شوق اشک چمم آب در دهان آورد امیر خسرو دهلوی
کت/گت/جت/زت/زد در پارسی به چم کشتن زدن و جنگ است و در سنگنبشته داریوش هخامنشی بسیار امده مانند جتا =بزنید /بکشید - واژه جنگ نیز بدرستی باید جتگ/زدگ=ز ...
گفته شعوری دست است و گفته دهخدا بر چیزی نیست درکلمه رانین یاء برای نسبت و نون برای تأکید نسبت است چنان که میگوییم زر زری زرین ران رانی رانین سیم ...
- ud ka tō dīd kē dādwarīh ī rāst kard ud pārag nē stad ud gugāyīh ī rāst dād ud dranǰišn ī frārōn guft, ( Anklesaria, 1913, p. 31 ) و چون تو دیدی ...
چرده/کرده = خلق افریده شده
چه چرت و پرتهایی - وجین/گزین هیچ پیوندی با چیدنو چینه ندارد چیدن از چدن /کتن بچم کندن است
هوش داری - پاس داری - یاد داری
واژه � تاش � گویه دگر � دار� است در پارسی واج�ر� به �ش�میگردد چون برگرد/برگشت. دار/داشت. دار بچم پرسداری/پرستاری=همداری است پسوند �دار� به گونه �د ...
ترکاره - تره کاریهر خوراک که در ان سبزی و میوه باشد
پل و شپول
لارستان کچتم من میرقصم کچتش رقصیدی کچته میرقصد بچخ برقص چَخ= رقص پایکوب درهم مالیدنله کردن با پا پایمال هلی - شلی
گمانم فندق پنجیر و ویشگون است
شیپور - شیفور - شیفتک - شوتک - شیعون چفیر شفیر سپیل - سفیر
شاک به بز نر میگویند
وا/وای در پهلوی هوا و فضا باشد و در وا و اندر وا یعنی سر و پا در هوا
این واژه هزاروش است پهلوی ان نمیدانم چیست اسیم همان سریانی عظیم است
هنر زاده واژه ای کهن را یادم اوردی یادش بخیر