پیشنهادهای وهسودان مرزبان (١,٣٣٦)
پخته با فتح اول پنبه باشد به بغت خراسانیان در افغانستان و تاجیکستان نیز هم اکنون گفته میشود بدان مکیب بدوزد که دل نهی همه عمر زهی بریشم و پخته زهی د ...
زار وک = بسیار گزنده زار= - زهر و صفت ساز = زهرو - چون ترس و ترسو و هند و هندو کاف فارسی پهلوی برای تاکید و تفضیلی کردن مانندترسوک - هندوک - گریوک از ...
احمقانه است وقتی قطران تبریز زبان مردم اذربایجان را پارسی مینامد انگاه بییاییم و نام انرا ایرانی بنهیم اگرچه نام ایران نام کهن پارسیان بوده اما انها ...
نابند و نوبندگان نام چند جا از پارس است مردم فارس نان را نون میگویند و اگر معنی نونبند میداد نونبند نابند میتواند به چم نهاوند و مرکز نیز باشد
پارسیان سرزمین پارس را بدو نیم کرده بودند خراسان و خوروران یا ایواران که به معنی مشرق و مغرب است از قومس به ان سو خراسان بود و از قومس تا نهاوندمغرب ...
این واژه فارسی است و پیش از انکه ترکان به ایران ایند در زبان عربی به صورت جلاوز ثبت شده - که همان گلآویز است و در پارسی معنی پیشرو ندارد بلکه معنی پا ...
نیاز واژه ای پارسی است گویی ترکیبش ن یاز است چون نبشته و اینگونه نون خنثی بسیار پیش از واژگان پارسی میاید و
گمانم سرزمین میان کابل و هند که سید علی همدان در ان جان سپرد نام گنر دارد و گبر تصحیف گنر است که اکنون در افغانستان انرا کنر خوانند و در کتابها مرگ س ...
عنصری کنر را گنر اورده - متاسفانه در دیوان را به صورت گبر اورده که اشتباه است نه یک سوار است او بلکه صدهزار سوار برین گواه من است آن که دیده حرب گن ...
گبرسریانی که به معنی مرد است پیوندی به گبر پارسی ندارد و به کفر نیز پیوندی ندارد و قیاسش با مزگت سخت پریشانگویی است گبر پیش از اسلام نیز به زرتشتیان ...
نام دیهی ست در هفت فرسنگی شیراز و انرا بردج و ابرده نیز گویند و نام دیهی است به نزدیکی نخشب و عزیز بردی از انجا بود و نام دیهی است در نزدیکی غزنه که ...
پیشگامی - اقدام در جنگ نهاد از میان گوان پیش پای فردوسی ز بهر دل شاه کشور گشای بماندم نهادم یکی پیش پای بهمن نامه ایرانشاه ابوالخیر
افروغ افروز است سپهر مهرافروغ = سپهر مهرافروز - جانافروغ
جایگان و نه جایگاه و خایگان جایگان تو چو کابیله شده ست رنگ او چون کون پاتیله شده ست دو کتاب لغت فرس و صحاح الفرس پیش از قرن هشتند و لغت را به معنی ...
جایگان و خایگان هردو میتواند درست باشد کوبش خایگان مشهور است جایگان تو چو کابیله شده ست رنگ او چون کون پاتیله شده ست کابیله گویه دیگری از کوبال ...
فروهیده به معنی پسندیده است و فرهنگنویسانی چون هدایت معنی اشتباه خردمند و دانا و از این دست را وارد فرهنگ نامه و سپس لغتنامه کرده اند معانی غلط را با ...
دم جنبانک گویند خجسته را بجز از خردما ندارد گوش بنفشه را بجز از کرکما ندارد پاس . منوچهری ( دیوان چ 2 ص 45 ) .
خالوو هالو از خال عربی است به پارسی ( با همه گونه های زبانی ایران ) ماما و کاکا است در خراسان بیشتر ماما را به برادر مادر میگفتند و کاکا را به برادر ...
نشتیمان یا نیشتمان نه به معنی زادگاه و نه کشور است نشتیمان یعنی نشست مان نشیمن - این معنی لغوی ان است دیگر هر کس میخواهد به میل خود به ان چیزی بیفزای ...
گفت کوتوال نبشته است و گفته �بیست و اند هزار قفیز غله در کندوها انبار کرده شده است، باید فروخت یا نگاه باید داشت؟� ما را به غزنین چندین غله است و این ...
بیاژم در شعر کسایی میتواند دو معنی داشته باشد یکی خرد و ریز ریز کن و دیگر انکه بیاگن ان را در روده بیاگن - این کلمه در لری و فارس و بسیاری جاها به ص ...
مانا همه این معانی گفته شده میدهد اما دوستی که گفت تبریز دست نیاکان اورارتو بوده و ان دوست دیگر که گفت دست کردان بوده هردو درست گفتند نیاکان هردو در ...
بدرقه ویا بذرقه فارسی است و عربی نیست و عربی دانان انرا عربی نمیدانند و در عربی صرف نمی شود گردش ذال و دال نیز نشان پارسی بودن ان است این وازه شاید ک ...
ماهان و ماج ماه است چو تو شاه ننشست بر تخت عاج فروغ از تو گیرد همه مهر و ماج . فردوسی و اگر ما جان باشد مام جان به مادر مادر گفته میشود و جان برای ...
دانه بخورک - بادام کوهی تلخ و ان از مح است که با ماش نیز همخانواده است
غارج صبح است که هنوز گیتی به آرام اندرون است وتا بامداد که برخیزند و به کار عام شوند - و غارجی صبوحی زدن است سپیده دم که وقت کار عامست نبیذ غارجی ...
آتش به جانم افکند، شوق لقای دلدار از دست رفت صبرم، ای ناقه! پای بردار ای ساربان، ! خدا را؛ پیوسته متصل ساز ایوار را به شبگیر، شبگیر را به ایوار ...
خشن به معنی درشت و مخالف نرم است ممکن است به ادمی تندخو نیز خشن گویند اما به معنی تندخو نیست
سرنگ از Syringe گرفته شده
براندر و خواندر و مادندر و دختندر و پسندر از نخست به برادر اندری ( ناتنی ) و خواهر اندری و زن پدر ودخت شوهر و پسر شوهر گفته می شود و به شوهر مادر و پ ...
در فارسی چنین نبوده و نیست و معنی روگردانی نمیدهد فردوسی میگوید چنین گفت نوشیروان را قباد که چون شاه را سر بپیچد ز داد میبینیم که فردوسی میگوید ه ...
به همه گونه اش چه فلزی و چه خوراکی فارسی است و به معنی درخورد است ونه باز کردن چیزی یا اشتها - کلیداچار یعنی کلیدخورا و درخور
قرم واژه عربی است و از زمان جاهلی بوده که هم معنی شهوت میدهد و هم گوشت و هم ضخیم و کلفت و ساق هم عربی است این واژه ایرانی ساز است اما هر دوساق و قرم ...
پخته پنبه است و در ورارودان و هرات و بلخ و کابل پنبه را تا کنون پخته گویند وان بسیار زبانزد است ان گویه ای خراسانی و سغدی است و پخته همسنگ پنبه بفتح ...
گوسفند و مویینه و خروس اخته راکع فربه گشته در فارس نیز بخته گویند
ارنا استام و ستام نیز نوشته اند و گروهی گمان کرده اند عربی است و اشتباه است اهن نر یا اهن شاپورگان را ستام گویند و هر انچه از ان سازند از اتش کاو و م ...
شعر مسعود اینست نعل اسبان شده انچه نرم آهن تیغ شاهان شده انچه روهیناست و ریم اهن در اینجا نمیتواند باشد و ریم اهن را نمیتوان نعل اسب کرد طزفا د ...
تربز به هر تابستان کاری تر گویند مانند خیار و هندوانه و تربزه
نمونه ای که از سنگنبشته دایوش داده اشتباه نوشته شده واژه اخر ثهیامهی به معنی گویند است رای زی می هخامنشیا گویندی وازیرا هخامنشیا ن می گویند
یکی گُل پارسی است که شعر کمال اسماعیل بر ان درست است و گلیست صد برگ و یکی گِل پارسی که ذخیره خوارزمشاهی بدان درکار است اما گللار پارسی چیز دیگریست و ...
پلخه ( بلخ ) پلهه پهله پرهه فهرج پرسه پارس فارس وپرثه = پرذع ( بردع اران ) بلخان خوارزم فلوجه انبار در همه جای ایران این نام را میبینیم در مکران پرهه ...
نام پارس از استان پارس به ایران گفته نشده بلکه برعکس نام ایرانیان پارسی بود و چون ایرانیان انشان را گرفتند و شهر پارسه را در انجا ساتند نام انشان به ...
شولک همان شورک است به پاره ای گویشهای فارسی و پهلوی - به هرغی نیز که در شور باشد شولک میگویند می بینیم که ناظم الاطبا نیز گفته مرغی که هر ساعت به رنگ ...
چنته پیوند ویزه به درویش و شکارچی ندارد هرکسی چنته میتواند داشت - و چرمی و چوبی بودن و پشمی بودنش و بزرگ و کوچکی در نامش اثر نداشته گرچه این واژه با ...
صندوق وصندق پر پیداست که با چنته و چنتگ یک واژه بودند و پیوندی به فلز و پشم و پارچه و چوب ندارند در زبان فارسی دری پس از اسلام هر واژه که چ داشت و به ...
دوستی که باباطاهر پهلوی زبان را ترک میکند معذورش میداریم میگوییم خوب قربانی تبلیغات پان ترکهای استامبول است گمان میکند همدانیان ترک بوده اند اما میخو ...
با همه بزرگی دهخدا مگر لغتنامه اش ام المصایب است و غث و سمین فراوان دارد مانند همین معنی کردنهایی که از نهایت الارب میارد که کلا درباره زبان عربی است ...
وخش گویه ای دیگر از بخش و بخت است و نام رودی در خراسان است و دو رود بزرگ خراسان را نیز وخش میگفتند ونام کهن سیحوناست و سرزمینی در ختلان نیز است ش ...
نمیدانم مرحوم دهخدا یا مرحوم معین بر چه حسابی گفته اند امروز انرا با کسره شِش میگویند چه کسی جز تهران و چند شهر که انهم از اثرات تلوزیون و لهجه دهات ...
پژ = پس آوا = پس آوا - پس اواز - پس واک = پژواک - زبان پارسی از انچه گمان میکنید اسان تر است مشکل است که سخن شناس کم است اندیشیدن نیست