پیشنهاد‌های وهسودان مرزبان (١,٢٩٦)

بازدید
١,٩٦٣
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

نیزه او وصلت قلوب گسیده نیزه او صحبت رقاب گرفته وطواط

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

شفترک شیر بایدش نتوان خرد را داشت بی دایه احمد اطعمه شیرازی همشهری و پس رو بسحق

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

برابر پارسی این واژه عربی این واژه پارسی است نهاد - واضع= نهاده وضعَ = نهاد موضوع= نهاده وضع= نهاد آنچه دوستان درباره این واژه گفتند سراسر ژاژ و ی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

اروانه شتر ماده است و لوک شتر نر است بختی شتر دوکوهه است و بیسراک شتر یک کوهه است سپیده دمان گاه بانگ خروس ببستند بر کوهه پیل کوس همه نیزه و تیر با ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

فرهاد پهلوان زمان کیکاوس و کیخسرو است که هم در جنگ مازندران هم در کین سیاوش و هم در اوردن بیژن به همراه رستم است شگفت که اینهمه چیزی از او نمیدانیم ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

گشن دستگاهی نهاده فراخ یکی کلبه سازیده بر پیش کاخ بمن داد زین گونه دستارخوان که بر من جهان آفرین را بخوان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

گشن دستگاهی نهاده فراخ یکی کلبه سازیده بر پیش کاخ بمن داد زین گونه دستارخوان که بر من جهان آفرین را بخوان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

گشن دستگاهی نهاده فراخ یکی کلبه سازیده بر پیش کاخ گشن دستگاه گشاده دستگاه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بیرونی در التفهیم همهجا جای بازو باهو اورده میان پروین ساعد و آرنج و باهو و دوش. التفهیم بیرونی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

تاریخ قم گوید دینجان ده انیان است ودراین دیه از فرزندان عجم قومی بودند که به شجاعت منسوب بودند پس نی بزبان عجم شجاع باشد و دیه یعنی قریه پس ده انیان ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دستبی ری و دستبی همدان دو دست بزرگ بودند که هریک بیش از نود روستا داشت و دستبی همدان را گاهی دستبی قزوین نیز مینامیدند ابن فقیه گوید دستبی ری و دستبی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

گاشتن گذرای گشتن و شیوه بهین راندن این واژه است همان گونه که گذشت و گذاشت و خورد و خوراند داریم جای دارد که این فعل را زنده کنیم

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

چم چشم است به پارسی دری به زبان مردم هرات و فراه و غور و سیستان و مکران و گیلان و خرم آباد و پهله ( فیلی ) این واژه بی گمان بسیار کهن است و چم درزن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

فران باغ برو خنست درست نوشتن فرنبغ و درست خواندنش را یاد گیر پس بیا - تو کجا بن دهشن را دیده ای را دیده ای و از رازش آگاهی ما که پهلوی میدانیم خواندن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

ههمه نمونه ها که دهخدا آورده ا ایچون ( اینچنبن ) است و هیچ یک را نمی توان به چیز دگر بست

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

در فزیک از پس برامدن بسنذگی و بیش از بسندگی - احتمال محتمل تحمل - سود متوقع یا زیلن متوقع تخمین ارزیابی اندازه گیری براورد -

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

اگر ورجا ارج و ارز یا برز بود انرا ارجمند و ارزمند و برزمند میگفتند بیگمان ورجا چیز دگر است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

رس که در سروده های زیر است خواجه یکی غلامک رس دارد کز ناگوارد خانه چو تس دارد منجیک رادمردان همه با درگهش آموخته اند چون بز رس که بیاموزد با سبز گی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

قوچ جنگی و صخره

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

دهخدا پیوسته نخست واژه ها را عربی میبیند و واژه عربی را ترجمه میکند و اگر واژه به هیچ روی به عربی نمینمود انگاه ان واژه پارسی را به عربی ترجمه میکند ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

رودبار هر زمین و روستا و شهرستان که کنار رود باشد انرا رودبار میگویند ز برای نمونه دشت میان رودان رودبار است دشتهای دو سوی امو دریا و گلزریون رودبارس ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

هیز خیز نیز گویند دول بود و انکه هیز چشم است در گارنامه اردشیر بابکان امده است که شاپور به اسواران گفت که هیزگ به چاه افگنید و آب آهنجید . . و ستور ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

به گمانم غن در این سروده همان سنگ روغن گیری باشد و خواستش از پیچش سنگ روغنگیران است و نه دستابرنجن بر سر هر رگ تافته گیسویی پیچیده بر دستش بکردار غن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بوعلی سینا و بیرونی هر دو در نوشته های پارسیشان نهادن را برابر فرض نهاده اند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

فور بور باشد دید خود را سبز و سرخ و فور و زرد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

چشم را در پارسی دری چشم و چم گویند و چم را در سورانی چاو گویند در هرات و مرو و بسیار جای خراسان و پهله ای ( فیلی ) و بلوچان چم گویند و چشم را دیده ( ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بیگمان انچه دندان جانوران درنده است یشک است و نه نشک و نباید این بدخوانی را در فرهنگنامه نوشت و گر باید یاد کرد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بجز عمود گران نیست روز و شب خورشش شگفت نیست ازو گر شکمش کاواک است. لبیبی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

آرش محمدی خود باغ ترکی از باز است چرا که در پنج شهر پهله ( ری اسفهان ماه همدان ماه دینور آذربایجان ) ز را ج میگفتندچون رازی راجی تازیک تاجیک باز باج ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بند = فن باشد بشمشیر و گرز و کمان و کمند نمودند هر گونه بسیار بند اسدی پیل زوری که چون کند کستی بند او پیل را دهد سستی مسعودسعد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

از زبان هیتی گرفته شده Hittite 𒄑𒆳𒋫𒀀𒀠 ( kurtal - , kartal -

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

سودا از واژه سود و زیان است در ایران شوربختانه انرا به گمان عربی بودن به گونه عربی میگویند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

فسیله اسپان همی تا به کابل بیامد زرنگ فسیله همی تاخت از رنگ رنگ فردوسی زمین از تک و پوی گام زرنگ چو ماهی فروشد به کام نهنگ اسدی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

پارسی ان نیرنگ است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

خام ویژه و سره است که به عربی ان را خالص و بی غش گویند یکی جام پر نقره خام کرد - زر خام و سیم خام زر پاک و بی الایش گویند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

پارسی ان گشاد نامه است امیر به خط خویش گشادنامه نبشت بر این جمله : بسم اﷲ الرحمن الرحیم ، محمودبن سبکتگین را فرمان چنان است این خیلتاش را که به هر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

خاور هیچ پیوندی با خور ندارد خاور از واژه اور و ایوار است آور - ایوار - اویر - اوار - بچم غرب مغرب غریب غربت است خ گفتن ا نزد فرارودیان ( در سغد و خو ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

شگفتا از استاد کزازی با اینکه درباره واژه خاور خود گفته اند که خاور به جای فروشد خورشید گویند و انان که جز این پنداشته اند گمراهند باز درباره باختر خ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

شگفتا که دهخدا نوشته فردوسی مشرق ایران را خاور گفته و از همه سروده هایی که نمونه اورده خاور جای فروشد خورشید است نه جای برامدنش بنگریم نخستین نمونه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

زین سلاح هرگونه که باشد چه شمشیر و چه نیزه و چه خنجر و زین است را چون اسب کاربرد جنگی داشت زین نامیدند و طهمورث زیناوند طهمورث مسلح است و زن و جن ریش ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چخیدن در روستاهای شیراز گریختن و خیز و برتنگیدن و برجهیدن و پایکوبی و رقص و اگر با ج و غین گویند تنها گریختن باشد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

در لری نیز خازه گویند و غزسه به غزیدن یا خزیدن گویند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

اب منی را به پارسی اب خازه و شوس و شوسر گویند و خازه خمیر و خمیره و سرشت است و ندانم ان راچون سفت است خازه گفتند یا چون خمیره مردمان است لعل کرده ر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پارسی خمیر خازه و سریش است و خمیر شدن را خازیدن گویند و خمیر کردن را خازاندن و سرشتن گویند گل پرویز را نیز چون با اب بسرشند خازه گویند سرشتم سرشتی سر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

سریش همان سرشم و سرشته= خمیر است و سریش را چون سریشنی است سریش و سرشم گویند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

پارسی خمیر خازه و سریش است و خمیر شدن را خازیدن گویند و خمیر کردن را خازاندن و سرشتن گویند سرشتم سرشتی سرشت و اینده را گوییی سرشم سرشی سَرَشَد اگ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

آذر خراد همان آذر فَرَّنَه بغ است که جای فرَّنَه ، اذرخَرَّنَه وآذر خراد و آذرخرّین و آذر خرَّداد و آذر خرداد نیز توان گفت توان گفت که پو واپسین بچم ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

در این سروده نیوشه از شنیدن نیست از نوش است - و در این سروده یا نیوشه از نوش و یا به نوشه است مرا امروز توبه سود دارد چنان چون دردمندان را نیوشه م ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

شاید استکاک و استحکاک را میگفتید برای فرخسته

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

غولین همان است که زمان ما به ان غوری گویند