پیشنهادهای وهسودان مرزبان (١,٢٩٦)
بازرگان کم سرمایه باید از همبازی بپردازد قابوسنامه
گویی لشکر از راسگر و راهگرباشد به سپاهی که به راه می انداختند می گفتند و نام دیگرش کشون بود که به ترکی قشونش گفتند می بینیم که به کار. تن شتر نیز لشک ...
لشگر گویا به چم دیگر نیز است چهارش هزار اشتر از بهر بار پس و پیش لشگر کشیده قطار لشگر گویا گروه انبوه باشد از پیوندهایش لشکر کش - لشکر بسیج لشکر س ...
شگفتا گویی پارسی دانی ز ایران رخت بسته ای دریغ گویی ایرانشهریان را نیست مرد کاردان شگفتا و صد شگفتا آیا نمیبینید آزاد را که زاده است و آ - آزاد از ...
پیوسته ایزان با پارس برابر بوده و ایرانیان خویش را پارسی و کشور خویش را ایران می گفتند در شاهنامه و اوستا پیداست و هندی و ارمنی و ارامی و همگان به ان ...
درود به دوستان تنها واژگان پارسی را میگویم جرکه جر و جنگ است بگونه چر و گر در سنگنوشته داریوش امده و به گونه های چر گر و کال و کار و زار و چال و کر ...
سماری گویه دیگریست از سماری و انرا به کشتی می گفتند و در سخن پارسیان بسیار بود که و را م گویند و م را و چون مایم و وایم و چم و چو - نیوه نیمه کفتر کو ...
ایوک یا ایوگ برابر با یک به پارسی باستان است
گر بان = گر بان - گر را امروزه بسیار جاهابه گویش گوناگون هنوز میگوییم در پهله فارس ( کهکیلویه و فارس و بوشهر ) میگوییم آسمون من جرت میان جرت - جر - م ...
۵۵ هزار فرمایشت ایکنی
ریک و ریگ هیچ پیوندی با ویحک عربی ندارد و به هیچ گونه نمیتواند از ان باشد ریگ برابر با بهره وری و فیض و ارث و نعمت است و این از همان سر ریزی پیوسته چ ...
چه اندازه فرهنگ نامه های ما تهیدستند درباره شوش که کهنترین شهر جهان و بزرگترین شهر خوزیان و پارسیان بوده هیچ ننوشته - شوش نزد پارسیان و خوزیان به نام ...
تشتر پاهمچنین پایدار شهر شوش است و ایرانیان ان را تشتر تستر میگفتند و عربها نیز همین را گرفته اند و انرا تیرگان نیز بخوانند
طاووس پارسی ان سیرمرغ وسور مرغ و سیمرغ و تووج و تاووج = تاجدار است تاج خروس را خوچ میناممند هم از پهله ی پارس کوچ و بلوچ سگالیده جنگ و براورده خوج
در استان فارس ما به فعل گردش میگوییم چرخشت مانند چرخش روزگار همانا برای بیشتر واژه ها یک ت یا ن می افزوییم گردشت - گردشن - بارشت - خورشن و خورشت - چر ...
هیچ کدام اینها که گفتند نیست نشان میدهد شالهنگ چارشن و چالش و چالشن همه به همان معنی های چالج در ژرمنیست
شگفتا که فرزندان ایران هریک بهم در افتادند - کر - جر - گر - کار - چر - چار= جنگ است در واژه کرنای و کارن ( قارن - گارن ) و کارینجار کارزار پیکار انرا ...
در پهلوی به گوسفند نیز پس میگویند که بز گویه دیگر انست - دوست بختیاری داریوش نخست هخامنشی میگوید نئیم کام تی پث کَرَئَیش نیمَ کام تی ( تو - در ) ...
در شاهرود و اطراف تهران به پازن پاژنگ میگویند -
دگرش دال به لام در پارسی بسیار بوده است و استادانی که گفته اند دال سترده شده بیراهه رفته اند در اوستا نیز بسیار میبینیم که دال لام میشود در گویشهای ب ...
پارسی مربا انبه است و نه پرورده که گرته برداری شده از مرباست - پارسیان بنا بر انچه در صیدنه بیرونی امده میوه های هندوستانی و خراسانی را انبه می کردند ...
سو - سی - زی - از شیراز سوی هرات - از بلخ زی همدان - از یاسوج سی بدخشان - سی به چشم جانب و برای
درست ان سللار است که گویه دیگری از سردار است در گویه ای از پارسی دال به لام تبدیل میشد و را نیز به لام و سردار سللار شده است
لگام یک اسب است و کمند چهار اسپ
کمند جنگ افزاری ساده به چم پاهنگ است ریسمانی که انرا بسیار خشک می بافند و پیوسته سواران انرا بر فتراک اسب می بستند یا در بازو ی خود می انداختند برای ...
بَختی است منسوب به بلخ بَخت روشن - ایا نمی بینید که سعدی انرا با سختی قافیه کرده است پای مسکین پیاده چند رود کز تحمل ستوه شد بَختی تا شود جسم فرب ...
غژگاو یا ابریشم گاو گونه ای گاو است که مویی ابریشمین دارد و غژ ابریشم باشد پیشتر گونه کوهی ان که تا هزار کیلو میرسد در کوهای شرق ایران در پامیر و هند ...
اقا دکتر فاروق سومر اگر سواد داشت می دانست که اشخاصی را که ترک اراک نام برد جریانش اینست که زمان محمود سلجوقی عده ای از ترکان که خاندان سلجوقی هم بخش ...
شمار و مار و مر پارسی رقم است - عدد پارسیش تا است - - هفت عدد = هفت تا - مردی هفت تیر داشت به هر عدد مردی بینداخت مردی هفت تیر داشت به هر تا مردی ب ...
دوستی که جواب این شخص داد و گفت با ورود عربها ترکان خزری به اران امدند و زمان عمر بن عبدالعزیز ترکان قیام کردند عزیز اولا ان اقا ادرس درستی نداد و نس ...
اما انچه خود ترک پنداران از تاریخ طبری و دیگران ترجمه و تحریف میکنند سراسر به خاطر نفهمیدنشان از عربی است از انجا که به سنت یهودی مردم دنیا را اولاد ...
کتاب روحی انارجانی به زبان محلی اهل تبریز است پیدا کنید بخوانید هم چاپ شده و هم در نت مجانی هست در سایت پارسی انجمن لینکش هست ببنید ابا زبان محلی اها ...
فردوسی اسپیجاب را از ایران دانسته مقدسی که اسپیجاپ را دیده بود مردمانش را پارسی خوانده و نام اسپیجاب خود گواه بزرگ بر پارسی بودنش است باید دانست که ...
دن پارسی نشاط است - با نشاط را دنان گویند - فرمان دادن بدان را نیز دن گویند همه ماهه بگرد دن همی دن - دن مدن - دنم دنی دند - دنیم دنید دنند - دنید ...
پارسی ان دننده - دناور
خذین و ختین و ختون و خاتون یک واژه با گویه های گوناگونست
دن بچم نشاط است هر نشاطی - ستاک دنیدن است و دنان انست که نشاط کند برای همین رودکی و منوچهری انرا بچم جنگ اورده اند و داد و فریاد و به نشاط رفتن را نی ...
در ترجمه تاریخ تبری امده آن که خراسانیان و وَرَزْرودیان ) �خدیز� میگفتند �. . . و خدیژ به زبانِ ماوراالنّهر کذبانو باشذ. . . . � �سعید عبد العزیز م ...
تراوشگه
پل را به پهلوی و دری پرد گویند و هنوز بسیاری از ایرانیان انرا پرد گویند
پرد به پهلوی و دری پل باشد و هنوز بسیاری از ایرانیان انرا پرد گویند
آن خوشه بین چنانکه یکی خیک پرنبید سربسته و نبرده بدو دست هیچکس بر گونه سیاهی چشم است غژم او هم بر مثال مردمک چشم از او تکس . بهرامی ( از لغت فرس اسد ...
آن خوشه بین چنانکه یکی خیک پرنبید سربسته و نبرده بدو دست هیچکس بر گونه سیاهی چشم است غژم او هم بر مثال مردمک چشم از او تکس . بهرامی ( از لغت فرس اسد ...
تگ = ته ش و تلاو = تراو تراو - تراوش - چون زای و زایش انچه تراوش میشود تلاو است
گویا همان واژه دان و دانگ است و داو است
در فارس به معنی نوبت دون شب دون روز - در روستاها انان که گله بسیار ندارند چند نفر شده و هربار شیر را به خانه یکی برده و میگویند دون خانه من است و د ...
دن بچم نشاط است هر نشاطی - ستاک دنیدن است و دنان انست که نشاط کند برای همین رودکی و منوچهری انرا بچم جنگ اورده اند و داد و فریاد و به نشاط رفتن را نی ...
در این دو سرود رودکی و منوچهری هر دو دن به چم جنگ و کارزار است مگر نمی نگرید که نخست از مرد شصت ساله سودمند سخن میگوید و دوم از کلک و دن سخن میگوید ک ...
ریشه این نام بی گمان پارسی است چرا که جریب و گریپ و گریوه همه بچم گردن است و گریفا و گریوا بچم گردن دراز است
زرافه جریفه گریفه گریوه نام این جانور در پارسی گریوا و گریفا است واو بسیاری جاها در پارسی به فا دگر میشود مانند یاوه و یافه -