دارندگی

/dArandegi/

معنی انگلیسی:
wealth possession, ownership, weaith(iness)

لغت نامه دهخدا

دارندگی. [ رَ دَ / دِ ] ( حامص ) بی نیازی. || تملک. || نگهداری و سرپرستی :
مگر او دهد یادمان بندگی
نماید بزرگی و دارندگی.
فردوسی.

فرهنگ فارسی

نگهداری و سرپرستی

واژه نامه بختیاریکا

چقه به پیل زِیدِن
حَر و حُور ( خر و خور ) رَهدِن

مترادف ها

ownership (اسم)
مالکیت، دارندگی

فارسی به عربی

ملکیة

پیشنهاد کاربران

دارندگی سرپرستی و پرستاری است
نشاید که داریم چیزی دریغ
ز دارنده لشکر و تاج و تیغ
چو دارندگان ترا مایه نیست
مر او را بگیتی چو من دایه نیست
چنان بد که دارنده هر بامداد
برفتی دوان از بر هفتواد
...
[مشاهده متن کامل]

که دارنده و بر سر آرنده اوست
زمین و زمان را نگارنده اوست
بدو گفت کای مرد باهوش و باک
پرستار دارنده یزدان پاک
ماه گفت دارندگی کنم خورشید گفت دایگی کنم
میبدی
در سروده فردوسی و نظامی نیز دارنده آفتاب و دارای سپهر ، گرداننده است و دارنده نعش، نگه دارنده است
دارای سپهر و اخترانش
دارنده نعش و دخترانش
نظامی.
کجا داد بر نیک و بد دستگاه
که دارنده آفتابست و ماه
جز ایشان به بلخ اندرون نیست کس
از آهنگ داران همینند بس
ز دلها همه بیم بیرون کنید
نیایش به دارای بیچون کنید
که گویند دارا ی گیهان یکیست
جز از بندگی کردنت رای نیست
که دارای دارنده یزدان چه کرد
ز دشمن چگونه برآورد گرد
فردوسی
نخست از جهان آفرین کرد یاد
که دانای رازست و دارای داد
گرشاسپنامه
همچنین دارنده پارسی قیم است

بپرس