گریستن


معنی انگلیسی:
cry, weep, to weep

لغت نامه دهخدا

گریستن. [ گ ِ ت َ ] ( مص ) ( درلهجه مرکزی ) = با گرییدن. پهلوی آن گریستن از گری ، اوستا، گارز ، کردی گریان ( اشک ریختن ) نیز گرین ، گریستن. اشک ریختن از چشم. گریه کردن. ( حاشیه برهان چ معین ). اشک ریختن. ( آنندراج ). تَبکاء. بِکاء. اِعتِوال. تعویل ؛ به آواز بلند گریستن. هَن. تَهمﱡع. ( منتهی الارب ) :
به نو بهاران بستای ابر گریان را
که از گریستن اوست این زمین خندان.
رودکی.
درخش ار نخندد بگاه بهار
همانا نگرید چنین ابر زار.
ابوشکور.
چنان بگریم گر دوست بارمن ندهد
که خاره خون شود اندر شخ و زرنگ زگال.
منجیک ( شرح احوال و اشعار شاعران بی دیوان چ محمود مدبری ص 237 )
چو بشنید شیروی بگریست سخت
دلش گشت ترسان از آن تاج و تخت.
فردوسی.
سه روز اندرین کار بگریست زار
از آن بیوفا گردش روزگار.
فردوسی.
بر حال من گری که بباید گریستن
بر عاشق غریب ز یار و ز دل بری.
فرخی.
شادباش و دو چشم دشمن تو
سال و ماه از گریستن چو وننگ.
فرخی.
به دل گفت اگر جنگجویی کنم
به پیکار او سرخ رویی کنم
بگرید مرا دوده و میهنم
که بی سر ببینند خسته تنم.
عنصری.
چرا بگرید ایرا نه غمگن است غمام
گریستنش چه باید که شد جهان پدرام.
عنصری.
خواجه زمین بوسه داد و بگریست. ( تاریخ بیهقی ). و ما وی را بدیدیم... گریستن بر ما فتاد. ( تاریخ بیهقی ).
خرد چون بجان و تنم بنگریست
از این هر دو بیچاره بر جان گریست.
ناصرخسرو.
و هر که را دماغ تر بود بیشتر گرید چون زنان و کودکان و مستان و مفلوجان. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
بر در کعبه سائلی دیدم
که همی گفت و میگرستی خوش.
سعدی ( گلستان ).
- خون گریستن ؛ گریه حسرت ریختن. گریه سخت با سوز و گداز :
شنیدم که میگفت و خون میگریست
که مرخویشتن کرده را چاره چیست.
سعدی ( بوستان ).
- گریستن آیینه ؛ در ایران رسم است که قفای شخصی که به سفر میرود چند برگ بر آیینه گذاشته آب بر آن ریزند و این را شگون زود رسیدن و بسلامت آمدن میشمارند :
کیست آن کس که بر احوال مسافر گرید
چشم آیینه به دنبال مسافر گرید...
صائب ( از آنندراج ).
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

گریه کردن، اشک ریختن، گرستن وگرییدن هم گفته شدهگرینده:گریه کننده
( اسم ) ( مصدر ) ( گریست گرید خواهد گریست بگری گرینده گریان گریسته گریه ) اشک ریختن گریه کردن بکائ : سید ... دری یتیم داشت پیش سلطان نهاد و بگریست . یا خون گریستن. گری. حسرت ریختن . یا گریستن آیینه . در ایران رسم بود که در قفای شخصی که بسفر می رفت چند برگ بر آیینه گذاشته آب بر آن میریختند و این را شگونی میدانستند برای زود بمقصد رسیدن و بسلامت باز گشتن مسافر . یا گریستن ابر . باران آمدن . یا گریستن هوا . باران آمدن .

فرهنگ معین

(گِ تَ ) [ په . ] (مص ل . ) گریه کردن .

فرهنگ عمید

گریه کردن، اشک ریختن.

واژه نامه بختیاریکا

چرنیدِن؛ زِیدِن وا مزگ؛ گِریوِستِن؛ هِپِنیدِن

دانشنامه عمومی

گِریستَن یکی از واکنش های رفتاری است. باید توجه شود که گریستن با تولید اشک متفاوت است. اشک واکنش چشم به یک محرک شیمیایی مانند بوی پیاز یا گاز اشک آور است و مواد شیمیایی موجود در اشک و گریه با هم تفاوت دارند؛ مانند اشکی که با دیدن یک فیلم غم انگیز پدید می آید از اشک حاصل از بوی پیاز، پروتئین بیشتری دارد. [ ۱]
گریه با جاری شدن اشک از چشمان و در بسیاری موارد با ناله و تغییر حالت دهان همراه است. گریه واکنش و نمود ایجاد وضعیتی احساسی است. بیشتر گریه در مواقعی که فرد غمگین است صورت می گیرد.
معمولاً گریه هایی که در اثر ناراحتی پدید می آیند حاصل این هستند که مغز یا فلسفه ذهن نمی تواند توجیه و توصیفی برای مشکل یا ناراحتیِ به وجود آمده پیدا کند و برای تخلیه احساسات گریه می کند. از این رو گریه یِ آدم هایی که مرتب گریه می کنند یا افسرده هستند، محصولِ این است که مغز آنقدر به بن بست و شکست برخورد کرده است که نمی تواند هیچ توجیهی برای مشکلات پیدا کند.
گریه، حالتی است که از برخورد انسان با یک سلسله واقعیت ها پدید می آید و ریشه در سوز دل و شکستن قلب یا شادی روزافزون دارد. [ ۲]
اینکه آیا انسان تنها موجودی است که در واکنش به محرک های عاطفی گریه می کند موضوعی مورد بحث میان دانشمندان است. چارلز داروین در کتاب ابراز احساسات در انسان و حیوانات خود به گریه فیل های باغ وحش لندن در زمان احساس افسردگی اشاره می کند. [ ۳] [ ۴]
در کودکان، گریه عاملی مهمی در رساندن پیام ( مانند گرسنگی ) مبنی بر درخواست رسیدگی از سوی والدین است.
گریه افراد بزرگسالان، یک واکنش فیزیولوژیک پیچیده به محرک های عاطفی و احساسی است. در مورد علل گریه در بزرگسالان اختلاف نظر وجود دارد.
برخی عقیده دارند که نوع گریه بزرگسالان تفاوتی با کودکان ندارد و تنها، عاملی برای جلب توجه و درخواست حمایت و کمک از اطرافیان در زمانی باشد که واقعاً به آن نیاز دارد. به عبارت دیگر وقتی نمی توانیم به بهترین شکل عواطف و احساسات درونی خود را ابراز کنیم گریه کاربرد اجتماعی خوبی دارد. با اینکه این نگره علت برخی از اشکال گریه را بیان می کند اما ایراد وارده به آن، این است که افراد بزرگسال، بیشتر در تنهایی کامل گریه می کنند و موضوع را با اطرافیان بیان نمی کنند[ ۱]
بر اساس نگره دیگر، گریه شیوه ای برای «ارزیابی ثانویه» است؛ یعنی فرد با گریه، می تواند مقدار بی قراری و پریشانی خود را اندازه گیری و احساسات خود را درک کرده و بشناسد. [ ۱]
عکس گریستنعکس گریستنعکس گریستنعکس گریستن

گریستن (فیلم ۲۰۰۷). «گریستن» ( انگلیسی: The Cry ( 2007 film ) ) یک فیلم است که در سال ۲۰۰۷ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به کریستیان کامارگو اشاره کرد.
عکس گریستن (فیلم ۲۰۰۷)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

بکا

مترادف ها

weep (فعل)
گریه کردن، گریستن، اشک ریختن

فارسی به عربی

ابک

پیشنهاد کاربران

آب از دیده راندن ؛ کنایه از گریه کردن و اشک ریختن : کید این میگفت و از دیده آب میراند. ( اسکندرنامه نسخه نفیسی ) .
وزآن خط که چون قطره آب خواند
بسا قطره آب کز دیده راند.
نظامی.
- آب از مژه راندن ؛ کنایه از گریه کردن و اشک ریختن :
...
[مشاهده متن کامل]

وگرش آب نبودی و حاجتی بودی
ز نوک هر مژه ای آب راندمی صد بست.
خسروانی.
- آب چشم راندن ؛ کنایه از اشک ریختن و گریه کردن :
براند آب دو چشم از آن چشمه بیش
همیخواست ریزد گناهان خویش.
اسدی.
- آب دیده راندن ؛ کنایه از گریه کردن و اشک ریختن : گریستن بر ما فتاد، کدام آب دیده که دجله و فرات چنانکه رود براندند. ( تاریخ بیهقی ) .
اشک راندن ؛ اشک ریختن. سرشک جاری کردن. گریه کردن :
اشکها راندم و گر حاضرمی
تعزیت داشتمی آن ِ اسد.
خاقانی.
تا بگوش ابر آن گویا چو خواند
تا چو مشک از دیده خود اشک راند.
مولوی.
سجم ؛ راندن اشک. ( تاج المصادر بیهقی ) . سجوم ؛ راندن چشم اشک را. ( منتهی الارب ) .

pump water ( v. )
to cry
اشک رستن . [ اَ رُ ت َ ] ( مص مرکب ) اشک ریختن . گریستن : ز چشم شمع اشک گرم رویدکه آتش از پر پروانه شوید. زلالی ( از آنندراج ) .
در روستاهای شیراز و میان باصریها
گربیدن گرپیتن گرپیتک گریه گرگه گویند گریست را گویند غربید غربست - گرپیتگ خک گرپیتن = گریه است و هم بغض -
در لری بختیاری
گریستن: گِریوِستِن، گِرِهوِستِن، گِریوِستِن
گِرِوِستوم / گِریوِستوم: گریستم
اِگِریووم: می گریم
مَ گِریو / مَ گِرِوْ: مگری، گریه نکن
گریه کردن
الماس چکیدن. [ اَ چ َ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از گریستن. الماس افشاندن.
سرشک افکندن
بدرد گریستن : در دل گریه کردن ، بی صدا و آرام گریه کردن
"چون بشنید جزعی نکرد چنانکه زنان کنند، بلکه بگریست بدرد. "
تاریخ بیهقی، دکتر فیاض، ۱۳۸۴ ، ص ۲۳۶.

بپرس