پیشنهاد‌های وهسودان مرزبان (١,٢٩٦)

بازدید
١,٩٦٦
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

نوشته از مادی گرفته شده ؟ مگر ماد زبانی از انها مانده ؟ به قاطر گفتند پدرت کیست گفت مادیان

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

خُرگ در فارسی فارس و کرمان و کهکیلویه وجاهایی دیگر بچم اخگر و زغال سرخ و اتشین است انچه در عربی انرا جمره گویند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

شگفتا از پارسی ندانی ما - خورد خوراند برگشت برگاشت - - هشت هلد گشت گلد ( گرَد ) گاشت گالد ز کالیدن یک تن از رزمگاه شکست اندر آید به پشت سپاه ( لب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

به اوردگه رفت نیزه بکفت بچم کف

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

دوستان که هریک از بان خود گفتند بسیار عالیست این بسیار خوب است که اگاهی گروهی را بیشتر میکند اما دانستن پیوندها و ریشه ان را به زبان دانان باید گذاشت ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

همان گالیدن و اغاریدن و اغالش و غریدن است و دیگر گالدن و گالیدن چون هشت و هلد است گاشت و گالد ز کالیدن یک تن از رزمگاه شکست اندرآید به پشت سپاه. ل ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

شکنجیده ازرده انجده کاسه ٔ سر بازرگان بگماز شراب است گوشت تن مجتازان انجیده کباب است. منوچهری. زمین خسته از خون انجیدگان هوا بسته از آه رنجیدگان. ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چویل کِـرّ کمر باد اوشنیده دل کر کاردین تر غم انجنیده کاسه ٔ سر بازرگان بگماز شراب است گوشت تن مجتازان انجیده کباب است. منوچهری. زمین خسته از خو ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

اشور و بابل ماد را مید و میت میگفتند و هیچ یک از نوشته های اشوری و بابلی و ایلامی و اراراتی و پارسی و عبری و یونانی ماد را قوم ننامیده بلکه انرا به گ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

شاخوره به چم شاه کوره است توتیاگران خاک از معدن می اورند و در شاخوره می نهند نزهه القلوب مستوفی قزوینی ۲۰۵ ذکر معادن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

گریو و گریب و گرد و گریپ و جریب و گریوگ و گریوه نیز گفته میشده است

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

گریب و جریب و گریو و گری پارسی است گریب و جریب بچم گردن است و گریبان از ان اید و پیمانه زمین و دگر چیزهاست و جفت نیز گویند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

گریو یعنی گردن و گریوه گردنه است گریب نیز می گویند و گریوبان و گریبان و جریب نیز از انست ارا گرد نیز میگفتند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

اغیل همان اغالرو اغالیدن است

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

راوک روَک - رو کرده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-١٣

ساوج و ساوه نامی فارسی است و دریای ساوه پیش از امدن ترکان در عراق مشهور بوده - کرج و کره برنامج و برنامه - حتی ساوه شاه نیز انچنان که دانشمندان غربی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

نهال که ریشه اش از هلیدن و نهادن است همچون بستر که از گستردن است به بستر گویند تن مرده را خاک باشد نهال تو از کشتن من بدین سان منال. فردوسی. به روز ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

همانگونه که در معجم الادبا گفته شده این تحریف شده طره است و چون به شکل طره بود به ان طره میگفتند و ترکان به ان طغرا گفتند وهی کلمة اعجمیة محرفة من ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

فر و بزرگی جهان خرم از فر و اورند او هم از میر محمود فرزند او اسدی طوسی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

گمانم اینجا اروند رود باشد رود تیز و بسیار فشار که دجله را نیز برای همین تگره گفته اند چو شاه فریدون کز اروند رود گذشت و نیامد بکشتی فرود. در این ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

واکنون که خوانده ای تو و لبیک گفته ای بر کار خود چو مرد پشیمان چرا شمی؟ سپاه جاودان از تو رمیده نگار چینیان از تو شمیده. ( ویس و رامین ) . اگر شم ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ستوه رنجور غراب بین نایزن شده ست و من سته شدم ز استماع نای او منوچهری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

برذون وازه پارسی است و لغویان عرب انرا پارسی دانسته اند و پیوسته هنگامی این واژه را به کار برده اند با واژه ای عربی انرا تعریف کرده اند و پیداست که د ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

پریز و پروز ستردن موی از سر و پاچه با اتش و فریش نیز گویند - فریش کردن ؛ بریان کردن : ز فربهی به کمالی که گر فریش کنم رود دونایژه روغن از آن دو لخت ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

تن اسانی مرغ و ماهی از اوست پرورش مرغ و ماهی از او است در اوهرکه گویی تن آسانتر است همو بیش با رنج و دردسر است

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

بجکم هر استان و ایوان و زمینه را بجکم گویند کمان بجکم تیر است استین بجکم دست است بیکم و پچکم و پچکم پشکم بسی رفتم پی آز، اندرین پیروزه گون بیکم کم ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

بجکم هر استان و ایوان و زمینه را بجکم گویند کمان بجکم تیر است استین بجکم دست است بیکم و پچکم و پچکم پشکم بسی رفتم پی آز، اندرین پیروزه گون بیکم کم ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

بجکم هر استان و ایوان و زمینه را بجکم گویند کمان بجکم تیر است استین بجکم دست است بیکم و پچکم و پچکم پشکم بسی رفتم پی آز، اندرین پیروزه گون بیکم کم ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

انگونه که شادروان دهخدا گفته است بدخوانی نیست بیکم گویه ای از بجکم است و ان در پارسی باستانی بسیار بوده چون یسن و جشن بجکم هر استان و ایوان و زمینه ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

بجکم هر استان و ایوان و زمینه را بجکم گویند کمان بجکم تیر است استین بجکم دست است بیکم و پچکم و پچکم پشکم پدید آرد سخن در خلق عالم بیشی و کمّی چو فر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

خن ستاک خنیدن و خنیا و خندیدن است وبه چم اوازه و خوشی و رامش است واین خ پیشتر واجی میان خ و ش بوده است و اکنون خند سند شند در واژگان فرخنده و خشنود و ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

ستاگ ان خن است در پارسی باستانی واجی بوده میان خ وش امروز در پاره ای واژگان انرا با دو واج خ و ش در پاره ای واژگان میگوییم و در پاره ای تنها به یکی ا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بایرام به معنی عید را از بهرام و به رام گرفته اند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

دوستی که گفتند بوی میشنوم - برادر نخست باید بدانید که شنودن از کجا امده شنودن واژه ای پارسی است و ان از خشنود است و در پارسی باستانی واجی بوده میان خ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

آسا بچم گونه امده و در نوشته های کهن همه تن اسان امده گمانم اینگونه باشد دراو هرکه گویی تن اسانتراست چرا که تن اسان بچم تن پروری است

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

تن اسانی مرغ و ماهی از اوست پرورش مرغ و ماهی از او است

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

انچه دوستمان هنرزاده گفت در همه فارس گفته میشود و انرا خنگ و فن و فنگو فین نیز میگویند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

انگونه که شادروان دهخدا گفته است بدخوانی نیست بیکم گویه ای از بجکم است و ان در پارسی باستانی بسیار بوده چون یسن و جشن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

فَرز و فرزه و فرزگ و پرز وفریس و فریژ و فرش و فریش و ورزگ در ورزقان بچم سبزه و رویدنی بسیار سبز و تازه است و فِرز بچم چالاک

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

همان فرزه است انرا ورزگ نیز گویند و نام ورزقان و فرزه در کابل نیز از ان گرفته شده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

گویی خنیا و خنیدن کنش مفعولی از خوندن است همه دشت از آوازشان می خنید همی رفت تا شهر پیران رسید. فردوسی. ز شیران توران خنیده تویی جهان جوی و هم ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

ایوار - ایواره ایوارگ - ائراگ به پارسی مغرب را گویند زمانی و سوی مغرب - اواره آوار ایوارگ بیوار بیواره = به ایواره به چم غریب و غربت است بهای یاسم ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

این بیوار که سگزی گفته شهری است در غرچستان و بیور ده هزار است بیوار = به ایوار = غریب - به غربت - ایوار - ایواره ایوارگ - ائراگ به پارسی مغرب را ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

نشت و نشتمان و نشتیمان هم می گویند البته دیدم در سورانی بچم سرزمین گفته اند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

پرند پرن هرچیز نقش دار را گویند شمشیرهایی نیک جوهر دار در قدیم و جدید نقشگون مانندی بر تیغ دارند اگر دیده باشید به ان پرنداور گویند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

خش خشور خسور خسوره خسُر خشامن خشو خسیره به چم پدر و مادر شوی و زن است

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

دوستانی که همین هردمبیل مینویسند بهتراست بدانند در زبان پارسی ( شما بخوانید ایرانی ) حرفی بوده که صدای خو میداده است ان یک حرف است و نه دو حرف خ واو ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

خُنگ در فارس به نخ جاروی خشک و بلند می گویند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

و دیگر خار به چم خوب است واین ریشه در خوشی و هیربدی و خیر بودن دارد و هم اکنون در پارسی پهلوی اذرپادگان و پارسی پشتو و پامیریان و بسیاری دیگر پارسیان ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

خار در این بیت سروده فردوسی گونه ای از خام ابریشمی وبافته دیبا است همی زرد گردد گل کامکار همی پرنیان گردداز رنج خار خار در نوشته خوارزمشاهی گویه دی ...