شرزه


مترادف شرزه: خشمگین، خشمناک، غضبناک، پرقدرت، زورمند، قدرتمند، قوی

معنی انگلیسی:
fierce, rapacious, wrathful

لغت نامه دهخدا

( شرزة ) شرزة. [ ش َ زَ ] ( ع اِ ) یکی شرز، بمعنی شدید و سخت. ( از اقرب الموارد ). شدیده ای از شداید دهر. ( یادداشت مؤلف ). || هلاکت. ( ناظم الاطباء ): رماه اﷲ بشرزة لاینحل منها؛ ای اهلکه. ( از اقرب الموارد ). || ( مص مرة ). قوت. شدت. صعوبت. درشتی. سختی.
شرزه. [ ش َ زَ / زِ ] ( ص ) خشمگین. ( برهان ). تند و تیز و خشمگین و غضبناک. ( ناظم الاطباء ). خشمگین و برهنه دندان. ( صحاح الفرس ). خشمناک بود و از اینجا گویند شیر شرزه. ( فرهنگ خطی ). خشمگین و پرقوت و بسیارنیرو بود و اطلاق این لفظ به غیر از شیر و پلنگ بر سبع و دد دیگر واقع نشده است. ( از جهانگیری ). برهنه دندان و صاحب قوت و زورمند. این لغت را به غیر از شیر و پلنگ بر سبع دیگر اطلاق نکرده اند و صاحب مؤید الفضلاء گوید: شرزه درنده ای است غالب تر از شیر. ( برهان ). شیر خشمناک و برهنه دندان و بر پلنگ نیز اطلاق کنند. ( انجمن آرا ). در بهار عجم نوشته که : شرزه مطلق حیوان قوی و مهیب و تخصیص خشمناک و برهنه دندان چنانکه در سروری و رشیدی و تخصیص صاحب برهان که درنده ای است غالب تر از شیر چنانچه از مؤید الفضلاء نقل کرده و تخصیص صاحب جهانگیری که این لفظ را جز بر شیر و پلنگ اطلاق نکنند همه بیجاست. ( آنندراج ). درنده. ( ناظم الاطباء ). خشمناک و مهیب و سهمناک و این لفظ اکثر در صفت شیر و پلنگ واقع شود. ( غیاث اللغات ). در شواهد ذیل شرزه را صفت شیر و یوز و پلنگ و هیون و اسب و پیل آورده اند :
ز شیری که باشد شکارش پلنگ
چه زاید بجز شیر شرزه به جنگ.
فردوسی.
خروشید و بار عروسان ببست
ابر پشت شرزه هیونان مست.
فردوسی.
کنون من شوم سوی برزو بجنگ
تو شو سوی هومان چو شرزه پلنگ.
فردوسی.
وز دگر سو درآمدند بکار
شرزه یوزان چوشیر شرزه نر.
فرخی.
شیران فکنی شرزه و پیلان فکنی مست
شیران به خدنگ افکنی و پیل به زوبین.
فرخی.
از عدل او آرام یابد همی
با شیر شرزه اشتر اندر عطن.
فرخی.
ای جهان آرای شاهی کز تو خواهد روز رزم
پیل آشفته امان و شیر شرزه زینهار.
فرخی.
روز پیکار و روز کردن کار
بستدندی ز شیر شرزه شکار.
عنصری.
گرازی زآن یکی گوشه برون جست
ز تندی همچو پیل شرزه مست.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - خشمناک خشمگین . ۲ - زورمند قوی . ۳ - تند و تیز .
یکی شرز بمعنی شدید و سخت یا هلاکت

فرهنگ معین

(شَ زِ ) (ص . )۱ - خشمناک . ۲ - زورمند. ۳ - تند و تیز.

فرهنگ عمید

۱. خشمناک، خشمگین: برآمد به بالا چو شرزه پلنگ / خروشان یکی تیغ هندی به چنگ (فردوسی: ۴/۱۲۷ ).
۲. زورمند و دلیر.

مترادف ها

fierce (صفت)
خشمگین، سبع، ژیان، حریص، تندخو، قوی، درنده، خشم الود، شرزه

فارسی به عربی

عنیف

پیشنهاد کاربران

خشمناک، غضبناک، خشمگین
شرزه پارسی است و در عربی شرزه را از شیرازه گرفته اند و انچه از شرز در عربی امده همه پس از اسلام است - شرزه -
شزر باید از شگر باشد درنده باشد -
شرزه:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " شرزه" می نویسد : ( ( شرزه ، می انگارم که ریختی است بر آمده از واژه ی "شیر " که در پارسی چونان ویژگی این دد به کار برده شده است : شیر در پهلوی شگر šagr بوده است ، ریختی دیگر از آن شَغْر می تواند بود ؛ در " شغْر " جابه جایی آوایی رخ داده است و به شَرْغ و در پی آن به شَرْز دیگرگون شده است . شرزه ریخت پساوندی و صفتی است که از این ریخت فرجامین پدید آمده است . ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( خروشید و بار عروسان ببست ،
اَبَر پشت شرزه هیونان مست ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 339. )

شیر نر

بپرس