پیشنهاد‌های وهسودان مرزبان (١,٣٣٩)

بازدید
٢,٤٢١
تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گیتی جهان مادی - گیتی=مادی was gētīg - ārāy ma bāš, čē gētīg - ārāy mard mēnōg - wišōb bawēd pad āzarm ud grāmīgīh wistāx ma bāš čē pad mē ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گیتی به چم مادی و مینوگ به چم معنوی است was gētīg - ārāy ma bāš, čē gētīg - ārāy mard mēnōg - wišōb bawēd بس گیتیگ آرای مباش چه گیتیگ آرای مرد مینو ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ارزن روم از ان رو گفتند که روم بخشی از ارزنگان را گرفته بود و به ان بخش ارزن روم و ارز روم میگفتند

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شگفت با شکوه از یک ریشه است مانند گفتن و گوهان جای گویان نبودی جدا یک زمان از پدر پدر نیز نشگیفتی از پسر چو افراسیابش به هامون بدید شگفتید ازان کودک ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پرسه: پرسه=احوال پرسی/عیادت /ختم/ پرسه /درودپرسه=احوال پرسی پرسه=گدایی پرسه=پرسش - پرسه=پرستاری/پرستار/پیشکار - پرسه/پرهه=پرهیز/نگهبانی/کشیک/ع ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ورس /گرس/کرس به چم موی و پیچ نیز است ورس/پرچ/پرچم نیز به چم مو و کاکل نیز است و همه پارسی است این به چم پیچ است سر بتاب از حسد وگفته پر مکر و فریب ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تجزیه

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گرچه دوستمان درباره گشتن. ر/د به ل راست گفتند با اینهمه وول از ور/فر/قر/قل/پر/گر امده و د و ت در گشت/ورت/غلت افزوده مصدری است. و ریشه انها نیز گر/قل ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

کرس موی و پیچ است چو سروی بدی بر سرش گردماه بران ماه کرسی ز مشک سیاه کنون چنبری گشت بالای سرو تن پیل وارت به کردار غرو بیگمان در سروده ناصرخسرو نیز ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یاره همه گونه زیور و ابزار است بیفکند یاره فروهشت موی سوی داور دادگر کرد روی. دقیقی

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نبودی جدا یک زمان از پدر پدر نیز نشگیفتی از پسر چو افراسیابش به هامون بدید شگفتید ازان کودک نارسید نبودی جدا یک زمان از پدر پدر نیز نشگیفتی از ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اور/هاور/خاور=غرب/غروب اوار/اواره=غریب ایوار=مغرب/غروب خاور بچم غرب است و هیچ پیوندی با واژه خور ندارد . آور را هاور / خاور نیز میگفتند ( در ارمنی ن ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گارمو/ گرمو/خرمو/خرم/وُرْم/خرو/خُرگ/خرنگ بچم اخگر است

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گله اسپ را بپارسی فسیله و زرنگ خوانند و اسپ سرگله را نهاز خوانند و اسپ را نوند و باره و بارگی و تکاور و یکران نیز گویند. و اسب را و هر ستور که برد، ب ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

گله اسب را به پارسی فسیله و زرنگ گویند در قرقیزی به ان жылқы جیلخی/ ایلخی میگویند

پیشنهاد
٠

گله اسب را به پارسی فسیله و زرنگ گویند

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیرون را در پهلوی uz میگفتند همین به ترکی هم رفته و یازیه شده

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جریان اب سوی رود با کاروانی گشن زهابی بدوی اندرون سهمگن. ابوشکور

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد

پرهیب و داهول - این ایرزاد چه اندازه چرت مینویسد نمیداند ریشه ملخ، میگ، میگو هرسه مدگ است به ملخ میگ و به میگو نیز ملخ دریایی گویند - شبح دگر گ ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

این همان واژه یونانی νόμος, n�mos, ناموس است که در انگلیسی به گونه نومیا می اید nomos، nomoi، یا قانون Nomos، از یونانی باستان: νόμος، رومی شده: n ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خر که در خرمهره و خرچنگ و خربط میاید گویی با کرا از یک ریشه اند و خر که در پس پرخاشخر و کشخر میاید دگر گشته گر است

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ex / �xo / uz / us برابر همند

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دلام فراتر از نیزه است بسیاری اهرم را �دی - لُم� گویند که همان دلام است اهرم/ پشنگ/ بارخیز/دیلم/دلام

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دهخدا هرچه چرت و یاوه پیدا کرده در نوشته اش گرد اورده و انرا به خورد مردم داده . دو سده پیش یکی از دیلمان نبیگی نوشته که درباره زبان خودشان نوشته و ن ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فرصت چو آمدش هنگام بگشاد شست بر گور نر تا سرونش بخشت هم انگاه گور اندر آمد به سر برفتند گردان زرین کمر - در پارسی بیشینه انچه هن و ان در اغاز دار ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد

مان بن ماندن و گشته ماد است ( ن ماند سپس افزوده شده مانند ستاد و افشاد فرساد که ستاند و افشاند و فرستاند شده ) و ماد و مان جای مادن/ ماندن است و آنچه ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پارسی قاره/غاره/گاره/گاله/کاله/چره/چیره//چیر/جیغ/غره/غرش به چم غرش ، غرنگ، غرّ ، غو پارسی است سرزمین پارسی قاره عربی است سرزمین، زمینیست سر خود، چون ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سرزمین برابر پارسی قاره است. قاره سر زمینیست، سرزمین زمینیست سرخود

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بوم =سلطح بر= بلندی - برز بوم و بر = پستی و بلندی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بومهن و بومهین نیز امده بومهن میتواند از. بوم مهن/مثن=لرزه و یا بوم هن/هین =لرزه/حمله/سیل/هجوم باشد hēnīh یعنی �دشمنی، هجوم، حمله�

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خوابیدن=خوابانیدن بر ایشان یکی بانگ برزد به خشم بتابید روی و بخوابید چشم از این جادوئیها بخوابید چشم بجنگ اندر آئید یکسر بخشم. هر آن کس که او از گن ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اوراق نا درست است اوگار درست است

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پین/بند هردو از یک ریشه و بنواژ آن پد/بد/پت است دیده اید برخی جای چیدن چیندن میگویند ریشه چیدن چد و ریشه زدن نیز زد/جت است چد، جت، وید، افشادن، مادن، ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دوستانی که میگویند فلات پارسی است و عربها هضبه میگویند برادر من فلات از بیخ پارسی نیست یک واژه عربی است به معنی بیابان و مترجمین انرا به جای پلاتو نه ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بریده برنده رسیده رسنده

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

دوزنده را در پارسی درزی بنامند. ابزار درزی چیست؟ درز ن=درزن نامابزار هرچیز را در پارسی با ریشه ن یا ریشه نه میسازند مانند پوش، پوشن. روز، روزن/ ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

درز شکاف نیست. اگر شکاف بود شکافنده را درزی میگفتند نه دوزنده را درز بخیه است است و ابزار بخیه زدن را درزن گویند بنگریم به سرود پارسی کیسه ای دوز ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دهخدا و دگران درباره واژگانی چون مادیان و دانایان بیراه رفته اند در پارسی هیچگاه هیچ چیزی را با یان جمع نمیبندند دانایان و توانایان و مادیان و کاویان ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دل انگیز نیز مانند دلخواه میتواند دو چم داشته باشد هزار سوار گسیل شاه و بفرمان، و پانصد سوار نیز دلخواهان امدند هزار سوار فرستاده شاه بود و پانصد ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دل انگیز =داوطلب زیر همین واژه نمونه های بیهقی را بنگرید

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گویی برخی از قزل باشان بنشت ترک نداشتند مانند همین استاج لو . استاج استاگ - استاگ باید واژی پارسی باشد.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تهمورث که برابر واژه ذهن خواست بابرهای پهلوی در پهلوی با درون سر و کار دارند مینویسم ōš ud wīr ud bōy ud axw ud mārišn ud sōhišn ud šnāsag ud warm ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ناوه همان است که در تازی انرا سطل میگویند و ناوه کشی را میدانیم. با اینهمه ناوه در این سروده تواند که تاوه نیز باشد و تاوه کشی و توه کشی تا کنون از ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در پارسی انچه را که واژگان یک زبان را با ان مینویسند دبیره نام دارد و انچه که با کشیدن گچ یا خامه پدید میاید نامش به پارسی. کشه و کشگ است از ان رو وا ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دوستانی که گفتند خیلی پارسی است چون در عربی جدا میگویند نخست انکه جدا بچم بسیار نیست و در عربی وازگانی دیگر مانند واجد ، کثیر برابر ان است دیگر انکه ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عارف طاهری برادر کسی که چیزی نمیداند باید پژوهش کند انگاه سخن گوید فرمودید حرارت از حر است و چون حر دوواژی است عربی نیست با تو چه میتوان گفت حر دو وا ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دمستر پد Demister Pad برابر پارسش همان دم ستر پد است دم ستردن

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دروای همان اندروای است بچم درهوا کوس را دل نی و دردی نه ، چرا نالد زار ناله زار ز درد دل دروا شنوند. دیگر دروای نیز دربای/دربایه/دربایست است گر ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وای/واد/باد بچم هوا است واژه باد که انرا وای/واد/وات نیز میگفتند پارسی هوا است باد=هوا اگر بوزد ( وزش یعنی حرکت برای هرچیز - در پهلوی داریم بسم وزید ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به سوتام بس کن تو از خوردنی شاهنامه