پیشنهادهای وهسودان مرزبان (١,٣٩٢)
خسیل گشته خسید به چم تر است به گندم و جوی و هر کشت دیگر گفته میشود که دانه کشت انرا پر میریزند تا انرا سبز بچرانند این واژه در ریشه به چم تر و خیس اس ...
دیوان لغات ترک به زبان عربی در سده بیستم با عربی سده بیستم نوشته شده هرچند نویسنده کوشیده انرا با عربی کهن تر بنویسد اما نتوانسته و کاملا پیداست که ن ...
مله هیچ پیوندی با ملح=نمک ندارد بنواژ مله � وده/ Wade� است در پارسی پهلوی م/و بهم میگردد و د نیز به ل میگردد مانند دمبه لمبه شغاد/شغال کلید/ کلیل ...
برز درستش بَرز است و بُٰرز هم میتوان گفت گرز هم پیشتر اینگونه بوده بدینها بنگریم بالای برز / برزبالا اینها را باید بَرز گفت همچنین که بَرزین و اتشک ...
دیدار را دیار نیز گویند سپیدی سینه دلبر دیاره در پارسی گاهی د پس از واکه ی میشود و چون در دیدار د دومین ی شود دو ی کنار هم بوده دیار شده
بنکرد یا بنگرد آنگونه که یاقوت حموی اورده بچم مرکز و مصدر است وقال أبو معاذ: المخلاف البنکرد، وهو أن یکون لکل قوم صدقة علی حدة، فذاک بنکرده یؤدى إل ...
دهخدا از این زمان چیزی نگغته در سروده خسرو خراسان کشان دامن اندر ده و کوی و برزن زنان دستها بر سرود و زمانه ناصرخسرو این زمانه چیز دگری است من مید ...
زمان دگر گشته دمان است و دم بچم زمان و گاه است همان که در انگلیسی تایم میگویند بهتر است که بجای زمان دمان و دم بگوییم
کسانی که میگویند ساق پا پارسی است در پارسی انرا پاچه و زنگ و ستیم گویند ساق عربی از ساق سوق سایق است که به چم پیش راندن است همانگونه که نام ران در پا ...
چر در پارسی از بسی بنواژها می اید ۱ - چر/چش/کش/چژ/چاشت/اچار بچم تغذیه و لذت و نوشیدن ( چون باده کشی ) /مزه است ۲ - چر/جار/سرو/کل/چیر/غر ( غرش ) بچم ...
گویا خمودن با خموج/خموش از یک ریشه باشد
انجیدن/انجتن/ جت/ زت/ جد/زد/کات ( کات انگلیسی ) بچم کات کردن است برخی نیز جای انجیدن انجنیدن گویند چون بریز و بریزان
۱ - مل/ور/گر ( دن ) /جر/کش/کول=گردن /شانه/آسیا ۲ - مود/مید/موی/مو/می/مل/پت/پل=موی ۳ - مد/میذ/مل/می/مو/میمیز/مویز = انگبین/انگور، می/مویز ۴ - ...
خواستن =خواندن
واژنام بستگان همسر به پهلوانیزبان ( همه زبانهای ایرانی ) خسر است به هنجار پهلوزبان ( هنجار زبانهای ایرانی ) س/ه بهم ه /ی بهم خ/ه نیز بهم گردد ایدون چ ...
سر وندی برای نشان دادن جدایی و استقلال چیزی سرخدایی=دولت مستقل سرزمین=قاره سردار سررشته سرجدا سر = اضافه باقی چند سر میدهی =چند اضافه میدهی ای ...
توپ به چم گوی واژه ای قبطی ( مصری فرعونی و نه عربی ) است
هاده/واده=بده/میده
بگونه سیاه چرده و ببالا دراز و بتن خشک بود برنگ سیاه خلقت بود و ببالا دراز و بتن خشک گونه = رنگ
چر/چیر/جار/سرو/کال آواز و نوا و سرود و اعلام و بانگ باشد و در پهلوی و پارسی دری بسیار آمده و تا کنون نیز در جای جای ایران بگونه گوناگون بکار برند چ ...
closure بستار در پارسی از بی است ار است و در پهلوی بسیار کاربرد داشته و همه بچم سهل انگاری است بی گمان در سروده ناصرخسرو نیز چنین است عروةالوثقی حق ...
بفند گونه ای پارچه است روز هیجا از بر چابک سواران پروری از برای زین رخش خویش کمیخت و بفند سوزنی
بیوه را کی بود بیوگانی بنواژ کت/گد/خت/هت در پارسی مِلک است از خانه و مزرعه و باغ و ده گرفته تا یک شاهنشاهی بزرگ میتواند باشد و سروری آن را کدیوری و ...
شخودن کاوش بمالید بر چشم او دست و روی بر و یال ببسود و بشخود موی بپرسید بسیار و بشخودخاک به ناخن سر چاه را کرد چاک. فردوسی.
مُرز =گزند . مرزیدن گزند رساندن است و آمرزیدن بخشیدن است از ایرا موش و مار و اینگونه جانوران زیانزسان را مرزه گویند مُرز= پند کون /چنبر سوراخ کون ...
۱ - باره/بار - که در زنباره و بچه باره و شکار باره است بنواژش از ور و ورن آید که بچم شهوت و خواهش تن و گشنی است ۲ - باره /بار/اباره /بر/برا - بر بلن ...
اردبیز به قیلون گفت دو سِمَه داری گفت تو خو او وامیداری سمه/سمگ/سمْچ=سوراخ
اهلموغی/اشموغ/اهروموغ بچم اهریمن اموغ/ اهریاموز= اهریمن اموختگی است
اگرچه همگان توفیدن را به چم خروش آورده اند گمانم که توفیدن به چم انفجار باشد بنگریم مغزمان روزه بتوفید و تبه کرد و بسوخت فرخی. روزه مغز را توفیده ...
سپه برون برد از رود ژرف بی کشتی گهر برآورد از سنگ خاره بی کهکان قطران توریزی
بنگر که این غریژن پوسیده یاقوت سرخ و عنبر سارا شد
گلوبال را اگر بخواهیم بهتر بشناسیم بهتر است اینگونه روشنگری کنیم / پسوند ال را جدا کنیم گلوب/گروبال/گروپ ال/گروپال/قلمبه/کلمبه/گروهال/گروه/گلوب/کلوب ...
عنان درستش انان از انیدن و پارسی است ریشه ان نَی به چم اوردن و هدایت کردن است انیدن بچم اوردن و هدایت کردن است بنواژ ان نَی است و در پارسی اوستایی و ...
جهش که در پهلوی جهشت / جهشن امده ریشه جهشن جه به چم یافت شدن است ، ǰastan, ǰast, ǰah، ǰahišn، ، ، جهشت/جهشن در پهلوی در واژگانی چون جهشن ایار / هوجهش ...
بوته بچم قالب است
اوان اگر به چم گاه باشد پارسی است و راست و سره ان اوام است و در پهلوی بسیار امده ma ēd zīwānd andar ān ī škeft āwām = مزیاد اندر این شگفت اوام ( سخت ...
سر=دمپایی پای آزادگان نیابد سُر. رودکی کیک دریاچهٔ من افکندی وینکت سنگ اوفتاده به سر خشک ریشی گری کری نکند هان وهان چاردست و پای شتر انوری واژ پهلو ...
در این باره بیشتر کاویدم جایگاه ان بنزدیکی همدان در دشت بهار است یک منزلی . آنجا کوشک بهرام و مادر بهرام بود و بهرام در انجا شکار میکرد و در همان ...
مرج دای/ مرگ دای/ مرغ دای/ دای مرج/دای مرغ یکیست دینوری در این باره گوید به یاد مادر بهرام انجا "دای مرج" خواندند زیرا "دای" به پارسی مادر است و"مر ...
مرج دای/ مرگ دای/ دای مرج/ مرغ دای/ دای مرغ یکیست دینوری در این باره گوید به یاد مادر بهرام انجا "دای مرج" خواندند زیرا "دای" به پارسی مادر است و"م ...
دروازه به هر دری گویند چه در خانه باشد چه در اغل و چه در شهر و چه از بیخ در چوبین واهنین نباشد برای نمونه در اصفهان دروازه سوی شیراز را دروازه شیراز ...
سانت / سنت/ست ( ۱۰۰ ) است ستوم و کنتوم هردو به چم صد است ن افزوده واپسین است سانتیمتر به چم یک صدم متر است و سنتیگراد به چم صد درجه است دو سنتی گراد ...
دیر/تیر/دار است و سدیر /سه دیر /سه تیر و سه دار است و پادیر / پادار است و این دار به چم نگاه داشتن است پادیر را وانه و مانه نیز گویند - سه دیر را سه ...
این واژ آبفت است تن همان خاک گران و سیه است ار چند شار و آبفت کنی قرطه و شلوارش. شار و شاره پارچه نازک است و آبفت پارچه ستبر
به پالیزبان گفت کای پاک دین چه آگاهی استت ز ایران زمین چنین دادپاسخ که ای برمنش ز تو دور بادا بد بدکنش شهِ برمنش را خوش آمد سَخُن که آن سروِ پروین ...
شگفت از دهخدا و معین آیا نمیدانند ایرانیان یزدان را ایزد و یزدان و یزد خوانند و خدای بچم صاحب است و گفتن خدای جای یزدان در همین چند سده پایانی رواج پ ...
مخیدن به چم چسبیدن و مچیدن است خزندگان را هم مخیده و مخنده گویند چرا که بر زمین مخیده اند میخ نیز از همین است جنبنده که در جامه افتد، گویند �مخید ...
پارسی کنایه گوشه و گواژه است گوشه گشته گویه است
محمدحیدری ملایری یک دیوانه نادان بود چگونه از زایش زاست ساخته . دگر انکه در پارسی چندین واژه برای طبیعت است یکی از انها سرشت است که هنوز در کردستان ر ...
برده براستی بچم اسیر است که او را از جایی به جای دگر برند بر به چم حمل عربیست و بچم آر و بر هر دو است گرچه امروز یکسویه شده بر ، بَرشت ، برشن ، ب ...