درزن

لغت نامه دهخدا

درزن. [ دَ زَ ] ( نف مرکب ) درزننده. زننده در. کسی که حلقه بر در زند. ( برهان ). آنکه در زند. کوبنده در. دق الباب کننده.

درزن. [ دَ زَ ] ( اِ ) سوزن. ( برهان ). ابرة. در اصل درززن بود به معنی درزبند به دو زای معجمه ، یک زای معجمه حذف کردند. ( از غیاث ) ( آنندراج ) :
تهمت نهند بر من و معنیش کبر و بس
خود در میان کار چو درزی و درزنند.
سنائی.
برای اینکه خرازان گه خرز
کنند از سبلت روباه درزن.
خاقانی.
چون موی خوک درزن ترسا بود چرا
تار ردای روح به درزن درآورم.
خاقانی.
همه بی مغز و از بن یافته قدر
که از سوراخ قیمت یافت درزن.
خاقانی.
کس از مرد در شهر و از زن نماند
در آن بتکده جای درزن نماند.
سعدی.

درزن.[ دَ زَ ] ( اِ ) دوازده عدد از چیزی. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). در تداول امروز عرب زبانان نیز بهمین معنی بکار رود. دوجین. دوزن.

فرهنگ فارسی

سوزن، سوزن که با آن چیزی بدوزند
دوازده عدد از چیزی
( صفت ) آنکه کوبه در را کوبد دق الباب کننده .

فرهنگ معین

(دَ رْ زَ ) (اِ. ) سوزن .

فرهنگ عمید

سوزن که با آن چیزی بدوزند.

گویش مازنی

/darzen/ سوزن

پیشنهاد کاربران

در زبان تااشی هم به معنی سوزن است
در زبان فارسی دری نیز درزن به معنی سوزن است
برای اینکه خرازان گه خرز
کنند از سبلت روباه درزن
دوازده تا از هر چیزی است به ان درجن نیز گویند
درود در کوهپایه استان البرز به نخ تا و سوزن را درزن گویند. تا درزن می شود نخ و سوزن
در گویش تاتی دَرزِن به سوزن گفته میشود.
در زبان لکی به معنای سوزن به کار می رود و به همراه کلمه هچین به معنی نخ به کار می رود. درزن هچین یعنی سوزن و نخ
در زبان لری بختیاری به معنی
سوزن
در گیلکی شرق گیلان و لهجه مناطق کوهپایه نشین و گالش ها به معنی سوزن میباشد.
در استان بوشهر قدیما به جین لباس و. . . . . می گفتند درزن یعنی ( جین )

بپرس