پیشنهادهای وهسودان مرزبان (١,٣١٧)
دوست عزیز هرچه در شاهنامه امده پارسی نیست شوربختانه بسیاری در شاهنامه دست بردند و واژگان پارسیش را به عربی برگردانده اند و بسیاری هم بیتهای بیخود بدا ...
دوستانی که درباره گفت گفتند نخست انکه ت در همه گویه های گفت و گوت و وت و وخت واخت و نمونه های دگر شناسه است و از ریشه واژه نیست بهتر است وازگان را با ...
برده براستی بچم اسیر است که او را از جایی به جای دگر برند بر به چم حمل عربیست و بچم آر و بر هر دو است گرچه امروز یکسویه شده بر ، بَرشت ، برشن ، ب ...
اینکه دیسه ای به مانند چلیپای ترسایی از روزگار باستان میان اریان بوده سخنی است درست مگر انکه ایرانیان انرا چلیپا نمی نامیدند چلیپا/چلیبا/صلیبا/کلیبا ...
هرنگ آنگونه که در لکی هست در استان فارس هم هست گویی معنی تکیه گاه میداده و آرنج / آرنگ را برای تکه گاه بودنش ارنج گفته اند و هرنگ را باید با ارنگ یک ...
مل به هرگونه که بخوانیش گردن است پاره ای انرا با زیر و پاره ای با زبر و پاره ای با پیش میگویند یزد و شیراز و لر و کرد همگی گردن را مل میگویند مل بچم ...
اگر تو یار گیری یککی بس وگر با دوکنی یارت بنی کس و گر بَیْ سه کنی بی یار گردی و گر افزون کنی بر سر زنی تس نخستین بند بدینسان نیز است - اگر تو یارگیری ...
تفگ انگونه که در دهخدا امده از واژه توپ نیست توپ واژی مصری ( قبطی - فرعونی ) برای گوگ/گوی است و تفگ پارسی است همچنان که فشگ نیز پارسی است فشگ از افشا ...
بنشاستند درست است خوردند خوراندند رهیدند رهاندند برگشتند برگاشتند بنشستند بنشاستند روی گل سرخ بیاراستند زلفک شمشاد بپیراستند کبکان بر کوه به تک ...
دمن چشم انداز است
میرا = انکه میمیرد و میراست میرا گویشی دگر از مهرا و میثرا بچم خور و مهر و هور و خورشید است و این همه پارسی است
گذر - گذار بچم از چیزی گذشتن و عبور است ترک چیزی را ههم گویند - سپاسگذارم یعنی سپاسنمیگزارم - گزار/وجار بچم شناختن است
به خداوندی خدا هم دهخدا هم موسسه دهخدا بی همه چیزند آیا نباید معنی کرای پارسی را بنویسد؟ کرا سود و ارزش است کرا نمی کند ایام پنج روزه عمر : چنان بد ...
خلنگ در استان فارس به مرغ و خروس جوان گویند
تورج پسر میانی بود و نه بزرگترین - چرا که سرم برادرش تورج را گوید من ه سال و خرد از تو مهترم بجنبید مر سلم را دل ز جای دگرگونه تر شد به آیین و رای ن ...
در فزیک از پس برامدن بسنذگی و بیش از بسندگی - احتمال محتمل تحمل - سود متوقع یا زیلن متوقع تخمین ارزیابی اندازه گیری براورد -
این انین است و نه ایین || نهره ای بود که بدان ماست و دوغ از یکدیگر جدا کنند. دوغم اکنون که در آنین تو شد بزنم تا بکشم روغن از او. دوغم ای دوست در ...
ز نیرو بود مرد را راستی ز سستی کژی زاید و کاستی کاستی در این بیت ستم است
گویی خلم با خدو دو گویه از یک واژ باشد
جوش= اوج - منتها
به اوردگه رفت نیزه بکفت بچم کف
خیابان بر گرفته از نام خدابان/خذابان/ خیابان هرات است و نخستین بار انجا را خیابان خواندند در تاریخ بیهقی تألیف ابو الفضل محمد بن حسین بیهقی ( 385 - 4 ...
ایرزاد - این خوش و بش نبوده و خوش و وَش بوده انرا دگرگون کرده اند و وش نیز همان خوش است - شما پارسی نمیدانید و نمیدانید آز بیشی نیست - - بخش را ...
امیر علی شیر سارت را به معنی پارسی به کار برده و گفته است : از زمانی که مُلک، از عرب و سارت به خانهای ترک انتقال پیدا کرد؛ در زبان ترکی هم از زمان هل ...
جیر جیر آواز وافور باشد
باد در پهلوی هم باد وزان است و هم هوا برای همین به هرجا از رخت که بسته نیست نیز بادبان گویند به سوراخهای زیر بغل و برخی بازه ها که با زیب و دکمه بسته ...
نمیدانم چرا دهخدا در انجا که خرمهره و خرچال اورده خربزه را نیاورده خرآس ، خرامرود، خربط، خرپشته ، خربیواز، خرتوت ، خرچال ، خرچنگ ، خرسنگ ، خرگاه ، ...
پوشه = پوشن جامه سرش تنگ بگرفت و یک پوشه چاک بداد و نبود آگه از شرم و باک فردوسی
مان بن ماندن و گشته ماد است ( ن ماند سپس افزوده شده مانند ستاد و افشاد فرساد که ستاند و افشاند و فرستاند شده ) و ماد و مان جای مادن/ ماندن است و آنچه ...
به عربی حلم شود - پسر نو گوشاسپ پسر تازه محتلم شده نو ریش
درایش بچم تحول و ترانسفرم است
نردشیر پارسی است در پهلوی هم نرد را نردشیر گفت اند
اننچه را امروز بیم میگوییم در پهلوی بَه هیم / بخیم / پخیم /و خیم میگقتند گمانم در عربی وخیم به خیم را از پارسی گرفته انرا به وخم و وخامه گردانده
چو بازارگان را درم سخته شد فرستاده از کار پردخته شد. فردوسی. کسی کش نیاز است آید بگنج ستاند ز گنجی درم سخته پنج. فردوسی. همه راه خاقان بپردخته بو ...
پیداست که شولیدن همان شوریدن است
دروشت و بیز درفش باشد بیز است و نه تیر ای مسلمانان زنهار ز کافر بچگان که به دروشت بتان چگلی کشت دلم.
آید از باغ بی سرود و بازیج دستک بکراعه می برآرد ورتیج. زینتی ( از لغت نامه اسدی ) . گشته در چنگل عشق تو گرفتار دلم همچو ورتیج که در چنگل باز است اس ...
کَرَک در پارسی میانه و نیز در گویش هراتی و گویش های زبان کردی، در پارسی دری به ویژه در گویش کرمانی واژهٔ بدبده و بودنه و بدیده، در پارسی دری کهن وَرْ ...
کربال سره آن کربار است مانند رودبار و دریابار و باریاب و فاراب - بزمینی که کنار رود است و آب بر آن سار شود رودبار گویند و چون کربال کنار رود کر است آ ...
در این سرود چمانه دوم جانور ( جمنده - جمبنده ) باشد چه لافی که من یک چمانه بخوردم چه فضل است پس مر ترا بر چمانه. ناصرخسرو
ای کوته استینان تا کی درازدستی
کارده یا کاردین گونه ای گیاه است و از ان اش درست میکنند در ایران بویژه استانهای فارس و کهکیلویه
فزون=فزا/فزود/برفزود/افزایش
از تک اسپ و بانگ و نعره مرد کوه پرنوف شد هوا پرگرد. عنصری وز چکاوک نوف بینی رستخیز دشت برگیرد بدان آوای تیز رودکی قلادید در لشکر افتاده نوف از آن ...
کرپه واژی پارسی است در همه انرا بکار میبرند کرپه نورس نونهال نوزاد نوجوان است اینکه دیر زا و دیر کشت گمان کرده اید همان کوچکتری بوده و نه نارسی - کرپ ...
صدگیس/صدویس/صدگیسه درست است
خدا را چگویی به دهخدا نوشته نارو از نا رو نا رو ، ناروا است
او پس از سوی بلشویک های روسیه که خواستار گرفتن ایران بودند و پیشتر هم به ایران تاخته بودند و پس از ان هم نشان دادند که دشمن ایرانند به ایران تحمیل شد ...
غرس/غراش گر نه بدبختمی مرا که فگند با یکی چاف چاف زود غرس رودکی
جهانا، همانا کزین بی گناهی گنه کار ماییم و تو بی گنازی رودکی