پیشنهادهای R@ha (١٤٦)
نوعی موجود جاودانه
به شیوه ای احمقانه
What seemed like their last hope occurred to him چیزی که بنظر میومد اخرین شانسشونه به ذهنش خطور کرد Occurred to me به ذهنم رسید به ذهنم خطور کرد
قبض روح
با عصبانیت آشفته
Eyes popping بیرون زدن چشم از حدقه His eyes were popping چشم هایش از حدقه بیرون زده بود
اسب های بزرگی که برای کشیدن گاری یا کالسکه استفاده میشن
علاقه مند بودن
چرخ زدن گشتن
تهمت زدن انتشار دادن کثیف کردن
گیر افتادن
اشتیاق داشت، آرزو کرد
زشت و زننده ، ترسناک
تحت کنترل
نگاه پیروزمندانه ( از نوع مخرب )
قدم زدن
ملتمسانه
پافشاری کردن
پیچیده ترین
متمایل
ازار دهنده
پرسه زدن
قوت قلب ، تقویت روحیه
دم کردن
راند
کم رنگ ترین
باز کرد
با بیزاری
لکه دار ، کثیف شده ، تار
مجهول
Anxiously
کنار زد ، دور کرد
حفظ کردن ، نگه داشتن
با شدت ، به سختی
پاچه خوار ترین ، چاپلوس ترین
ویژه ، خاص
با اندوه ، به تلخی
بی روح ، با حالتی غم انگیز
در حال پژمرده شدن
انعکاس پیدا کرد
تحقیر امیز
شر شر ، غر غر
به زمین افتادن
با خوشی ، از روی خوشحالی
بازخواست ، حرف کشیدن
واضح