پیشنهاد‌های نسرین رنجبر (٤٨١)

بازدید
٨١٠
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

a limitation or obstruction to sight or discernment. تعصبات افکار و احساساتی که مانع درک صحیح میشوند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

To relax or feel secure about something یک نفس راحت کشیدن Now that exams are over with, I can breathe easy حالا که امتحانها تموم شده میتونم یه نفس ر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

نفس راحتی کشیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

breathe ( ones ) last: to die مردن از دنیا رفتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

be carried away ( on water or on the air ) از نظر دور شدن ناپدید شدن The boat floated away on the lake قایق بر روی دریاچه از نظر دور شد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

doing something correctly or well در مسیر درست بودن درست پیش رفتن you are on the right track: درست میگی داری درست پیش میری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

A small showy ornament or piece of jewelry وسیلۀ تزئینی ( دکوری ) کوچک بدلیجات

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

راستش، . . . . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

به کمک کسی رفتن ( شتافتن ) save someone from a bad situation

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

به کمک کسی رفتن ( شتافتن )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

work for ( someone or something ) 1. . . . To work in exchange for something, as a sum or salary of money. در قبال/ در ازای چیزی کار کردن I offered ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

mature or develop in a promising or healthy way. پیشرفت کردن ترقی کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

to maintain relations in good spirits to promote each other . to move in harmony. با هم هماهنگ بودن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

to succeed in finding ( something ) ( بالاخره، در نهایت ) پیدا کردن he hunted me down بالاخره تونست منو پیدا کنه.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Completely puzzled and perplexed, not knowing what to do کاملاً گیج شدن، حیران شدن I've tried every possible source without success, and now I'm at m ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

it begs the question ( of a fact or action ) raise a point that has not been dealt with; invite an obvious question. این سؤال را پیش میآورد، این پر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

be descended from a particular group or family. "she comes from a family of Muslim scholars" در یک خانواده یا جامعۀ . . . . به دنیا آمدن ( زاده شدن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

greatly exceeding the general level or average Outside of the normal range of measurement; beyond expectations خیلی، بسیار خیلی زیاد خیلی بالا فوق ا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

to push someone down onto the ground and to hold them so that they cannot move پشت کسی ( یا چیزی ) را به زمین زدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

an overwhelming quantity of things or people happening or appearing at the same time. خیل عظیم، موج the new rule provoked a flood of complaints قانو ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

در کمال تعجب در کمال ناباوری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

پاکسازی، زدایش

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

مهمترین، شاخصترین، جامعترین، عمده ترین

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

in addition, besides علاوه بر این، به علاوه in that case, therefore بنابراین

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

as an adjective: not involving or requiring direct involvement or intervention. بدون دخالت مستقیم

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

نکتۀ مهم مسئلۀ اصلی نکتۀ اصلی/مهم داستان/ماجرا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

You can say speaking of something that has just been mentioned, as a way of introducing a new topic which has some connection with that thing. speak ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

informal•North American happen. اتفاق افتادن، در حال رخ دادن بودن "?you really don't know what's going down واقعاً نمیدونید چه خبره؟ ( چه اتفاقاتی د ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

informal•British be sent to prison. به زندان افتادن "he went down for three years"

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

give vitality and enthusiasm to. جان دادن انرژی دادن انرژی بخشیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

1. In agreement. They need to be at one with each other when they choose their wedding date. 2. Very connected to or in harmony with someone or some ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

to increase and become more obvious. Tension could bubble up again at any time. شدت پیدا کردن بیشتر شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Of time, to pass very quickly and unnoticeably. These summer days just slide by, don't they? I can't believe it's nearly August already! گذشتن سپری ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

be superior or better than some standard فراتر بودن برتر بودن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

برقرار ماندن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

no matter what happens هر اتفاقی هم که بیافته، تحت هر شرایطی "we told him we'd back him whatever" به او گفتیم تحت هر شرایطی ازش حمایت میکنیم/هواشو ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

to learn the skills that are needed to do ( something ) راه و چاه کاری را یاد گرفتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

شاهد ناظر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

احمق خل وضع سبک مغز کودن a flighty or thoughtless person

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ذهن کسی را آشفته کردن ذهن کسی را به هم ریختن کسی را گیج کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

تهی گاه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

جفت و جور کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

informl: an unpleasant or dreary place دخمه، خرابه "why are you living in a dump like this واسه چی تو یه همچین دخمه ای زندگی میکنی؟

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

ابزار محرک وسیلۀ تحریک به عنوان فعل: تحریک کردن Draw a strong emotional reaction from someone, especially anger or sexual arousal For example: My mo ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

a mode of behavior or way of thought peculiar to an individual خصوصیات/ ویژگیهای فردی / رفتاری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

انگیختگی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Express puzzlement or perplexity, think hard not understand something agonize about sth گیج شدن، دچار حیرت یا سرگشتگی شدن دررابطه با یک موضوع They sc ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

dodge the question از پاسخ به سؤال طفره رفتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

خستگی، ناراحتی، کسالت، کج خلقی dullness owing to length or slowness

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

رک بی پرده صادقانه