پیشنهادهای میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٩٦)
● always being pleasant مثل رفتار ملایم و خوشایند ● not changing suddenly مثل: آب و هوای یکنواخت
● تصویب یا صادر کردن ● make an issue of sth: مطرح کردن چیزی، مورد بحث قرار دادن چیزی ● موضوع، مساله
محل پارک ( که معمولا در پارکینگها علامتگذاری و خط کشی شدند )
قابل قفل
give something a tug or tug something: ناگهانی و با قدرت کشیدن چیزی ( مثلا زیپ چمدان )
has a lot in its favour: مزیت های زیادی داره
هر ۲۴ ساعت
● تحت تاثیر قرار دادن و وادار کردن به داشتن یک حس خاص در مورد. . . Her sense of humor disposed me to like her. ● dispose of sth /sb از شر چیزی خلا ...
وسایط دیداری
تامین مالی شده، کمک شده ( از نظر مالی )
معارفه ( صحبت و سخنرانی که به منظور آشنایی افراد با شخص یا سیستم خاصی ایراد می شود )
● to change to the other side in a competition or disagreement پیوستن یا هواخواه شدن برای طرف دیگر در یک بحث یا مسابقه ● to make a social visit to a ...
narration: روایت to do narration: روایت گفتن quotation: نقل قول
quotation narration: روایت to do narration: روایت گفتن
پی ( چربی ) خوک اما اگر داشته باشیم: larded with something یعنی پر از چیزی بودن، شامل تعداد یا مقدار فراوانی از چیزی بودن
hoof
شر و شوری، جاهلیت ( اعمال خلافی که در دید عرف غیرقابل قبول است )
● از هم پاچاندن ( گروه، کشور، در کل یک اتحاد رو ) ● از هم پاچاندن ( امید، آرزو، نقشه، . . . ) they teared my hope apart ● در هم دریدن a tiger can t ...
احساسی شدن مترادف: being touched
دوست عزیزمون معنای "تلنگر " رو بسیار عالی گفتن، خیلی معنی ها میشه گفت، مثلا" چیزی که چشماتو وا میکنه"، یا "چیزی که باعث میشه متوجه بشی" اما بهترین تر ...
کسی که سعادت چیزی نصیبش شده، مفتخر
در حالت خودمونی همون "هنگ کردن" معنی میده
به طور خودمونی " هنگ کردن"
● ولو شدن ● منطقه وسیعی را با ساختمان ها در برگرفتن این معنی رو از سایت کمبریج گرفتم، نوشته وقتی هنگام نشستن یا لم دادن، دستا و پاهات به شکل نامنظمی ...
زندگی خانوادگی
● ترک خورده ● مُنگُل، خل وضع
I'm learning towards something یعنی دارم به این نتیجه میرسم که داره باورم میشه که
do a piss - take of somebody ادای کسی رو درآوردن
he let himself go محاوره ای: یارو خودشو ول کرده رسمی: او دیگر به خودش و رفتارش توجه نمیکند
● fly on the wall: همه چیزو بشنوی و ببینی اما جوری رفتار کنی که انگار حواست نیست. I'd love to be a fly on the wall when those two get home ● fly - o ...
allocate, assign, devote
به این منظور. . . ، با این هدف، با درنظر گرفتن این موضوع
● with something in mind: به این منظور. . . ، با این هدف، با درنظر گرفتن این موضوع
دوستان ممنون میشم منبع ترجمه " پرداختن به کاری" رو معرفی کنید، من حقیقتا چیزی پیدا نکردم نه تو کمبریج نا جای دیگه، معنی های معمولش: ● دریافت پول برا ...
depict illustrate
املای این کلمه اینجا غلط است، i بعد از c اضافی هستش magnificent درست است
arouse
boring
● اگر منظورتون " نشات گرفتن" هست و اینکه چیزی در نتیجه چیز دیگری باشه, همونطوری که یکی از دوستان نوشتن میشه: spring from something ● اما اگر منظور ا ...
a qualified person who works as a doctor in a hospital or private practice همون "پزشک" خودمون
anaesthetic
afflict مبتلا شدن یل مبتلا کردن
آقای اصغر، دوست عزیز، برای چی این همه اصرار داری که بگی این واژه معنی " آماده شدن " نمیده!! حالا توی فیلم چون گفته "آماده باش " دقیقا همین واژه میشه ...
سطح بالا، حد بالا high - pitched noise/sound: صدای زیر ( با فرکانس بالا ) low - pitched noise/sound: صدای بم ( با فرکانس پایین )
hospitalize بستری شدن در بیمارستان یا مرکز درمانی
disparate
set down establish
کار کردن
هماهنگ کننده
عاقلانست که. . .