پیشنهاد‌های میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٩٦)

بازدید
٢,٨٥٩
تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

● سالم، سلامت Healthy economy /diet /child ● مثبت Healthy attitude ● اگر در مورد مقدار یا تعداد بود یعنی خیلی زیاد Healthy amount/number of

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

● عد زوج ● حتی ● هموار، یک دست ● ادامه دار ( با یک کیفیت یا حالت ) ، یه جور

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Carcinoma

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زیبا جلوه دادن، زیبایی بخشیدن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

● Cotton: در انگلیسی به گیاه پنبه میگن و قاعدتا پارچه یا منسوجی که روش اینو نوشته باشه یعنی " از جنس پنبه" ● linen: در انگلیسی به ساقه گیاهی به نام f ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٥

معنی "فراگیر شدن" چیزی رو هم میده

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

● تعداد کالری ( بله دقیقا تعداد، نه مقدار، چون کالری قابل شمارشه )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

Maternity cover contract قرارداد موقتی که به موجب اون شخص برای مدت محدودی جابگزین کسی میشود که به مرخصی بارداری رفته است. sickness cover contract هم ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

قرارداد موقتی که به موجب اون شخص برای مدت محدودی جابگزین کسی میشود که به مرخصی بارداری رفته است. sickness cover contract همون بالایی هست فقط به جای ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی دین و یا معتقد به ادیانی غیر از مسیحیت، اسلام و یهودیت

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

That is to say In other words

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٧

املای درست: Privilege

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نحوه تامین و تدارک غذا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

● sled: سورتمه یا وسیله قابل کشیدن یا هل دادن ● sledge: همون sled هست ولی sledge بریتیشه و sled امریکن ● sleigh : سورتمه یا چیزی که برای حمل توسط حیو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

● sled: سورتمه یا وسیله قابل کشیدن یا هل دادن ● sledge: همون sled هست ولی sledge بریتیشه و sled امریکن ● sleigh : سورتمه یا چیزی که برای حمل توسط حیو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

● sled: سورتمه یا وسیله قابل کشیدن یا هل دادن ● sledge: همون sled هست ولی sledge بریتیشه و sled امریکن ● sleigh : سورتمه یا چیزی که برای حمل توسط حیو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

حائز اهمیت بودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

دانه ( جو ، گندم، برنج، . . . )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سیاست اجرایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

● اداری بازی ( درگیر روندهای اداری و کاغذبازی شدن )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

● شن ریزه، سنگ ریزه ● سرسختی ● دندان بهم فشردن ( معمولا از روی تحمل یه شرایط سخت )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

● دارای ناهمواری ملایم مثل سطح دریا به خاطر جزر و مد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

● خوردن به چیزی و برگشت کردن مثل ضربه های زیر قایق موتوری به آب یا توپ بسکتبال هنگام دریبل زنی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

● معمولا برای مهمانی و مراسم میگن: cater for we have catered for 35 people.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

● واضح، کانونی ( برای عکس ) ، غیرتار The photos aren't in focus. عکسا تار هستن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

● تفاوت دو یا چند چیز ( جوری که قابل تشخیص بشه این تفاوت و به چشم بیاد ) مثلا وقتی رنگ ها توی یک عکس کنتراست خوبی دارن یعنی کیفیت رنگا و تفاوت قسمت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ostracize از چشم عموم و دیگران انداختن، بایکوت کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

hassle

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

● طنین انداختن His voice resonated in the empty church ● درست به نظر رسیدن The thing that I resonated with as a kid was that you always had special ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

hawk

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٣

● آخه قربونتون برم، این ترجمه سایت کمبریج از این واژه هست: having good moral qualities and behaviour کجای این نوشته "با تقوا"، " پرهیزکار"، . . . چر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

talon: ناخنِ چنگال clutch: چنگال ( به طور کلی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

talon: ناخنِ چنگال clutch: چنگال ( به طور کلی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

● put off sth : به تاخیر انداختن چیزی . we put off the celebration ● to be put off: تو ذوق خوردن، زده شدن I was really put off when he explained th ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

● قابل ارزیابی ○ اکثر دوستان عزیزم " ارزیاب کننده" ترجمه کردند که برای این ما واژه evaluator رو داریم، البته حق میدم به عزیزان چون پسوند ive در انته ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

● ( بهترین ) راه پیش رو

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

precipitously

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

retention

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

از روی بی توجهی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

toward: امریکن towards: بریتیش هیچ فرقی هم با هم ندارن، اما معنی ها: ● به سوی she stood up and walked toward/towards him. ● نسبت به He is usually v ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

● شست کسی خبردار شدن از چیزی، باخبر شدن از چیزی یا کسی که کار نادرستی داره انجام میده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

دوستان عزیزم، برای جعبه ابزار، لغت tool box رو داریم که مناسب تره، برای tool kit بهتره بگیم "کیف ابزار" یا از این کاور های برزنتی که ابزار ها توش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

● با مثال بهتره: You don't happen to have a cookery workshop, do you? جسارتا ( احیانا ) کارگاه آموزش آشپزی ندارید که، دارید؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

most often

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

commuting commute : رفت و آمد کردن به جایی

پیشنهاد
٠

sort out

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

حالا چرا اقوام محترم و بعضا نامحترم که همسایه هم هستن اینقدر تلاش میکنن که گیل و گیلک رو بچسبونن به خودشون، عجب پس گیل طبریه؟؟؟!! یا لره!! اون موقع ک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

● در واقع همون onshore میشه دوستان لازم به ذکر هستش که بر مبنای دیکشنری کمبریج، این لغت به معنی منطقه ای داخل دریا اما نزدیک به ساحل هست ( نه توی خشک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

● مکمل ● اضافه، اضاف ( مبلغ یا برگه روزنامه )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پویا