پیشنهاد‌های میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٩٦)

بازدید
٢,٨٥٩
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

● در حد ( انجام ) کاری یا چیزی بودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

to be put in charge of sth مسئولیت چیزی به کسی واگذار شدن ( مخصوصا در غیاب مسئول اصلی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

بچه داری ( مراقب از بچه )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از آن لحاظ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

انجام کاری که نشون بده داری اظهار پشیمونی میکنی و متاسفی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

invade: هجوم بردن evade: قسر در رفتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

invade: هجوم بردن evade: قسر در رفتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ویروس عامل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

● infestation: آلودگی بیرونی، وجود حشرات و حیواناتی که عامل بیماری هستند ● infection: عفونت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

چشم انداز ( فرصت های ) شغلی که میتونی در آینده داشته باشی ( با توجه به شرایط و سابقه حال حاضر )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

● اگر اسم باشد ( تلفظ: بافِی ) : غذایی که به صورت سلف سرویس ارائه میشود. ● اگر فعل باشد ( تلفظ: بافِت ) : پشت هم به چیزی برخورد کردن ( مثل کشتی که ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

on a sixpence سه سوت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اصلا شباهتی ندارد، این کجا و آن کجا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

● قابل تردد ● قابل قبول

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تفاهم داشتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

احساس خوشبختی کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یک رابطه love - hate در واقع بر خلاف ظاهرش که شاید نشون دهنده یه رابطه سطحی باشه، نشون دهنده یک رابطه عاطفی عمیق هست که دو طرف بعضی اوقات از روی شدت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یک رابطه love - hate در واقع بر خلاف ظاهرش که شاید نشون دهنده یه رابطه سطحی باشه، نشون دهنده یک رابطه عاطفی عمیق هست که دو طرف بعضی اوقات از روی شدت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

امر رایج

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

امری رایج بودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

اگر فعل باشه: ● با هم ملاقات کردن ( از قبل تعیین شده ) ، قرار مدار داشتن ( معمولا رابطه آشنایی ) اگر اسم باشه get - together : ● دور همی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

be the apple of someone's/somebody's eye نور چشمی کسی بودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

آبادیس پنجاه تا جمله نمونه آورده، آخرش نمیتونی بفهمی حرف اضافه این فعل چیه ( البته هم فعل هست و هم اسم ) ، پیشنهادم به مدیریت محترم آبادیس اینه که تو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

● مکان یا یا چیزی که حال و هوای خوبی داره یا حس خوبی منتقل میکنه ● جوی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

با احترام به آقای عزیزنژاد، فرمایش شما رو اینجا دیدم یاد حرف مرحوم سیروس گرجستانی تو سریال "متهم گریخت" افتادم که از معلم زبان پرسید اگزوز به انگلیسی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

املای صحیحش فقط یه p داره: apologize امریکن apologise بریتیش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

املای صحیحش فقط یه p داره: apologize امریکن apologise بریتیش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

پیش رفتن ( با یک طرح یا انتخاب از بین چند گزینه )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٠

● انتقاد غیرمنصفانه کردن، گیر الگی دادن ● با موتور یا ماشین به کسی یا حیوانی زدن ( عمدی ) ● کوچک کردن یه سازمان یا تجارت در ابعاد و اهمیت ● اگر اسم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

be subject to مشمول چیزی شدن ( مورد اعمال قرار گرفتن چیزی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

the fact that people are made to follow rules in a very ● severe way: They were punished with unusual rigour. یه جوری سختی و مشقت تحمیلی ● the qual ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

be struck by something به چیزی برخورد کردن، تصادم کردن ( بهم کوفته شدن )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مایه شگفتی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٣

●صفتی که مقاومت یا مخالف در برابرش سخته an overwhelming desire/ need ● بسیار زیاد، زایدالوصف An overwhelming majority has voted in favour of the pro ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

load - bearing wall

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

● صدا زدن ( حتی در ذهن، مثلا فلانی ، بهمانی رو دوست صمیمی خودش میدونه، این "میدونه' اینجا با call میاد ) ، نامیدن ● فراخوان چیزی رو دادن، تصمیم به ش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گونه هایی که چال دارن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

slim: لاغر، نحیف slender: باریک اندام، لاغر ( که جذاب است )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

جثه، بدن ( از لحاظ ترکیب و ماهیچه )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

wear his/her hair up: موهاشو بالا میده، موهاشو بالا میبنده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

● مشکوک مرجع سایت کمبریج ( جالبه که یکی از دوستان میگه معنی مشکوک نمیتونه درست باشه، واقعا نمیدونم چی بگم! ) making you feel that something illega ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پستونک: pacifier شیشه شیر: baby bottle

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پستونک: pacifier شیشه شیر: baby bottle

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

● سرکیسه کردن، کلاه گذاشتن سر کسی ● یه دفعه کندن ( یا کشیدن ) چیزی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

to ( feel ) paranoid ● داشتن این حس که دیگران میخوان به شما آسیب بزنن ( یه جور بیماری ذهنی هم هست ) ● بدگمان بودن و اعتماد نداشتن در مورد چیزی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عاصی کننده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

عاصی کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

● املای صحیح: pilgrim زائران: pilgrims سفر زیارتی: pilgrimage به زیارت رفتن:do a pilgrimage

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

cheerful, happy and doesn't worries even if he or she gets in trouble آدم همیشه خنده رو و شاد، انسان سرخوش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

● وبال گردن، باعث دردسر، اعصاب خورد کن