پیشنهاد‌های میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٩٦)

بازدید
٢,٨٦٥
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به بطالت گذراندن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

very different from= in marked contrast to/with خیلی متفاوت از ، دارای تفاوت زیاد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خیلی جور بودن با هم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

عاقل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دوستان brainly نداریم، بلکه brainy هستش، به معنی "عاقل"

پیشنهاد
٠

تو ذات من نیست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اگر بخواد حرف اضافه بگیره، از with استفاده میکنیم. . Her teachers seem satisfied with her progress

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

یکی از معانی: فهمیده، با درک

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

spectacular

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

● historic: مهم ( قابل ثبت در تاریخ از لحاظ اهمیت ) ، با اهمیت ( کم سابقه یا بی سابقه ) مثلا: a historic day: یک روز تاریخی ( با اهمیت ) a histori ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

● historic: مهم ( قابل ثبت در تاریخ از لحاظ اهمیت ) ، با اهمیت ( کم سابقه یا بی سابقه ) مثلا: a historic day: یک روز تاریخی ( با اهمیت ) a histori ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

roofed بازار سرپوشیده: roofed bazaar

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

belong to

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

middle ages قرون وسطی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

middle ages

پیشنهاد
٠

● در مورد افراد مسن: hale and hearty as fit as a fiddle ● در مورد سایر افراد: invigorated

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

nimble

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

● جا این "جا" میتونه یه محفظه، مادگی ( مثلا سر پیچ لامپ یا پریز ) ، ظرف و هر چیزی باشه، در کل اون چیزی که تو فارسی بهش میگم یه "جا" برای چیزی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

● مورد استفاده قرار دادن ( به طور خیلی موثر ) ● تجهیزات و سرباز ها رو به جایی که نیازه بردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

● خراب کردن، از بین بردن ( معنوی یا مادی ) he wrecked his chance of promotion. the hurricane wrecked our old house. ● کشتی یا وسیله نقلیه که به شد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

treasure: گنج treasure trove: گنجینه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

a group of animals that includes cows, buffalo, and bison, that are often kept for their milk or meat: گاو، بوفالو، گاومیش و . . . که برای تولید گو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

● قبلی ، پیشین ● زودتر، پیش تر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

● used to sth: کاری یا چیزی که قبلا انجام میشده و به جور عادت قبلی He used to see visit his grandma قبلنا میرفت به دیدن مادر بزرگش ● be used to: عادت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

● try

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

be central to: محوریت چیزی بودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٧

توضیح فرقش با ethical یکم پیچیدست، اما یکم شسته رفتش اینجوری میشه: moral: وجدانی، از نظر وجدان و فطرت انسانی ethical: اخلاقی، وابسته به اصول اخلاقی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٤

توضیح فرقش با ethical یکم پیچیدست، اما یکم شسته رفتش اینجوری میشه: moral: وجدانی، از نظر وجدان و فطرت انسانی ethical: اخلاقی، وابسته به اصول اخلاقی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

●factual : حقیقی ( اما نه صرفا واقعی ) actual=real : یعنی واقعی در واقع، حقیقی چیزی هست که استنباط میشه و درست هم هست، اما واقعی یعنی به وقوع پیوسته ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

● نامحتمل ● ناجور، برخلاف اون چیزی که انتظار داری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

● بازیگران ( یک مجموعه یا فیلم یا نمایش ) ● قالب ( البته دوستان توجه کنند که منظور خود محفظه قالب نیست، بلکه اون چیزی هست که حالت دهی شده در ادن قال ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آبتنی کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

معنی "اصطبل بان" هم ممکنه بده، در واقع مسئول یک ایستگاه که اون ایستگاه میتونه یه کاروان سرا، اصطبل یا ایستگاه قطار باشه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

this is not the case with. . . در مورد . . . صدق نمی کند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

کُپُّن، بن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

به طور کلی هر رشته یا بندی که با کشیدنش بهم، یک محفظه تنگتر یا بسته میشه، مثلا کش شلوار یا بندی که روی برخی کیسه ها جهت بستن درب کیسه استفاده میشه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

یک دست ( در مورد سطوح ) هموار ( در مورد مسیر و راه ) خوش طعم ( در مورد نوشیدنی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

● my nearest and dearest : your family, especially those that you live with or are very involved with اگر بخوایم خودمونی معنیش کنیم بهتره بگیم: " ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

جسور

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

● دعا say blessing: دعا خواندن ask blessing on sb: دعا کردن برای کسی ● اتفاق خیلی خوب ( که از روی شانس یا رحم پرودگار باشه ) it was a blessing that ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

● گول چیزی را خوردن ( حیله، فریب ) ، در دام چیزی افتادن ● خاطرخواه کسی شدن، به دام عشق کسی افتادن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مخ زدن ( جنس مخالف )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دو نفر رو با هم آشنا کردن ( جنس مخالف )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

جور کردن دو نفر ( جنس مخالف ) برای همدیگه، آشنا کردن دو نفر با هم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دو نفر رو برای همدیگه جور کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اگه باشه: hool them up آشنا کردن دو نفر ( جنس مخالف ) با هم دیگه، جور کردن یک رابطه آشنایی برای دو نفر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

قبراق و سرخال

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دل جوان داشتن ( با وجود سن بالا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

قبراق و تردماغ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

یه نوع سبک موسیقی هم هست