پیشنهادهای حسین کتابدار (٢٣,٦٢٠)
🔸 **معادل فارسی:** آفرین / کارت درسته / خوب رفتی جلو در زبان محاوره ای: دمت گرم، باریکلا، ایول، چه کردی! ( و گاهی: آفرین! با طعنه، یعنی خراب کر ...
🔸 **معادل فارسی:** تشویق / تحسین / نوازش پشت برای قدردانی در زبان محاوره ای: یه دست نوازش، یه تشویق کوچولو، یه آفرین، یه خسته نباشید - - - 🔸 ...
🔸 **معادل فارسی:** اوج گرفتن ناگهانی / بالا زدن شدید / پرتاب شدن به حالت تغییر یافته در زبان محاوره ای: پریدن، ترکیدن، رفتن بالا، فضا رفتن، بالا ...
🔸 **معادل فارسی:** پریدن / اوج گرفتن / رفتن به فضا ( به معنای تجربهٔ ناگهانی و شدید اثر مواد ) در زبان محاوره ای: پرت شدن، ترکیدن، رفتن بالا، فضا ...
🔸 **معادل فارسی:** تزریق کردن مواد / زدن دوز / سوزن زدن در زبان محاوره ای: زدن، بالا رفتن، سوزن زدن، خودتو شارژ کردن - - - 🔸 **تعریف ها در ا ...
🔸 **معادل فارسی:** تماس گرفتن برای خرید مواد / سر زدن به فروشنده / دنبال مواد رفتن در زبان محاوره ای: زنگ زدن واسه مواد، پیام دادن به ساقی، سر زد ...
🔸 **معادل فارسی:** سرنگ / سوزن تزریق / ابزار تزریق مواد در زبان محاوره ای: سوزن، سرنگ، اون وسیله ای که باهاش مواد می زنن - - - 🔸 **تعریف ها ...
🔸 **معادل فارسی:** تزریق کردن / سوزن زدن / فرو کردن سوزن در زبان محاوره ای: زدن، سوزن زدن، فرو کردن، تزریق کردن مواد - - - 🔸 **تعریف ها در ا ...
🔸 **معادل فارسی:** آماده سازی مواد مخدر / تزریق یا مصرف مواد / دوز مصرفی در زبان محاوره ای: درست کردن مواد، آماده کردن تزریق، دوز زدن، مصرف کردن ...
🔸 **معادل فارسی:** ست / نوبت تمرین / دور تمرینی در زبان محاوره ای: یه سری تمرین، یه دور کامل، یه نوبت حرکت - - - 🔸 **تعریف ها:** 1. ** ( تم ...
🔹 **مخفف:** **PB** = **Personal Best** ( اسم – ورزشی، انگیزشی، تمرینی، رقابتی ) 🔸 **معادل فارسی:** بهترین رکورد شخصی / بالاترین عملکرد فردی / ...
🔸 **معادل فارسی:** پیانو زدن ( با مهارت یا شوخی ) / نواختن کلیدهای پیانو در زبان محاوره ای: یه دستی به پیانو زدن، کلیدها رو قلقلک دادن، پیانو رو ...
🔸 **معادل فارسی:** خواننده ی عاشقانه خوان / آوازخوان نرم صدا / خواننده ی زمزمه گر در زبان محاوره ای: خواننده ی احساساتی، مردی که با ناز می خونه، ...
🔸 **معادل فارسی:** اجرای خفن داشتن / صحنه رو در دست گرفتن در زبان محاوره ای: مایک رو گرفت و ترکوند، صحنه مال خودش شد، غوغا کرد - - - 🔸 **تع ...
🔸 **معادل فارسی:** با حال و انرژی موسیقی اجرا کردن / با موسیقی حال کردن / غرق شدن در آهنگ در زبان محاوره ای: حال کردن با آهنگ، ترکوندن با موزیک، ...
🔸 **معادل فارسی:** با صدای بلند خواندن / با قدرت اجرا کردن / از ته دل فریاد زدن در زبان محاوره ای: با تمام وجود خوند، ترکوند، داد زد، از ته دل اج ...
بنزودیازپین ها دسته ای از داروها هستند که به منظور کاهش فعالیت بیش از حد سیستم عصبی مرکزی به کار می روند. این داروها با تقویت تأثیر انتقال دهنده عصبی ...
زاناکس ( Xanax ) با نام عمومی آلپرازولام ( Alprazolam ) دارویی از گروه بنزودیازپین ها است که معمولاً برای درمان اضطراب، اختلالات پانیک و گاهی بی خواب ...
🔸 معادل فارسی: سطح الکل خون / غلظت الکل در خون 🔸 تعریف: Blood Alcohol Concentration ( BAC ) درصد الکل موجود در خون یک فرد است که پس از مصرف نوشی ...
هموفوبیا ( Hemophobia ) یا ترس از خون، نوعی فوبیا است که در آن فرد به صورت غیرمنطقی و شدید از دیدن خون، برخورد با خون یا حتی فکر به خون می ترسد. این ...
🔸 معادل فارسی: بی تفاوتی عاطفی / جداشدگی عاطفی 🔸 تعریف: Emotional detachment حالتی روانشناختی است که در آن فرد ارتباط یا اتصال عاطفی عمیق با دیگرا ...
🔸 معادل فارسی: جزئیات دلخراش / جزئیات خونین / جزئیات ناخوشایند و دقیق 🔸 تعریف: عبارت gory details به توصیف دقیق و جزئیات کوچک درباره یک اتفاق یا م ...
🔸 معادل فارسی: خودبیگانگی / فردیت زدایی از خود 🔸 تعریف: self - alienation به حالتی روانشناختی گفته می شود که فرد احساس دوری، بیگانگی یا جداگانه شد ...
🔸 معادل فارسی: انبوه سازی / فراگیری گسترده / عام گرایی 🔸 تعریف: Massification به فرایندی اشاره دارد که در آن دسترسی به یک موضوع، محصول، یا خدمت، م ...
تأثیر ناشناسی یا بی هویتی ( anonymity effect ) در روانشناسی اجتماعی به حالتی اشاره دارد که در آن احساس ناشناخته بودن یا مخفی بودن هویت فرد، تاثیر قاب ...
🔸 معادل فارسی: فردیت زدایی یا از فردیت خارج شدن 🔸 تعریف: Deindividuation مفهومی در روانشناسی اجتماعی است که به حالتی اشاره دارد که در آن فرد در جم ...
🔸 معادل فارسی: تک فردیت سازی / فردیت یابی / فرایند شکل گیری هویت فردی 🔸 تعریف: Individuation مفهومی در روانشناسی، به ویژه روانشناسی یونگی است که ب ...
فردیت زدایی ( Depersonalization ) به حالتی ذهنی گفته می شود که در آن فرد احساس می کند خود واقعی اش را از دست داده یا از خود جدا شده است. فرد ممکن است ...
فردیت زدایی ( Depersonalization ) به حالتی ذهنی گفته می شود که در آن فرد احساس می کند خود واقعی اش را از دست داده یا از خود جدا شده است. فرد ممکن است ...
🔹 **مخفف:** **BST** = **Blood, Sweat, and Tears** - - - 🔸 **معادل فارسی:** خون، عرق، و اشک / جان کَندن / تلاش از ته وجود در زبان محاوره ای: ...
پلاسما مایع زرد کمرنگ و شفاف داخل خون که سلول های خونی را حمل می کند 🔸 تعریف ها: - پلاسما بخش مایع خون است که حدود ۵۵٪ حجم کل خون انسان را تشکیل ...
🔸 **معادل فارسی:** خون و خون ریزی / خون لخته شده / صحنه ی خون آلود در زبان محاوره ای: خون و دل و روده / صحنه ی خفن / خون وخون ریزی - - - 🔸 * ...
🔸 **معادل فارسی:** شراب قرمز تیره / خون ( به صورت استعاری ) / رنگ خون در زبان محاوره ای: خونِ غلیظ، شرابی، قرمزِ تیره، ریختنِ خون - - - 🔸 ** ...
🔸 **معادل فارسی:** ب از سر بی خبری / کاملاً بی تقصیر / از روی نیت پاک در زبان محاوره ای: با نیت خوب گفت / نمی دونست چی می گه / از سر سادگی / بی خ ...
🔸 **معادل فارسی:** باز کردن گره / رها کردن / از پیچیدگی درآوردن / تفکیک کردن در زبان محاوره ای: گره گشایی کردن، از قاطی پاتی درآوردن، جدا کردن چی ...
🔸 **معادل فارسی:** دانش عمیق / فضل / فرهیختگی / علم گسترده در زبان محاوره ای: دانش سنگین، سواد بالا، فضل زیاد، آدم خیلی باسواد - - - 🔸 **تعر ...
🔸 **معادل فارسی:** اصلاح جزئی / تصحیح حاشیه ای / اصلاح محدود / تعدیل خفیف در زبان محاوره ای: یه اصلاح کوچیک، یه تغییر جزئی، یه دست کاری ریز - - ...
🔸 **معادل فارسی:** نشریه علمی / مجله پژوهشی / ژورنال دانشگاهی / نشریه تخصصی در زبان محاوره ای: مجله ی دانشمندها، ژورنال علمی، مجله ی مقاله های سن ...
🔸 **معادل فارسی:** کسی را در جریان نگه داشتن / به روز نگه داشتن / مطلع نگه داشتن در زبان محاوره ای: همیشه خبرشو بهش می رسونم، نمی ذارم از قضیه عق ...
🔸 **معادل فارسی ( فعل ) :** ساختاربندی کردن / سازمان دهی کردن / قالب بندی کردن / چارچوب گذاری کردن در زبان محاوره ای: چیدم، نظم دادم، فرم دادم، ا ...
🔸 **معادل فارسی:** معتاد بار / پرسه زن بار / مشتری دائم بار / آدم بارنشین در زبان محاوره ای: کسی که همش تو بار می پلکه، از بار جدا نمی شه، مشتری ...
Lieutenant Commander لوتِنِنت کِماندِر - - - 🔸 **معادل فارسی:** ناخدا سوم / فرمانده ستوان / ستوان ارشد نیروی دریایی در زبان محاوره ای: افسر می ...
حتماً، حسین عزیز! در ادامه، عنوان رسمی و نظامی **LT Colonel** رو با همون ساختار دقیق و دو زبانه ای که دوست داری بررسی می کنیم—با تمرکز بر جایگاه نظام ...
لویی - - - 🔸 **معادل فارسی:** لویی ( لقب غیررسمی برای ستوان ) در زبان محاوره ای: لقب خودمونی برای ستوان، صدا زدن رده پایین ها تو ارتش، یا شوخ ...
🔸 **معادل فارسی:** گوینده ی خبر / مجری خبر / لنگر خبری ( در ترجمه استعاری ) در زبان محاوره ای: کسی که اخبار رو از تلویزیون می خونه، مجری خبر، گوی ...
🔸 **معادل فارسی:** خبرخور حرفه ای / معتاد خبر / میمون خبر / خبرچی وسواسی در زبان محاوره ای: کسی که همش دنبال خبره، همش تو تیتره، مثل ربات خبر می ...
🔸 **معادل فارسی:** غرغر شکم / قار و قور شکم / شکمم صدا می ده در زبان محاوره ای: شکمم داره صدا می ده، گرسنه ام شده، شکمم داره غرغر می کنه - - - ...
🔸 **معادل فارسی:** غرغر کردن / نق زدن / ناله کردن / شکایت بی پایان در زبان محاوره ای: هی غر می زنه، همش ناله ست، شکمش قار و قور می کنه، نق می زنه ...
🔸 **معادل فارسی:** زیادی دست درازی کردن / تماس بدنی ناخواسته / دست مالی کردن ( در لحن منفی ) در زبان محاوره ای: دست درازی کردن، دست وپا چلفتی شدن ...
🔸 **معادل فارسی:** تمرکز لیزری / تمرکز شدید و دقیق / تمرکز نقطه ای در زبان محاوره ای: تمرکز خفن، حواست فقط به یه چیزه، مثل لیزر زدی رو هدف، داری ...