پیشنهادهای حسین کتابدار (٢٥,١٤٠)
ارگونومی علم طراحی محیط کار، ابزارها و سیستم ها برای تطبیق با قابلیت های انسانی است تا ایمنی، راحتی و بهره وری افزایش یابد. ## اهداف اصلی ارگونومی ...
🔸 معادل فارسی: • برنامه ی آرام سازی بدون استفاده از صفحه نمایش • روتین شبانه بدون موبایل و تلویزیون • در محاوره: �خاموش کردن صفحه ها و آرام گرفتن ...
بیدرَگلد 🔸 معادل فارسی: • ژولیده • خیس و کثیف • در محاوره: �آشفته و به هم ریخته� - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( اصلی – ظاهری ) :** کسی یا چیزی ...
( محاوره ای – طنز ) : گاهی برای اشاره به کودک کوچک یا فرد تازه کار به کار می رود. مثال: Come here, you little tadpole! بیا اینجا، بچه قورباغه کوچول ...
تایک - - - 🔸 معادل فارسی: • بچه فسقلی • کوچولو • در محاوره: �شیطون کوچولو� یا �فسقلی� - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( اصلی – محاوره ای ) :** ...
🔸 معادل فارسی: • بچه کوچولو • فسقلی • در محاوره: �کوچولوی من� یا �فسقلی من� - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( قدیمی – محاوره ای ) :** در انگلیسی ب ...
🔸 معادل فارسی: • انتخاب گزینشی • برگزیده از میان بهترین ها • در محاوره: �گلچین کردن� یا �دست چین کردن� - - - ## 🔹 تعریف ها 1. ** ( اصلی – ...
باکَل - - - 🔸 معادل فارسی: • دهانی ( مربوط به دهان ) • گونه ای ( مربوط به سطح داخلی گونه ) • در محاوره: �داخل گونه� یا �کنار دهان� - - - ...
خالق محتوا فردی است که محتوای دیجیتال جذاب مانند ویدیوها، وبلاگ ها، گرافیک ها یا پادکست ها را برای پلتفرم هایی مانند یوتیوب، اینستاگرام یا تیک تاک تو ...
�خودآزادی� یا �اتو - امانسیپیشن� به ایده رهایی خودجوش، به ویژه از طریق اقدام جمعی به جای انتظار برای کمک خارجی، اشاره دارد. ## ریشه تاریخی پانفلت � ...
🔸 معادل فارسی: • روح هنری • جان هنرمندانه • در محاوره: �ذات هنری داشتن� یا �دلِ هنری داشتن� - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( اصلی – ادبی ) :** شخ ...
🔸 معادل فارسی: • اصطلاحات ساده • زبان عامیانه و قابل فهم برای همه • در محاوره: �به زبان آدمیزاد� یا �به زبان ساده� - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ...
🔸 معادل فارسی: • با زحمت گذشتن از میان چیزی • لُج بازی کردن در کار سخت - - - ## 🔹 تعریف ها 1. ** ( واقعی – فیزیکی ) :** با سختی راه رفتن در ...
🔸 معادل فارسی: • منطقه زرد • بخش هشدار • در زبان محاوره ای: �منطقه ی احتیاط� - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( پزشکی – اصلی ) :** در مدیریت بیماری ...
🔸 معادل فارسی: • مراقبت حاد • درمان فوری • در زبان محاوره ای: �مراقبت اورژانسی کوتاه مدت� - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( پزشکی – اصلی ) :** مرا ...
🔸 معادل فارسی: • بخش نگهداری • منطقه ی انتظار • در زبان محاوره ای: �محوطه ی موقت� یا �محوطه ی توقف� - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( پزشکی – اصلی ...
🔸 معادل فارسی: • بخش پذیرش ( در بیمارستان یا سازمان ) • قسمت ورودی ( در دستگاه یا سیستم فنی ) • در زبان محاوره ای: �بخش ورود اطلاعات/افراد� - ...
Gerilact ( ژری لاکت ) یک مکمل پروبیوتیک است که برای بهبود سلامت دستگاه گوارش و تنظیم فلور روده استفاده می شود. این محصول معمولاً توسط شرکت های دارویی ...
شیاف گلیسیرین ناژو یک ملین رکتال است که برای درمان علامتی یبوست در کودکان بالای ۱ سال و بزرگسالان استفاده می شود. اثر آن معمولاً طی ۱۵ تا ۶۰ دقیقه ظا ...
اسنی ها ( Essenes ) پیش از ظهور مسیح، در یهودیت گروه هایی با گرایش های عرفانی و زاهدانه وجود داشتند؛ مشهورترین آن ها اسنی ها ( Essenes ) بودند که در ...
🔸 معادل فارسی: • درگیری کوتاه • برخورد لفظی یا فیزیکی • کشمکش یا اختلاف کوچک • در زبان محاوره ای: جر و بحث، دعوا سرِ چیزی - - - 🔸 تعریف ها: ...
• در زبان استعاری: چیزی بسیار خطرناک، داغ، یا ناخوشایند • در محاوره طنز: چیزی که خیلی وحشتناک یا غیرقابل تحمل است 🔸 مثال ها: • The chili tasted lik ...
🔸 معادل فارسی: • چراغ قرمز ( معنی اصلی ) • منطقه ی فحشا ( red light district ) • در زبان محاوره ای: محله ی فحشا، محله ی شبانه - - - 🔸 تعریف ...
🔸 معادل فارسی: • جوانه ی مرده • جوانه ی خشک شده • در زبان استعاری: امید از دست رفته، شروعی ناکام - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( گیاه شناسی – اص ...
Fordo is both a village in Qom Province, Iran and the name commonly used for the Fordo Uranium Enrichment Facility, one of Iran’s most secure nuclear ...
مِزه - - - 🔸 معادل فارسی: • مزه ( خوراک های کوچک متنوع ) • پیش غذاهای متنوع • در زبان محاوره ای: دست چین خوراکی های کوچیک - - - 🔸 تعریف ...
🔸 تعریف ها: 1. ( لجستیک – اصلی ) : مدلی برای حمل ونقل یا توزیع که در آن یک مرکز اصلی ( hub ) به نقاط فرعی ( spokes ) متصل است. مثال: Airlines oft ...
🔸 معادل فارسی: • پسر ولخرج • پسر بازگشته ( در معنای استعاری ) • در زبان محاوره ای: بچه ی ولخرج که برگشت، فرزند گمشده ی برگشته - - - 🔸 تعریف ...
🔸 معادل فارسی: • استخوان دفن شده • در زبان استعاری: راز پنهان، موضوع فراموش شده، چیزی که زیر خاک مانده - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( تحت اللفظی ...
( استعاری – ادبی ) : چیزی که هنوز دست نخورده، خام یا تغییرنیافته باقی مانده است. مثال: His unpulped thoughts remained raw and unexpressed. افکار ...
🔸 معادل فارسی: • چیزی که همه دوست دارند • مورد علاقه ی همه بودن • در زبان محاوره ای: چیزی که همه حال می کنن باهاش، سلیقه ی همه ست - - - 🔸 تع ...
پانتیفیکِیت - - - 🔸 معادل فارسی: • با حالت مرجعیت و خودبزرگ بینی سخن گفتن • اظهار نظر کردن با لحن تحکم آمیز • در زبان محاوره ای: مثل واعظ حرف ...
🔸 معادل فارسی: • یاوه گویی کردن • نامفهوم حرف زدن • در زبان محاوره ای: چرت و پرت گفتن، من من کردن، وراجی بی معنی - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( ...
🔸 معادل فارسی: • بشکه باروت ( معنی تحت اللفظی ) • وضعیت انفجاری یا بحرانی • در زبان محاوره ای: شرایطیه که هر لحظه ممکنه بترکه، مثل بشکه باروته __ ...
• مخفف **Disclosure and Barring Service**. 🔸 معادل فارسی: • سرویس افشاسازی و منع • بررسی سوابق کیفری • در زبان محاوره ای: گواهی سوءپیشینه یا چک ...
🔸 معادل فارسی: • لباس ایمنی با دید بالا • تجهیزات شب نما یا فسفری • در زبان محاوره ای: لباس شب نما، لباس فسفری کار ______________________________ ...
🔸 معادل فارسی: • روی اعصاب کسی رفتن • کسی را آزار دادن یا کلافه کردن ________________________________________ 🔸 تعریف ها: 1. ** ( محاوره ای – ...
🔸 معادل فارسی: • فعالیت پشت سرهم و بی وقفه • دوره ی شدید از یک رفتار ( مثبت یا منفی ) ________________________________________ 🔸 تعریف ها: 1. ...
🔸 معادل فارسی: • قتل های خشونت آمیز و بی وقفه • کشتار بی مهار ________________________________________ 🔸 تعریف ها: 1. ** ( جنایی – اصلی ) :** ...
🔸 معادل فارسی: • بی احساس نسبت به دنیا • بی تفاوت شدن در برابر اطراف ________________________________________ 🔸 تعریف ها: 1. ** ( محاوره ای – ...
🔸 معادل فارسی: • کاملاً بی حس بودن • کرخت شدن ________________________________________ 🔸 تعریف ها: 1. ** ( محاوره ای – اصلی ) :** توصیف فردی ک ...
__ 🔸 معادل فارسی: • ذهن خالی شدن، چیزی یاد نیامدن • پاک کردن یا محو کردن نوشته/تصویر ________________________________________ 🔸 تعریف ها: 1. ...
🔸 معادل فارسی: • قرار گذاشتن یا ملاقات کردن ( محاوره ای ) • رابطه ی عاشقانه یا جنسی برقرار کردن ( محاوره ای – در جمله ی شما ) • در زبان محاوره ا ...
🔸 معادل فارسی: • از تعادل خارج شدن • به هم ریخته بودن • درست کار نکردن • در زبان محاوره ای: �همه چی قاطی شده�، �از ریتم افتاده�، �خراب شده� ___ ...
🔸 معادل فارسی: • بی اشتها شدن • غذا نخوردن یا کم اشتها بودن ________________________________________ 🔸 تعریف ها: 1. ** ( دامپزشکی – اصلی ) :** ...
🔸 معادل فارسی: • درد جمجمه ای • درد ناشی از اعصاب جمجمه یا ساختارهای سر • در زبان عمومی: �درد سر�، �درد ناحیه ی جمجمه� _________________________ ...
🔸 معادل فارسی: - دهن خود را بستن - سکوت کردن - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( محاوره ای – اصلی ) :** خودداری از صحبت کردن یا افشا کردن چیزی. - ...
🔸 معادل فارسی: - زبان خود را گاز گرفتن - جلوی گفتن چیزی را گرفتن - در زبان محاوره ای: �حرفمو خوردم�، �خودمو نگه داشتم� - - - 🔸 تعریف ها: ...
🔸 معادل فارسی: - حرف خود را پس گرفتن - اعتراف به اشتباه در گفته ها - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( محاوره ای – اصلی ) :** پذیرفتن اینکه گفته های ...
🔸 معادل فارسی: - فروتنی تحقیرآمیز داشتن - با خجالت اعتراف کردن به اشتباه - در زبان محاوره ای: �حرفمو با خجالت پس می گیرم�، �شرمنده شدن� - - ...