پیشنهادهای حسین کتابدار (٢٥,٣٣٧)
اِندُکرینالِجِست 🔸 معادل فارسی: • متخصص غدد درون ریز • پزشک غدد 🔸 مثال ها: • The endocrinologist adjusted her insulin dosage. متخصص غدد میزان ا ...
🔸 مثال ها: • The statement is not offensive per se. این گفته فی نفسه توهین آمیز نیست. • Poverty is not a crime per se. فقر به خودیِ خود جرم نی ...
🔸 مثال ها: • “We tried our best, but that’s the game. ” تمام تلاش مون رو کردیم، ولی بازی همینه. • “Politics can be unfair, that’s the game. ” س ...
🔸 تعریف ها: 1. ( ورزشی – اصلی ) : در بسکتبال، پرتاب توپ به سمت حلقه از فاصله ی نزدیک، معمولاً پس از دو قدم و بدون پرش بلند. مثال: He scored with ...
🔸 مترادف ها: high five – slap hands – on top – above – upper side 🔸 مثال ها: • “Great job, up top!” آفرین، بزن قدش! • “The luggage is stored up ...
🔸 مترادف ها: request – appeal – petition – entreaty – recruitment – invitation 🔸 مثال ها: • The lawyer was charged with criminal solicitation. ...
"گلاک روح" ( Ghost Glock ) به اسلحه دستی خانگی یا بدون شماره سریال از نوع گلاک اشاره دارد که از کیت ها، قطعات پرینت سه بعدی یا فریم های ناتمام مانند ...
🔸 معادل فارسی: • کنار گذاشته شدن • حذف شدن از ماجرا • بی ارتباط بودن با موضوع • در زبان محاوره ای: از دور خارج شدن، دیگه نقشی نداشتن، حذف شدن از ...
🔸 معادل فارسی: • اشاره کردن • یادآوری کردن • ثبت کردن • در زبان محاوره ای: گفت، یاد کرد، اشاره کرد ________________________________________ 🔸 ...
🔸 معادل فارسی: • هدف حمله یا انتقاد شدن • آتش را به سمت خود کشاندن • مورد اعتراض یا خشم قرار گرفتن • در زبان محاوره ای: زیر تیغ انتقاد رفتن، خشم ...
🔸 معادل فارسی: • رخنه ی قانونی • راه فرار از قانون • منفذ حقوقی • در زبان محاوره ای: راه در رو، کلک قانونی 🔸 مترادف ها: gap – escape clause – te ...
🔸 مترادف ها: release – relinquish – give up – drop – abandon – set free 🔸 مثال ها: • He let go of his fears. او ترس هایش را رها کرد. • She let ...
🔸 معادل فارسی: • شانه خالی کردن از مسئولیت • از زیر بار چیزی در رفتن • بهانه آوردن برای فرار از وظیفه ________________________________________ ...
🔸 معادل فارسی: • نکته ی غافلگیرکننده • بخش پایانی شوکه کننده • ضربه ی آخر ________________________________________ 🔸 تعریف ها: 1. ** ( رسانه ...
🔸 معادل فارسی: • سقوط شدید رضایت از زندگی • افت ناگهانی کیفیت تجربه ی زیست • کاهش چشمگیر احساس خوشبختی ________________________________________ ...
🔸 معادل فارسی: • میل به شورش • گرایش به طغیان • علاقه به سرکشی و اعتراض ________________________________________ 🔸 تعریف ها: 1. ** ( ادبی – ا ...
اصطلاحی استعاری است که به شرایط پرتنش و ناپایدار اشاره دارد؛ جایی که تنش ها بالا است و هر جرقه ای می تواند به درگیری یا انفجار منجر شود، مانند مواد ق ...
اثر پانوپتیکون ( Panopticon Effect ) مفهومی روانشناختی است که از طراحی زندان جرمی بنتام الهام گرفته شده. در این اثر، افراد به دلیل احساس نظارت دائمی، ...
ویسِرَلی 🔸 معادل فارسی: • به طور غریزی • از روی احساسات عمیق • واکنش درونی و ناخودآگاه 🔸 مترادف ها: instinctively – emotionally – intuitively – p ...
اِی سیمِتری 🔸 مترادف ها: imbalance – inequality – disproportion – lack of symmetry – unevenness 🔸 مثال ها: • The asymmetry of the human brain is ...
🔸 مترادف ها: advocate – promote – defend – support – endorse 🔸 مثال ها: • She championed environmental protection laws. او از قوانین حفاظت محیط ...
🔸 معادل فارسی: • جامعه ی دو طبقه ای سخت گیر • ساختار اجتماعی دو سطحی غیرقابل تغییر ________________________________________ 🔸 تعریف ها: 1. ** ...
نفرین منابع، که به عنوان پارادوکس فراوانی نیز شناخته می شود، پدیده ای است که در آن کشورهای غنی از منابع طبیعی مانند نفت یا مواد معدنی، اغلب با رشد اق ...
رَنتیِر ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: • صاحب رانت / رانت خوار • دولت رانتی • درآمد غیرمولد از منابع یا دارایی ها ___ ...
🔸 مترادف ها: hall – theater – assembly hall – concert hall – lecture hall 🔸 مثال ها: • The school auditorium was filled with students. تالار مدرس ...
🔸 معادل فارسی: • کیف دستی • کیف رودوشی کوچک • کیف مدرسه ( قدیمی ) 🔸 مترادف ها: shoulder bag – school bag – knapsack – pouch – messenger bag 🔸 مثا ...
🔸 مثال ها: • The storage facility is located near the airport. انبار در نزدیکی فرودگاه قرار دارد. • She rented a storage facility to keep her ol ...
🔸 مثال ها: • The hotel foyer was decorated with chandeliers. سرسرای هتل با لوسترها تزئین شده بود. • Guests gathered in the foyer before the cerem ...
🔸 مثال ها: • The dictator committed heinous acts against his people. دیکتاتور اعمال شنیعی علیه مردمش مرتکب شد. • Murder is considered one of the ...
🔸 مثال ها: • The airline scheduled back - to - back flights. شرکت هواپیمایی پروازهای پشت سرهم برنامه ریزی کرد. • He watched back - to - back epis ...
🔸 معادل فارسی: • آهسته سوز • تدریجی • آرام و پیوسته - - - ## 🔸 تعریف ها: 1. ** ( اصلی – استعاری ) :** چیزی که به آرامی رشد یا شدت می گیرد و ...
🔸 مترادف ها: long - distance – extended – protracted – drawn - out – enduring 🔸 مثال ها: • The company is prepared for the long haul. شرکت برای م ...
🔸 تعریف ها: 1. ** ( اصلی – رسمی ) :** چیزی که بیش از حد طولانی یا ممتد است، معمولاً فراتر از حد انتظار. - مثال: It was a long - drawn process. ...
🔸 مترادف ها: tireless – indefatigable – unwavering – persistent – relentless 🔸 مثال ها: • He showed unflagging energy throughout the campaign. او ...
🔸 مثال ها: • He received unstinting praise for his performance. او تحسین بی دریغی برای اجرای خود دریافت کرد. • Her unstinting efforts helped the ...
🔸 معادل فارسی: • پول را سریع خرج کردن • پول را هدر دادن • ولخرجی کردن • در زبان محاوره ای: پول رو آتیش زدن، پول رو دود کردن - - - ## 🔸 تعر ...
🔸 مثال ها: • You lost the bet, now pay up! شرط را باختی، حالا پولتو بده! • The landlord told him to pay up or leave. صاحبخانه به او گفت پولشو بد ...
اِسپلِرج 🔸 مثال ها: • He splurged on a new car. او برای یک ماشین جدید ولخرجی کرد. • Let’s splurge and go to a fancy restaurant tonight. بیایید ...
🔸 مثال ها: • The witness erringly identified the suspect. شاهد مظنون را به طور اشتباه شناسایی کرد. • He erringly believed the rumor. او شایعه ر ...
🔸 معادل فارسی: • قاضی ریاست کننده • قاضی ارشد جلسه • قاضی مسئول دادگاه - - - ## 🔸 تعریف ها: 1. ** ( حقوقی – اصلی ) :** قاضی ای که مسئولیت ا ...
🔹 واژه/عبارت: **Assize / Assize court** ( اسم – حقوقی/رسمی، بیشتر در نظام قضایی فرانسه و بریتانیا ) اَسایز ## 🔸 معادل فارسی: • دادگاه جنایی • ...
🔹 واژه/عبارت: **Slated ( to do something ) ** ( صفت/فعل – رسمی/خبری/محاوره ای ) ## 🔸 معادل فارسی: • برنامه ریزی شده • قرار بودن • زمان بندی شد ...
🔸 معادل فارسی: • تحت بررسی • در حال تحقیق • زیر ذره بین بودن - - - ## 🔸 تعریف ها: 1. ** ( حقوقی/خبری – اصلی ) :** وقتی فرد یا سازمانی توسط ...
🔸 معادل فارسی: • فهرست افراد برجسته • مجموعه چهره های سرشناس - - - ## 🔸 تعریف ها: 1. ** ( اجتماعی – اصلی ) :** اصطلاحی برای اشاره به مجموعه ...
________________________________________ ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: • محاکمه ی بی نتیجه • محاکمه ی باطل شده • رس ...
🔸 معادل فارسی: • تأیید پزشکی شدن • مجاز شناخته شدن • رفع مانع اداری یا پزشکی - - - ## 🔸 تعریف ها: 1. ** ( پزشکی – اصلی ) :** وقتی فردی توسط ...
🔸 معادل فارسی: • نمایندگی کردن کسی • از طرف کسی عمل کردن • مدافع یا سخنگوی کسی بودن • در زبان محاوره ای: از طرف کسی حرف زدن - - - ## 🔸 تعری ...
مُلدی 🔸 مثال ها: • The cheese was mouldy and had to be thrown away. پنیر کپک زده بود و باید دور انداخته می شد. • The prison had mouldy showers an ...
🔸 معادل فارسی: • مسائل حل نشده • مشکلات بی پاسخ • موضوعات نادیده گرفته شده - - - ## 🔸 تعریف ها: 1. ** ( رسمی – اصلی ) :** مشکلات یا موضوعات ...
🔸 معادل فارسی: • گرفتار مواد مخدر • آلوده به مواد • پر از اعتیاد و قاچاق - - - ## 🔸 تعریف ها: 1. ** ( اجتماعی – اصلی ) :** توصیف مکانی یا ج ...