پیشنهادهای دکتر رسولی (١,٦٦٣)
آسان. سهل، بی زحمت، آسوده، ملایم، روان، سلیس، ورزش: پاس آسان
با سلام جناب استاد شما تصمیم به جنگ دارین من ادعایی ندارم و شاگردی بیش نیستم ولی برداشتین فقط روی نظرات بنده نظر گذاشتین . لطفا نیرو و قوت خود را نگه ...
فرض کردن. بخود گرفتن، بخود بستن، وانمود کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن، فرض کردن، پنداشتن، بعهده گرفتن، تقبل کردن، انگاشتن، التزام، در دست گرفتن، فرمان ...
پای. کلوچه میوه دار، کلوچه گوشت پیچ، کلاغ زنگی، کلاغ جاره، آدم ناقلا، جانور ابلق، چیز آشفته و نامرتب، درهم ریختن
next, following, subsequent, succeeding - additional, alternative, extra, further, other - inferior, lesser, lower, secondary, subordinate - suppo ...
اطمینان، یقین. قطع، امر مسلم، قانون فقه: یقین، روانشناسی: یقین، بازرگانی: قطعیت. بی گمان
ارتباط دادن. متحد، شریک شدن، هم پیوند، همبسته، وابسته کردن، آمیزش کردن، معاشرت کردن، همدم شدن، پیوستن، مربوط ساختن، شریک کردن، همدست، همقطار، عضو پیو ...
فوت کردن. مردن، درگذشتن، جان دادن، فوت کردن، طاس، طاس تخته نرد، جفت طاس، مهره، سرپیچ، بخت، قمار، سرنوشت، به شکل حدیده یاقلاویز در آوردن، با حدیده و ق ...
ارشد، بزرگتر، مهتر، ارشد، بالاتر، بالا رتبه، قدیمی، ورزش: مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی، تنیس باز سالمند، مسابقه گلف برای بازیگران بالاتر ...
اشتباه. مخالف اخلاق یا قانون، ناحق، خطا، اشتباه، تقصیر و جرم غلط، ناصحیح، غیر منصفانه رفتار کردن، بی احترامی کردن به، سهو، قانون فقه: اشتباه، علوم نظ ...
action, animation, bustle, exercise, exertion, hustle, labour, motion, movement - pursuit, hobby, interest, pastime, project, scheme. فعالیت. عمل، و ...
کنار، جنب. جهت، پهلو کناره، طرف، سمت، پهلو، جنب، جانب، ضلع، کناره، طرفداری کردن، در یکسو قرار دادن، علوم مهندسی: ضلع، معماری: بر، ورزش: تیم، علوم دری ...
personality, big name, big shot ( informal ) , dignitary, luminary, star, superstar, V. I. P. - fame, distinction, notability, prestige, prominence ...
خط؛ صف. سطر، ردیف، رشته، بند، ریسمان، رسن، طناب، سیم، جاده، دهنه، لجام، خط کشیدن، خط انداختن، خط دار کردن، به خط کردن، آراستن، تراز کردن، آستر کردن، ...
response, answer, reply - recoil, counteraction - conservatism, the right
هدر دادن، اسراف کردن. افت، قراضه، تضییع کردن، تفریط، آشغال، ضایع کردن، صرف کردن، زباله، هرز دادن، حرام کردن، بیهوده تلف کردن، نیازمند کردن، بی نیرو و ...
غیبت. نبودن، حالت غیاب، فقدان، روانشناسی: غیاب. عدم حضور
ریختن، سرازیر کردن. جاری شدن یا ساختن، تراوش بوسیله ریزش، مقدار ریزش چیزی، ریزش بلا انقطاع و مسلسل، روان ساختن، پاشیدن، افشاندن، جاری شدن، باریدن، عل ...
زور چپاول کردن، چپاول، تاراج، یغما، غنیمت، غارت کردن، چاپیدن، قانون فقه: تاراج کردن یا به تاراج بردن، علوم نظامی: به غنیمت گرفتن loot, pillage, raid, ...
رسیدن. دسترسی، توانایی، استطاعت، وسعت، حدود، میدان، هدف، رسیدن، نایل شدن، کشش، حصول، رسایی، برد، علوم مهندسی: ناحیه، بازرگانی: دسترس
جریان هوای آرام. جریان هوای معمولی
بزرگی. دامنه، حیطه عمل، کشش، شدت، تعداد، زیادی. عظمت، حجم، قدر، اهمیت، شکوه، اندازه، مقدار، علوم مهندسی: شدت، کامپیوتر: مقدار، معماری: قدر مطلق، بزرگ ...
decrease, abate, diminish, ease, ebb, lessen, quieten, slacken, wane - sink, cave in, collapse, drop, lower, settle واگذاشتن، نشست کردن، فرو نشستن، ...
reaction, counteraction, recoil, repercussion, resistance, response, retaliationواکنش، عکس العمل. انفعال، عکس العمل، انعکاس، واکنشی، علوم مهندسی: عکس ...
tug, jolt, lurch, pull, thrust, twitch, wrench, yank در فحش دادن به معنای عوضی و آشغال میشود . چرخش ناگهانی کشتی بیک سو، کج شدن، فریب، خدعه، گوش بزنگ ...
time, date, day ( s ) , duration, epoch, era, سن؛ پیر شدن. پیر کردن. خستگی، کهنه کردن، سرد و سخت کردن فولاد، عمر، پیری، سن بلوغ، دوره، عصر، پیرنما کر ...
سه بردار. سه مسیر. سه جهت. سه راه. سه حامل
شاخص، برجسته. متورم . هویدا. فاش. مشخص. پیدا. حساس، والا، مهم، مشهور، غالب، قابل توجه، ممتاز، ویژه، اعلی، برتر. بالا. ارشد. واضح. معلوم
idea, concept, formula, generalization, hypothesis, notion, theorem, theory, thought - absent - mindedness, absence, dreaminess, inattention, pensiv ...
جر و بحث کردن، مشاجره کردن بحث و گفتگو کردن، دلیل آوردن، استدلال کردن. زد و خورد. برخورد. تضاد، کشمکش. ستیزه، کشاکش، نبرد، برخورد، ناسازگاری، تضاد، ن ...
argue, clash, come to blows, differ, disagree, fight, quarrel, squabble
تلافی کردن. تاوان دادن، عین چیزی را به کسی برگرداندن. وازردن. وازشتن. عمل متقابل انجام دادن.
give out, cast, drop, emit, give, radiate, scatter, shower, spill - cast off, discard, moult, slough
outstanding, brilliant, exquisite, fine, first - class, first - rate, good, great, superb, superlative, world - class عالی، ممتاز. بسیارخوب، شگرف. چش ...
علاقه مند، مایل؛ جالب؛ بهره. منافع . علاقمند کردن، ذینفع کردن، بر سر میل آوردن، سهیم کردن، بهره، تنزیل، سود، مصلحت، دلبستگی، علاقه، قانون فقه: ربح، م ...
کلم. دله دزدی، کش رفتن، رشد پیدا کردن ( مثل سر کلم ) . پول. نان. چیپس. بی شرمی. فلز برنج money, blunt, brass, bread, chips, dibs, dinero, do - re - m ...
اشکبار. گریان. weeping, blubbering, crying, in tears, lachrymose, sobbing, weepy ( informal ) , whimpering
دوبرابر، بطورمضاعف، ازدوراه، ازدوجهت
جسم جامد و سخت، مقاوم، یکدنده، تزلزل ناپذیر. مصرانه. قاطعانه. سرسختانه. لجوجانه. با یک دنده گی.
سنگ اتشزنه، سنگ چخماق، سنگ فندک، اتش زنه، چیز سخت، سنگریزه، معماری: ریگ چخماق
strive, exert oneself, give it one's best shot ( informal ) , go all out ( informal ) , knock oneself out ( informal ) , labour, make an all - out ef ...
goodness, incorruptibility, integrity, morality, probity, rectitude, righteousness, uprightness, worth - merit, advantage, asset, attribute, credit, ...
interchange, barter, change, convert into, swap, switch, trade - interchange, barter, quid pro quo, reciprocity, substitution, swap, switch, tit for ...
harass, badger, goad, harry, impel, persecute, pester, provoke ایذا کردن دشمن، به ستوه اوردن اذیت کردن، بستوه اوردن، عاجز کردن، اذیت کردن، ( نظ ) . ح ...
شناسایی کردن. تعیین کردن، تعیین هویت کردن، مشخص کردن، تشخیص دادن، مشاهده کردن، همسان ساختن، شناختن، تشخیص هویت دادن، یکی کردن، علوم مهندسی: مربوط کرد ...
want, aspire, crave, desire, hanker, hope, long, yearn - desire, aspiration, hope, intention, urge, want, whim, will آرزو کردن. خواستن، میل داشتن، آ ...
الکترونیک: پیوند، شیمی: سند قرضه، ضمانت، تعهد، تجارت خارجی: وصل کردن، متصل کردن، چسباندن اتصال، ارتباط، چسب، علوم مهندسی: سندی که به موجب ان خود و وا ...