پیشنهادهای دکتر رسولی (١,٦٦٣)
خراب کردن، ویران کردن؛ خرابه، ویرانه، لاشه ماشین و هواپیما پس از حادثه. کالای بازیافتی از کشتی یا ماشین شکسته یا خانه ویران، کشتی شکسته، خرابی، لاشه ...
زیبا. قشنگ. خوبرو. خوشگل. جذاب. گیرا. دلبر. دوست داشتنی. خوب .
relating to the position or job of someone or something:وابسته به مقام و موقعیت
ابرو کنار راه، کنده، چاله، سنگر رابط خندق کندن، شهر، خندق، حفره، راه اب، نهراب، گودال کندن، عمران: راه اب، معماری: جوی، زیست شناسی: ابرو، ورزش: حفره ...
حیله، برپا کردن، نصب قطعات، بادگل و بادبان اراستن، مجهز کردن، اماده شدن، با خدعه و فریب درست کردن، گول زدن، دگل ارایی، وضع حاضر، سر و وضع، اسباب، لوا ...
صاحب. مالک . دارا. possessor, holder, landlord or landlady, proprietor
خودبه خود. خود انگیز، بی اختیار، فوری، شیمی: خود به خود، روانشناسی: خود انگیخته، علوم هوایی: خود انگیز
اشراف زاده، اعیان. صاحب، ارباب، خداوندگار، فرمانروا، شاهزاده، مالک، ملاک، حکمروایی کردن، مانند لرد رفتار کردن، عنوان لردی دادن، بازرگانی: ارباب
ترویج کننده فروش، پیش برنده، ترقی دهنده، ترویج کننده، قانون فقه: موسس، بازرگانی: مبلغ، ورزش: برگزار کننده
topic, affair, business, issue, matter, object, point, question, substance, theme - citizen, national, subordinate - subordinate, dependent, inferi ...
copy, duplicate, mimic, recreate, reduplicate, reproduce تکرار کردن. تکثیر یافتن. ازدیاد. زیاد شدن. برگرداندن، تازدن، جورساختن، کپی، تقلید کردن، ادا ...
firm, compact, concrete, dense, hard - strong, stable, sturdy, substantial, unshakable - sound, genuine, good, pure, real, reliable. reliable, depen ...
خواسته. مشیت، اختیار، رضا، وصایا، با وصیت واگذار کردن، خواستن، خواست، خواهش، آرزو، نیت، قصد، وصیت نامه، اراده کردن، وصیت کردن، میل کردن، فعل کمکی'خوا ...
mediator, ambassador, delegate, diplomat, honest broker, intermediary, moderator
توانایی های خود را به رخ کشیدن، پز دادن. تفاخر کردن. فخر فروشی کردن. لاف، مباهات، بالیدن، خودستایی کردن، سخن اغراق آمیز گفتن، به رخ کشیدن، رجز خواندن ...
مهندسی صنایع: ارزش، بها، قیمت، قدر، قابلیتی که به موقع و به قیمتی مناسب برای خریدار فراهم میشود و در هر مورد توسط خریدار تعریف می شومهندسی صنایع: تول ...
sureness, assurance, confidence, conviction, faith, positiveness, trust, validity - fact, reality, sure thing ( informal ) , truth اطمینان، یقین. قط ...
That which entitles one to confidence, credit, or authority استوار نامه، گواهی نامه، اعتبار نامه، اختیار
نفوذ کردن در منطقه، تراوش کردن، نشر کردن، گذاشتن، در خطوط دشمن نفوذ کردن، علوم نظامی: نفوذ به منطقه. از سوراخهای صافی گذراندن، صاف کردن، با تراوش گذر ...
enormous, colossal, giant, huge, immense, mammoth, stupendous, titanic, tremendous غول پیکر. بسیار بزرگ. هنگفت . کلان. ماموت. عظیم الجثه.
judgment, arbitration, conclusion, decision, finding, pronouncement, ruling, settlement, verdict قضاوت، داوری، احقاق حق، حکم ورشکستگی
dear, admired, adored, darling, loved, pet, precious, prized, treasured, worshipped عزیز، معشوق، محبوب، مورد علاقه. دلبر. عزیز دل. با ارزش
azure, cerulean, cobalt, cyan, navy, sapphire, sky - coloured, ultramarine - depressed, dejected, despondent, downcast, low, melancholy, sad, unhapp ...
great, enormous, fearful, gigantic, huge, intense, tremendous. excellent, amazing, brilliant, fantastic ( informal ) , magnificent, marvellous, outst ...
نمره. نشان کردن، مارک ( واحد پول کشور آلمان ) ، نشانه کردن، علامت گذاری کردن، نشانه هدف، نمره گذاری کردن، نمره، نشانه، نشان، هدف، پایه، نقطه، درجه، م ...
high - spirited, animated, cheerful, ebullient, energetic, enthusiastic, lively, spirited, vivacious - luxuriant, abundant, copious, lavish, plentifu ...
evident, apparent, clear, conspicuous, distinct, indisputable, manifest, noticeable, plain, self - evident, undeniable, unmistakable واضح، بدیهی، مشه ...
outline, abstract, plan, rough, sketch, version - order, bill ( of exchange ) , cheque, postal order. outline, compose, design, draw, draw up, formu ...
elation, ecstasy, exaltation, exhilaration, intoxication, joy, jubilation, rapture رضامندی، خوشی، خوشحالی، رضایت، مشاط، شنگولی. شادی. کیف. شعف.
cause, aim, goal, grounds, incentive, intention, motive, object, purpose - sense ( s ) , intellect, judgment, logic, mind, rationality, sanity, soun ...
to make a high or musical sound by blowing air out through your lips سوت. صفیر، سوت زدن، ورزش: سوت
alike, duplicate, indistinguishable, interchangeable, matching, twin یکسان، همسان برابر، همانند، همان، مساوی، علوم مهندسی: کاملا برابر، روانشناسی: هم ...
companion, buddy ( informal ) , chum ( informal ) , comrade, mate ( informal ) , pal, playmate - supporter, ally, associate, patron, well - wisher ...
personality, big name, big shot ( informal ) , dignitary, luminary, star, superstar, V. I. P. - fame, distinction, notability, prestige, prominence ...
passage, alleyway, backstreet, lane, passageway, pathway, walk کریدور، راهرو، غلام گردش، محل عبور، گذر. جاده. معبر، گذرگاه، خط سیر، پیاده رو، کوچه خ ...
important, big, considerable, material, meaningful, momentous, significant, substantial, weighty نتیجه ای، مهم، دارای اهمیت، پربرایند. قابل ملاحظه، چ ...
فرا مفصلی. ترا مفصلی. ماورای مفصلی. سراسر مفصلی
تغییر و تبدیل استخوان. بازده استخوان. دگرگونی استخوان.
پیری سلولی. کهولت سلولی. ازکار افتادگی سلولی. ناتوانی سلولی
indicative, characteristic, suggestive مطابق نشانه بیماری، نماینده، حاکی از علائم مرض، ( طب ) نشانه بیماری. نماینده، حاکی، دال، نشانه
همیشگی، پایا. مداوم، پایدار، ثابت قدم، باثبات، استوار، وفادار، دائمی، عدد ثابت، کامپیوتر: ثابت، معماری: ثابت، دائمی: ثابت، مقدار ثابت، دایمی
پرواز نزدیک زمین، درحال توقف پر زدن، پلکیدن، شناور واویزان بودن، در تردید بودن، منتظرشدن، علوم هوایی: شناوری، علوم نظامی: پرواز ثابت در سطح زمین
a period when someone, especially someone in a university job, stops doing their usual work in order to study or travel مرخصی. فرصت مطالعاتی . سبتی
رگ وپی، پی، وتر، تار وپود، رباط
imaginary, dreamlike, fabulous, fanciful, illusory, make - believe, visionary - insubstantial, immaterial, intangible, nebulous. fake, artificial, f ...
جریمه کردن، محرومیت، ضبط کردن، بطور جریمه یا تاوان گرفتن، فقدان، زیان، ضبط شده، خطا کردن، جریمه دادن، هدر کردن، قانون فقه: از دست رفتن، بازرگانی: تاو ...
seal, device, endorsement, mark, sign, stamp, symbol - indication, sure sign, telltale sign انگ زدن، عیارگذاشتن، نشان، عیاری که از طرف زرگر یا دولت ر ...
tending to spread especially in a quick or aggressive manner: such as. a. of a non - native organism : growing and dispersing easily usually to the d ...
examination, analysis, checkup, inspection, perlustration, review, scan, scrutiny, survey, view بازرسی کردن. ممیزی دفاتر محاسباتی، بازبینی، حسابرسی ک ...