beloved

/bəˈləvd//bɪˈlʌvɪd/

معنی: محبوب، معشوق، مورد علاقه
معانی دیگر: عزیز، گرانمایه، گرامی، محبوبه، شخص مورد علاقه یا عشق

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: deeply loved.
مترادف: adored, loved, precious
متضاد: hated
مشابه: admired, cherished, darling, dear, esteemed, prized, revered, sweet, treasured, valued, worshiped

- The soldier stared at the picture of his beloved wife.
[ترجمه ننن] سرباز ب تصویر معشوقش نگاه کرد
|
[ترجمه گوگل] سرباز به عکس همسر محبوبش خیره شد
[ترجمه ترگمان] سرباز به تصویر زن محبوبش خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: one who is deeply loved.
مترادف: dear, sweetheart
مشابه: beau, flame, inamorata, love, lover, paramour

- She waited anxiously for the return of her beloved.
[ترجمه گوگل] او مشتاقانه منتظر بازگشت معشوقش بود
[ترجمه ترگمان] با نگرانی منتظر بازگشت محبوبش شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. dearly beloved friends
دوستان بسیار گرامی

2. my beloved mother
مادر محبوبم

3. the beloved gave me a flower
محبوبه گلی به دست من داد

4. the ineffable beauty of hafez' beloved
زیبایی وصف ناپذیر نگار حافظ

5. what seems ugly to you is my beloved
محبوب من است آنکه به نزدیک تو زشت است

6. Every lover sees a thousand graces in the beloved object.
[ترجمه گوگل]هر عاشقی در معشوق هزار لطف می بیند
[ترجمه ترگمان]هر عاشقی یک هزار لطف در مورد آن شی محبوب می بیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Fame hasn't torn her away from her beloved Liverpool.
[ترجمه گوگل]شهرت او را از لیورپول محبوبش دور نکرده است
[ترجمه ترگمان]شهرت او را از لیورپول محبوبش بیرون نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He lost his beloved wife last year.
[ترجمه الهه احمدی] اوسال پیش همسرعزیزش رو ازدست داده
|
[ترجمه گوگل]او سال گذشته همسر محبوب خود را از دست داد
[ترجمه ترگمان] سال پیش همسر عزیزش رو از دست داده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Her beloved husband died last year.
[ترجمه گوگل]شوهر محبوبش سال گذشته درگذشت
[ترجمه ترگمان]شوهر عزیزش در سال گذشته فوت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Whenever she starts going on about her beloved son, I could cheerfully strangle her.
[ترجمه گوگل]هر زمان که او شروع به صحبت در مورد پسر محبوبش می کند، می توانم با خوشحالی او را خفه کنم
[ترجمه ترگمان]هر وقت که شروع به صحبت درباره پسر عزیزش می کرد، با خوشحالی او را خفه می کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She was beloved by all who knew her.
[ترجمه گوگل]او محبوب همه کسانی بود که او را می شناختند
[ترجمه ترگمان]همه کسانی که او را می شناختند، محبوب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She was forced to leave her beloved Paris and return to Lyon.
[ترجمه گوگل]او مجبور شد پاریس محبوبش را ترک کند و به لیون بازگردد
[ترجمه ترگمان]او مجبور شد پاریس را ترک کند و به لیون برگردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The bright plumage of a parrot made it beloved by people.
[ترجمه گوگل]پرهای درخشان طوطی آن را محبوب مردم کرد
[ترجمه ترگمان]پره ای درخشان طوطی آن را مورد علاقه مردم قرار می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Is he your beloved son?
[ترجمه گوگل]آیا او پسر محبوب شماست؟
[ترجمه ترگمان]اون پسر beloved؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

محبوب (صفت)
favorite, honey, lovable, loveable, lovesome, dear, beloved, popular, loved, cherished, darling, intimate, precious, treasured

معشوق (صفت)
beloved, loved

مورد علاقه (صفت)
beloved

انگلیسی به انگلیسی

• loved one, lover, someone who is loved
dear, precious, loved
a beloved person, thing, or place is one that you feel great affection for.

پیشنهاد کاربران

dear, admired, adored, darling, loved, pet, precious, prized, treasured, worshipped
عزیز، معشوق، محبوب، مورد علاقه. دلبر. عزیز دل. با ارزش
Beloved
اسم:
تلفظ: بیلاوید ( /bɪˈlʌvɪd/ )
معنی: معشوق، محبوب ( شخصی که کسی اونو خیلی دوست داره ) - در متون قدیمی یا ادبی استفاده میشه.
It was a gift from her beloved.
هدیه ای از طرف معشوقش ( محبوبش ) بود.
...
[مشاهده متن کامل]

He's sending some flowers to his beloved.
او برای معشوقش چند گل می فرستد.
=============================
صفت:
1. تلفظ: بیلاوید ( /bɪˈlʌvɪd/ )
معنی: ( فقط قبل از یک اسم میاد ) عزیز، دلبند، نازنین، دوست داشتنی، محبوب، گرامی = dear = darling
in memory of our dearly beloved son, John
به یاد پسر عزیزمون، جان
His beloved wife died last year, and he is still grieving.
همسر دلبندش سال پیش مرد و اون هنوز در عزاست.
2. تلفظ: بیلاوْد ( /bɪˈlʌvd/ )
معنی: محبوبِ، مورد علاقه یِ
beloved by/of somebody = loved very much by somebody; very popular with somebody
She was beloved by all who knew her.
او محبوب همه کسانی بود که او را می شناختند.
a book beloved of children
کتاب مورد علاقه ی بچه ها ( کتاب محبوب بچه ها )
an actor beloved by millions of fans
بازیگر محبوب میلیون ها طرفدار
The rose is the most romantic of flowers, beloved of poets, singers, and artists
گل رز عاشقانه ترین گله، مورد علاقه و محبوب شاعران، خوانندگان و هنرمندان.

My beloved
یکی یدونه من، محبوب من، عزیز دلم، عشقم
عزیزدردانه
محبوب من
دلبند یا عزیز
به این صورت هم میاد: beloved of all
نازنین
If he is the last boy, he will determine his mother most beloved bride
اگر پسر آخر باشد، دوست داشتنی ترین عروس مادرش را مشخص می کند
عزیز، دوست داشتنی، محبوب، گرامی
دلخواسته، محبوب
خیلی محبوب
دلبر
Driving in the car is safe for more than a month. But with the full authority of the beloved moon, his personal driver will take over
رانندگی او در ماشین با امن هست از یک ماه بیش از این نمیشه انتظار سرعت در رانندگی داشت
...
[مشاهده متن کامل]

اما با اختیار و اجازه کامل از ماه خوشگلم ، راننده شخصی او رانندگی را بر عهده خواهد گرفت ⭐️🤩

مورد علاقه
my and you love our father for our come grandfather
We make sweet sweet grandson's beloved grandson love
من و تو عشقم بابا جونهایمون رو پدربزرگش میکنیم
عشق نوه خوشگل تپل باهوش زرنگ را بکام روزشان شیرینتر میکنیم
...
[مشاهده متن کامل]

Seeing and embracing the glittering grandchildren's face like a moon tablet, we will congratulate begin grandfather and grandmather on the of love kisses
با دیدن و در اغوش گرفتن چهره نوه نوردرخشانی مثل قرص ماه ، پدر بزرگ و مادربزرگ بودنشان را با سرشار بوسه عشق فراوان تبریک خواهیم گفت

I want to spend my time with my beloved family
میخوام وقتمو با خانواده عزیزم ( دوست داشتنیم محبوبم ) بگذرونم
he has less trust in her beloved heart
�او اعتماد کمتری به دلش دارد

معشوقه
دوست داشتنی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس