پیشنهادهای دکتر رسولی (١,٦٦٣)
دلگرم کردن، تشویق کردن. ترغیب کردن، جرات دادن، تقویت کردن، پیش بردن، پروردن، علوم نظامی: به شجاعت واداشتن. حمایت کردن. اطمینان دادن. امید دادن.
inspire, buoy up, cheer, comfort, console, embolden, hearten, reassure - spur, advocate, egg on, foster, promote, prompt, support, urge
کمک هزینه، پول تو جیبی. اعطاء، پاداش، تخفیف، مزایا، سهمیه، میزان مجاز، جیره، حق معاش، کمک هزینه، مقرری، فوق العاده و هزینه سفر، مدد معاش، جیره دادن، ...
پیش فرض. قضیه ثابت یا اثبات شده، بنیاد و اساس بحث، فرض قبلی، فرضیه مقدم، فرض منطقی کردن
شتاب، سرعت، عجله کردن، قانون فقه: تبادر speed, alacrity, quickness, rapidity, swiftness, urgency, velocity - rush, hurry, hustle, impetuosity
range, collection, list, repertory, stock, store, supply کلکسیون. مجموعه، جمع آوری، وصول، گردآوری، گردآورد، جمع آوری اخبار، دریافت، اجتماع، کامپیوتر: ...
صورت. رخ، رخسار، صورت، نما، روبه، چهره، طرف، سمت، وجه، ظاهر، منظر، روبرو ایستادن، مواجه شدن، رویاروی شدن، پوشاندن سطح، قسمت جلو شی، نمای خارجی، جبهه، ...
give, add, bestow, chip in ( informal ) , donate, provide, subscribe, supply - contribute to: be partly responsible for, be conducive to, be instrum ...
سوزن ته گرد؛ شماره شناسایی عدد شناسایی فردی، دستگیره در، دستگیره در، گیره سر، گیره کاغذ، گیره لباس، میخ کردن، پین، سنجاق نقشه، اشبیل، میخکوب کردن، می ...
گرد و خاک. غبار، خاکه، ذره، گردگیری کردن، گرد گرفتن، گرد ریختن، گرد پاشیدن، علوم مهندسی: گرد شیمی: غبار، زیست شناسی: گرد، ورزش: پرتاب توپ به منظور عق ...
یک جفت ) چکمه. راه اندازی، بوت، سود، کفش فوتبال، پوتین ساقه بلند، پوتین یاچکمه، اخراج، چاره یافایده، لگدزدن، باسرچکمه و پوتین زدن، علوم مهندسی: فضای ...
چیدن، کندن. کلنگ دو سر، کلنگ زدن، با خلال پاک کردن، خلال دندان به کاربردن، نوک زدن، برگزیدن، باز کردن ( به قصد دزدی ) ، ناخنک زدن، عیب جویی کردن، دزد ...
عادت. خو، مشرب، ظاهر، لباس روحانیت، روش، طرز، رشد، رابطه، جامه پوشیدن، آراستن، معتاد کردن، زندگی کردن، قانون فقه: عادت، علوم نظامی: عادت
produce, bear, bring forth, earn, generate, give, net, provide, return, supply - surrender, bow, capitulate, give in, relinquish, resign, submit, su ...
gulp, consume, devour, drink, قورت دادن عمل بلع، فرو بردن، بلعیدن، شیار قرقره تاکل، پرستو، چلچله، مری،
باد ورزیدن، دمیدن. جوشیدن، دمیدن هوا، وزش، نواختن، وزیدن، در اثر دمیدن ایجاد صدا کردن، ترکیدن، هدر دادن موقعیت، پرتاب محکم توپ، ناتوانی در انداختن تم ...
زبر، خشن. دشوار، سخت، درشت، ناهموار، ناهنجار، دست مالی کردن، بهم زدن، زمخت کردن، علوم مهندسی: ناصاف، علوم هوایی: زبر، علوم نظامی: پست و بلند
قسمت تحتانی، نشیمنگاه. پایه، ته، زیر، پایین، بنیان نهادن، ذیل، قسمت زیر آب کشتی، مقر، کشتی، کف، تحتانی، علوم مهندسی: ته انداختن، عمران: کف نهر، معمار ...
risk, hazard, make bold, presume, venture - challenge, defy, goad, provoke, taunt, throw down the gauntlet جرات کردن، جسارت داشتن یارا بودن، جرات کر ...
الکترونیک: ثانیه، کامپیوتر: ثانیه، نجوم: تالی، ثانی، دومی، ثانوی، حقوق: مددکار بوکسور، نفر بعد از سر گروه، دستیار شطرنج باز، ورزشی: ثانیه، هواپیمایی: ...
accumulative, additive, additory, chain, summative
inspire, buoy up, cheer, comfort, console, embolden, hearten, reassure - spur, advocate, egg on, foster, promote, prompt, support, urge دلگرم کردن، ...
unwilling, disinclined, hesitant, loath, unenthusiastic. uncertain, diffident, doubtful, half - hearted, halting, irresolute, reluctant, unsure, vaci ...
logical, cogent, convincing, good, sound, telling, well - founded, well - grounded - legal, authentic, bona fide, genuine, lawful, legitimate, offic ...
الکترونیک: چرخیدن، تراشیدن، دور زدن، چرخش، گردش، دور، علوم مهندسی: نوبت، پیچ مسیر، چرخیدن، تاباندن، پیچ تغییر سمت ناگهانی اسکیت، برگشت شناگر، ورزشی: ...
الکترونیک: تحریک کردن، راندن، گرداننده، کامپیوتر: راندن، جلو بردن، محرکه، گیربکس، فرمان، رانش، سواری دوندگی، علوم مهندسی: گریز پا به توپ، فرار گل زن، ...
money, brass ( Northern English dialect ) , coinage, currency, dough ( slang ) , funds, notes, ready money. silve
upper limb, appendage, limb ( Especially with weapons ) Synonyms: equip, accoutre, array, deck out, furnish, issue with, provide, supply بازو. دست ...
بینی. دماغه، بو کشیدن، بینی مالیدن، مواجه شدن، بینی اسب، سر لوله، دهانه، عضو بویایی، نوک بر آمده هر چیزی، علوم مهندسی: برجستگی، عمران: دماغه جلو کشتی ...
fertile, creative, fecund, fruitful, inventive, plentiful, prolific, rich - useful, advantageous, beneficial, constructive, effective, profitable, r ...
بانک، بانکداری کردن، در بانک گذاشتن کرانه رود، سکو، صخره زیرآبی کم ارتفاع، کنار، لب ساحل، ضرابخانه، رویهم انباشتن، کپه کردن، بلند شدن ( ابر یا دود ) ...
نگران کردن؛ نگرانی. تشویش . دلواپس کردن، نگران بودن، اهمیت داشتن، ربط، بستگی، بابت، مربوط بودن به، شرکت، بنگاه، قانون فقه: بنگاه، بازرگانی: واحد اقتص ...
اولیه، پایه. مقدماتی، پایه ای، قلیایی، ابتدایی، اولیه، اساسی، اصلی، تهی، بنیانی، علوم مهندسی: اساسی، کامپیوتر: یک زبان برنامه نویسی ساده از نظر آموزش ...
شرط بستن. گرو، شرط ( بندی ) ، موضوع شرط بندی، نذر، شرط
منزوی. دور، کناره گیر. محجوب. گوشه گیر. سرد . دور از دسترس. غیر صمیمی.
رانندگی کردن. سوارشدن و کنترل اتومبیل، رانندگی ارابه مسابقه ای، راندن اسب با شلاق، راندن قایق موتوری، رانندگی کردن، گرداندن گرداننده ( موتوری ) ، شفت ...
زمان سنج، وقت نگهدار هر راننده، کسی که وقت را نگه می دارد، ساعت، علوم مهندسی: تایمر، کامپیوتر: زمان بند، الکترونیک: همزمانساز، شیمی: زمان گیر، روانشن ...
شخص سبک، بچه کوچک
نادرست. دروغین، دروغی، کاذب، دروغ، کذب، کاذبانه، مصنوعی، ساختگی، غلط، قلابی، بدل، غیر قانونی علوم مهندسی: معیوب، عمران: کاذب، قانون فقه: ناحق، روانشن ...
گوشت گوساله. پرواری کردن و ذبح کردن، شکوه و شکایت کردن، تقویت کردن
ابله، گول زدن، فریفتن، سروصدا کردن
بی میل، مخالف، ناراضی، نا رضا، بی تمایل، بی رغبت. بیزار. متنفر. بی رضایت . دودل، مردد، درنگ کننده، تامل کننده. خجالتی. دارای عدم اتکاء به نفس، محجوب
دعوا و مشاجره کردن اتفاق افتادن، رخ دادن، ذرات رادیواکتیوی که از جو به زمین می ریزد، باران رادیواکتیو، زیست شناسی: فرونشست
فقدان، کمبود. عدم، نبودن، نداشتن، احتیاج، کسری، فاقد بودن، ناقص بودن، کم داشتن، نیازمندی، نبودن
معتبر، موجه. موثق. نافذ، قابل قبول، قوی، سالم، قانونی، درست، صحیح، دارای اعتبار، موثر، قانون فقه: معتبر، نافذ، بازرگانی: قابل اطمینان، درست، علوم نظا ...
وضعیت. موقعیت، وضع، عارضه، حالت، چگونگی، مقید کردن، شرط نمودن، شایسته کردن، شرط مهم در قرارداد، مشروط کردن، شرطی کردن، شرط
مجددا بیان کردن، تصریح کردن، باز گفتن. بازگو کردن. دوباره ادا کردن. دوباره گویی. دوباره گفتن
نیشدار، تند، تیز، هجو امیز، سوزش اور burning, acrid, astringent, biting, corroding, corrosive, mordant, vitriolic - sarcastic, acrimonious, cutting, ...
گل، لجن. گل آلود کردن، تیره کردن، علوم مهندسی: رسوب، عمران: گل، معماری: لجن، زیست شناسی: گل