پیشنهادهای دکترحامد رسولی (١,٦٨٢)
idea, concept, formula, generalization, hypothesis, notion, theorem, theory, thought - absent - mindedness, absence, dreaminess, inattention, pensiv ...
جر و بحث کردن، مشاجره کردن بحث و گفتگو کردن، دلیل آوردن، استدلال کردن. زد و خورد. برخورد. تضاد، کشمکش. ستیزه، کشاکش، نبرد، برخورد، ناسازگاری، تضاد، ن ...
argue, clash, come to blows, differ, disagree, fight, quarrel, squabble
تلافی کردن. تاوان دادن، عین چیزی را به کسی برگرداندن. وازردن. وازشتن. عمل متقابل انجام دادن.
give out, cast, drop, emit, give, radiate, scatter, shower, spill - cast off, discard, moult, slough
outstanding, brilliant, exquisite, fine, first - class, first - rate, good, great, superb, superlative, world - class عالی، ممتاز. بسیارخوب، شگرف. چش ...
علاقه مند، مایل؛ جالب؛ بهره. منافع . علاقمند کردن، ذینفع کردن، بر سر میل آوردن، سهیم کردن، بهره، تنزیل، سود، مصلحت، دلبستگی، علاقه، قانون فقه: ربح، م ...
کلم. دله دزدی، کش رفتن، رشد پیدا کردن ( مثل سر کلم ) . پول. نان. چیپس. بی شرمی. فلز برنج money, blunt, brass, bread, chips, dibs, dinero, do - re - m ...
اشکبار. گریان. weeping, blubbering, crying, in tears, lachrymose, sobbing, weepy ( informal ) , whimpering
دوبرابر، بطورمضاعف، ازدوراه، ازدوجهت
جسم جامد و سخت، مقاوم، یکدنده، تزلزل ناپذیر. مصرانه. قاطعانه. سرسختانه. لجوجانه. با یک دنده گی.
سنگ اتشزنه، سنگ چخماق، سنگ فندک، اتش زنه، چیز سخت، سنگریزه، معماری: ریگ چخماق
strive, exert oneself, give it one's best shot ( informal ) , go all out ( informal ) , knock oneself out ( informal ) , labour, make an all - out ef ...
goodness, incorruptibility, integrity, morality, probity, rectitude, righteousness, uprightness, worth - merit, advantage, asset, attribute, credit, ...
interchange, barter, change, convert into, swap, switch, trade - interchange, barter, quid pro quo, reciprocity, substitution, swap, switch, tit for ...
harass, badger, goad, harry, impel, persecute, pester, provoke ایذا کردن دشمن، به ستوه اوردن اذیت کردن، بستوه اوردن، عاجز کردن، اذیت کردن، ( نظ ) . ح ...
شناسایی کردن. تعیین کردن، تعیین هویت کردن، مشخص کردن، تشخیص دادن، مشاهده کردن، همسان ساختن، شناختن، تشخیص هویت دادن، یکی کردن، علوم مهندسی: مربوط کرد ...
want, aspire, crave, desire, hanker, hope, long, yearn - desire, aspiration, hope, intention, urge, want, whim, will آرزو کردن. خواستن، میل داشتن، آ ...
الکترونیک: پیوند، شیمی: سند قرضه، ضمانت، تعهد، تجارت خارجی: وصل کردن، متصل کردن، چسباندن اتصال، ارتباط، چسب، علوم مهندسی: سندی که به موجب ان خود و وا ...
دلگرم کردن، تشویق کردن. ترغیب کردن، جرات دادن، تقویت کردن، پیش بردن، پروردن، علوم نظامی: به شجاعت واداشتن. حمایت کردن. اطمینان دادن. امید دادن.
inspire, buoy up, cheer, comfort, console, embolden, hearten, reassure - spur, advocate, egg on, foster, promote, prompt, support, urge
کمک هزینه، پول تو جیبی. اعطاء، پاداش، تخفیف، مزایا، سهمیه، میزان مجاز، جیره، حق معاش، کمک هزینه، مقرری، فوق العاده و هزینه سفر، مدد معاش، جیره دادن، ...
پیش فرض. قضیه ثابت یا اثبات شده، بنیاد و اساس بحث، فرض قبلی، فرضیه مقدم، فرض منطقی کردن
شتاب، سرعت، عجله کردن، قانون فقه: تبادر speed, alacrity, quickness, rapidity, swiftness, urgency, velocity - rush, hurry, hustle, impetuosity
range, collection, list, repertory, stock, store, supply کلکسیون. مجموعه، جمع آوری، وصول، گردآوری، گردآورد، جمع آوری اخبار، دریافت، اجتماع، کامپیوتر: ...
صورت. رخ، رخسار، صورت، نما، روبه، چهره، طرف، سمت، وجه، ظاهر، منظر، روبرو ایستادن، مواجه شدن، رویاروی شدن، پوشاندن سطح، قسمت جلو شی، نمای خارجی، جبهه، ...
give, add, bestow, chip in ( informal ) , donate, provide, subscribe, supply - contribute to: be partly responsible for, be conducive to, be instrum ...
سوزن ته گرد؛ شماره شناسایی عدد شناسایی فردی، دستگیره در، دستگیره در، گیره سر، گیره کاغذ، گیره لباس، میخ کردن، پین، سنجاق نقشه، اشبیل، میخکوب کردن، می ...
گرد و خاک. غبار، خاکه، ذره، گردگیری کردن، گرد گرفتن، گرد ریختن، گرد پاشیدن، علوم مهندسی: گرد شیمی: غبار، زیست شناسی: گرد، ورزش: پرتاب توپ به منظور عق ...
یک جفت ) چکمه. راه اندازی، بوت، سود، کفش فوتبال، پوتین ساقه بلند، پوتین یاچکمه، اخراج، چاره یافایده، لگدزدن، باسرچکمه و پوتین زدن، علوم مهندسی: فضای ...
چیدن، کندن. کلنگ دو سر، کلنگ زدن، با خلال پاک کردن، خلال دندان به کاربردن، نوک زدن، برگزیدن، باز کردن ( به قصد دزدی ) ، ناخنک زدن، عیب جویی کردن، دزد ...
عادت. خو، مشرب، ظاهر، لباس روحانیت، روش، طرز، رشد، رابطه، جامه پوشیدن، آراستن، معتاد کردن، زندگی کردن، قانون فقه: عادت، علوم نظامی: عادت
produce, bear, bring forth, earn, generate, give, net, provide, return, supply - surrender, bow, capitulate, give in, relinquish, resign, submit, su ...
gulp, consume, devour, drink, قورت دادن عمل بلع، فرو بردن، بلعیدن، شیار قرقره تاکل، پرستو، چلچله، مری،
باد ورزیدن، دمیدن. جوشیدن، دمیدن هوا، وزش، نواختن، وزیدن، در اثر دمیدن ایجاد صدا کردن، ترکیدن، هدر دادن موقعیت، پرتاب محکم توپ، ناتوانی در انداختن تم ...
زبر، خشن. دشوار، سخت، درشت، ناهموار، ناهنجار، دست مالی کردن، بهم زدن، زمخت کردن، علوم مهندسی: ناصاف، علوم هوایی: زبر، علوم نظامی: پست و بلند
قسمت تحتانی، نشیمنگاه. پایه، ته، زیر، پایین، بنیان نهادن، ذیل، قسمت زیر آب کشتی، مقر، کشتی، کف، تحتانی، علوم مهندسی: ته انداختن، عمران: کف نهر، معمار ...
risk, hazard, make bold, presume, venture - challenge, defy, goad, provoke, taunt, throw down the gauntlet جرات کردن، جسارت داشتن یارا بودن، جرات کر ...
الکترونیک: ثانیه، کامپیوتر: ثانیه، نجوم: تالی، ثانی، دومی، ثانوی، حقوق: مددکار بوکسور، نفر بعد از سر گروه، دستیار شطرنج باز، ورزشی: ثانیه، هواپیمایی: ...
accumulative, additive, additory, chain, summative
inspire, buoy up, cheer, comfort, console, embolden, hearten, reassure - spur, advocate, egg on, foster, promote, prompt, support, urge دلگرم کردن، ...
unwilling, disinclined, hesitant, loath, unenthusiastic. uncertain, diffident, doubtful, half - hearted, halting, irresolute, reluctant, unsure, vaci ...
logical, cogent, convincing, good, sound, telling, well - founded, well - grounded - legal, authentic, bona fide, genuine, lawful, legitimate, offic ...
الکترونیک: چرخیدن، تراشیدن، دور زدن، چرخش، گردش، دور، علوم مهندسی: نوبت، پیچ مسیر، چرخیدن، تاباندن، پیچ تغییر سمت ناگهانی اسکیت، برگشت شناگر، ورزشی: ...
الکترونیک: تحریک کردن، راندن، گرداننده، کامپیوتر: راندن، جلو بردن، محرکه، گیربکس، فرمان، رانش، سواری دوندگی، علوم مهندسی: گریز پا به توپ، فرار گل زن، ...
money, brass ( Northern English dialect ) , coinage, currency, dough ( slang ) , funds, notes, ready money. silve
upper limb, appendage, limb ( Especially with weapons ) Synonyms: equip, accoutre, array, deck out, furnish, issue with, provide, supply بازو. دست ...
بینی. دماغه، بو کشیدن، بینی مالیدن، مواجه شدن، بینی اسب، سر لوله، دهانه، عضو بویایی، نوک بر آمده هر چیزی، علوم مهندسی: برجستگی، عمران: دماغه جلو کشتی ...
fertile, creative, fecund, fruitful, inventive, plentiful, prolific, rich - useful, advantageous, beneficial, constructive, effective, profitable, r ...