پیشنهادهای دکتر رسولی (١,٦٦٣)
توانایی های خود را به رخ کشیدن، پز دادن لاف، مباهات، بالیدن، خودستایی کردن، سخن اغراق آمیز گفتن، به رخ کشیدن، رجز خواندن، خرده الماسی که برای شیشه بر ...
odd, abnormal, bizarre, curious, extraordinary, peculiar, queer, uncommon, weird, wonderful - unfamiliar, alien, exotic, foreign, new, novel, unknow ...
فروشگاه. انبار کردن، ذخیره کردن، انبار کردن، اندوخته، مغازه بزرگ، انباره، مخزن، موجودی، مغازه، دکان، فروشگاه، اندوختن، انبار کردن، ذخیره کردن، علوم م ...
قتل عمدی یا اقدام به قتل یک سرباز، معمولاً یک مافوق، توسط یک سرباز دیگر است. پرسنل ارتش ایالات متحده این کلمه را در طول جنگ ویتنام ابداع کردند، زمانی ...
performance, characterization, impersonation, performing, playing, portrayal, stagecraft, theatre - temporary, interim, pro tem, provisional, substi ...
Of, relating to, resulting from, or showing actinism دارای خواص پرتوافکنی، مربوط به تاثیر شیمیایی actinic ( al ) : دارای خواص شیمیایی، مربوط به تابش ...
The intrinsic property in radiation that produces photochemical activity خاصیت نیروی تشعشعی مخصوصا در نواحی مرئی و غیرمرئی ماوراء بنفش که خاصیت شیمیا ...
تخلیه کردن، لوله اگزوز، خروج گاز یا بخار، تمام شدن انرژی، اگزوز، خروج ( بخار ) ، در رو، مفر، تهی کردن، نیروی چیزی راگرفتن، خسته کردن، ازپای در اوردن، ...
الکترونیک: کنش، اقدام، عمل، کامپیوتر: اثر، کنش، عمل، شیمی: کنش، عمل، تربیت بدنی: اقدام، تجارت خارجی: نبرد، جنگ، علوم دریایی: کنش، جنبش، عمل، اژیرش، ک ...
if something you say or do is actionable, it is so bad or damaging that a claim could be made against you in a court of law قابل تعقیب قانونی، قابل ت ...
فعال کردن. به فعالیت پرداختن، به کار انداختن، چاشنی مین را کشیدن، کنش ور کردن، فعال کردن، به فعالیت پرداختن، به کار انداختن، تخلیص کردن ( سنگ معدن ) ...
فعال سازی. به کارانداختن، به فعالیت درآوردن، فعال شدن، کنش وری، کنش ور سازی، ایجاد فعالیت، به کار واداری، ( مع ) . تخلیص، علوم مهندسی: تخلیص، شیمی: ف ...
work together, cooperate, join forces, participate, play ball ( informal ) , team up - conspire, collude, cooperate, fraternize همکاری کردن. همدستی ...
militant, organizer, partisan فعال. طرفدار عمل. پارتیزان. عملگرا
action, animation, bustle, exercise, exertion, hustle, labour, motion, movement - pursuit, hobby, interest, pastime, project, scheme فعالیت. عمل، وظ ...
existence, being, materiality, reality, fact واقعیت، فعالیت، امرمسلم
person trained in acupuncture ( therapy that uses thin needles inserted through the skin at specific points on the body to control pain and other sym ...
treatment for pain and disease that involves pushing special needles into parts of the body طب سوزنی، روش چینی بی حس سازی بوسیله ء فروکردن سوزن در بد ...
judgment, astuteness, cleverness, ingenuity, insight, intelligence, perspicacity, shrewdness تیز هوشی، تیز فهمی، فراست
Anno Domini ) used to show that a date is a particular number of years after the birth of Christ Synonym : CE ⇒ BC آگهی تبلیغاتی بعد از میلاد، میلادی ...
seriousness, gravity, importance, severity, urgency - perceptiveness, astuteness, cleverness, discrimination, insight, perspicacity, sharpness تیزی، ...
feeling or noticing something very strongly بزیرکی، بحدت، بشدت
piece of music that should be played or sung slowly مو. رقص ) اهسته و ملایم، اجرای اهنگ باهستگی، ( در بالت ) رقص دو نفری که زن روی پنجه ءپا میرقصد و ...
saying, byword, proverb, saw, word مثل، امثال و حکم
ardent, devout, earnest, enthusiastic, heartfelt, impassioned, intense, vehement باحرارت، باحمیت، پرشور وشعف، ملتهب
ditch, channel, drain, excavation, furrow, gutter, trough
retaliate, answer, hit back, meet, oppose, parry, resist, respond, ward off - opposite to, against, at variance with, contrariwise, conversely, in d ...
Job. appointment . Mission . duty
retaliate, answer, hit back, meet, oppose, parry, resist, respond, ward off Synonyms: - opposite to, against, at variance with, contrariwise, conver ...
سلام اساتید و دوستان بزرگوار خواهشا نظرات را کپی و بنام خود ثبت نکنید مثلا آقای اکبر اصغری معنی پیشنهادی بنده رو کپی و paste کردند. خواهشا از نظرات ...
remove, discard, peel off, strip off - lift off, take to the air - depart, abscond, decamp, disappear, go, leave, slope off - parody, caricature, ...
shrine, church, sanctuary
display, demonstrate, express, indicate, manifest, parade, put on view, reveal, show
کیج های گردنی از جنس تیتانیوم، کروم کبالت و peek نوعی پلاستیک فوق فشرده است که در اعمال جراحی گردن استفاده میشود وبه جای دیسک بین مهره های گردن استفا ...
دیسکهای بین مهره ای . دیسک بین مهره ای کمر
بشاش. شاد . خوشحال. سرکیف. شنگول
change, alteration, conversion, metamorphosis, revolution, sea change, transmutation
set off, activate, cause, generate, produce, prompt, provoke, spark off, start ماشه. مدار رهاساز، برانگیزنده، پاشنه، پرتاب کردن فشنگ، ماشه اسلحه، گیر ...
bonus, bounty, fee, perk ( Brit. informal ) , perquisite, prize, reward - at a premium: in great demand, hard to come by, in short supply, rare, sca ...
request, appeal, claim, inquire, petition, put in, requisition - use, bring to bear, carry out, employ, exercise, exert, implement, practise, utiliz ...
happy, buoyant, cheery, chirpy ( informal ) , enthusiastic, jaunty, jolly, light - hearted, merry, optimistic, upbeat ( informal )
hard level surface or path at the side of a road for people to walk on Synonym : sidewalk
گلسنگ، باگلسنگ پوشاندن، زیست شناسی: گلسنگ
فر آورا . پر بازده، مثمر ثمر. بارآور، تولیدی، پربار، حاصلضرب، فرآور، مولد ثروت، تولید کننده، مولد، پر حاصل، معماری: بهره زا، قانون فقه: سود بخش، روان ...
to tell a story again, often in a different way or in a different language بازگو کردن . به زبانی دیگر داستانی را بیان کردن
فرد غایب، مالک غایب، مفقودالاثر، شخص غایب، علوم نظامی: نهست
نشانه، علامت، شعار، ( ک ) . تمثیل، با علایم نشان دادن، علوم نظامی: نشان افتخار
Shame on you شرم بر تو باد. خجالت بکش. شرم کن. حیا کن
توافق. رضایت، اجازه، موافقت، راضی شدن، رضایت دادن، موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه، قانون فقه: اجازه دادن، رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کار انجام شده ...
To form an idea of; imagine or conceive characters represent a grotesquely blown - up aspect of an ideal man. . . if not realizable, capable of being ...