پیشنهادهای حیدری (١٠٠)
من نمی فهمم "قابل اتکا" و "قابل اطمینان" رو دوستان از کجا آوردن؟ و چرا تعداد زیادی لایک کردن؟ در هیچ دیکشنری همچین معادلی ذکر نشده این واژه دوتا معن ...
این از اون واژه هایست که انگلیسی زبانها تا تونستند معنی بارش کردند، معلوم نیست چرا زحمت ساخت واژه جدید رو به خودشون ندادن!!!! با این حال توی این ویژگ ...
توجه کنید که اصلا معنی درونگرا را نمی دهد. در روانشناسی درونگرا ( Introverted ) و در مقابل برونگرا ( Extroverted ) است. اما واژه ( Introspection ) ...
1 - corps: با تلفظ "کُر" یعنی: سپاه 2 - corpse: با تلفظ "کُرپس" یعنی: جسد
وقتی می خواهند یک صفت به زمین نسبت بدهند از واژه ( Terrain ) استفاده می کنند: 1 - زمین ناهموار: rugged terrain = rugged land 2 - زمین بیابانی: deser ...
درباره انسان: معذب درباره رفتار انسان: دست و پا چلفتی، بی دست و پا درباره شرایط: معذب کننده، ضایع درباره وسایل: بدقلق
خیر جناب میثم "mythology" سخت در اشتباهید، هم به معنی اسطوره است و هم به معنی مطالعه اساطیر و اسطوره شناسی است، از سایتی معتبر https://www. vocabular ...
عجیب است که این واژه در جایگاه فعل و اسم می تواند دو معنی کاملا متضاد داشته باشد: 1 - در جایگاه فعل: مجوز دادن 2 - در جایگاه اسم: تحریم
دو معنی متضاد: 1 - اگر درباره نوشته بیاید: یعنی مرور کردن، به صورت سطحی و سریع خواندن 2 - اگر درباره مکان یا افراد یا چیزی بیاید: یعنی بدقت بررسی کر ...
هیچ کلمه معادلی برای این واژه در فارسی وجود ندارد: 1 - فعل cumulate : به تدریج انباشتن 2 - صفت cumulative: به تدریج انباشته شونده
توجه: به هیچ عنوان معنی رضایت بخش و قابل قبول نمی دهد، لطفا اطلاعات غلط ارسال نکنید. معنی مجاز را دارد، یعنی چیزی که هیچ قاعده و قانونی را نقض نمی کن ...
1 - اگر به صورت condescend to do something بیاید: یعنی با انجام کاری که دون شان خود می دانید موافقت کنید. 2 - اگر به صورت condescend to someone بیای ...
1 - ویترین 2 - به نمایش گذاشتن
1 - تصور کردن 2 - در سر داشتن 3 - آبستن شدن
تقلید و الگو برداری کردن
1 - برای اشیاء: بد حمل 2 - برای شرکت یا سازمان یا قوانین: ناکارآمد و دست و پا گیر
1 - فعل: گفتگو کردن 2 - اسم: برعکس
تند و خصمانه، پر از خشم دوستان جنجالی معنی نمیده چون یک چیز ممکنه جنجالی باشه ولی الزاما منفی نباشه. . .
از همین امروز به اسم بودن، صفت بودن، فعل بودن و قید بودن واژه ها دقت کنیم!!! این واژه اسم است و به معنای : اهمیت، شهرت
هر چیز بزرگ و یکپارچه که تغییر در آن یا ممکن نیست یا خیلی به سختی و کندی صورت می گیرد.
1 - رشد کردن . Today his company continues to thrive امروز شرکت او به رشد خود ادامه می دهد. . Lavender thrives in poor soil اسطوخودوس در خاک ضعیف ر ...
1 - ( از نظر اخلاقی ) رو به انحطاط و در پی لذت جویی 2 - ( درباره غذا ) لذیذ، لذت بخش
1 - کار بیهوده و احمقانه. 2 - آدمی که دنبال کارهای بیهوده و احمقانه می رود. 3 - پرونده قضایی و یا شکایتی که بیهوده به جریان افتاده و سر انجامی ندار ...
ابتدایی
بطور علنی از یک عقیده یا روش برای همیشه روی گردان شدن
معنی واژه: غیراخلاقی، هر عمل غیر اخلاقی برای پیشبرد اهداف ریشه واژه: این واژه از اسم "نیکولو ماکیاولی" فیلسوف ایتالیایی قرن 14 گرفته شده است. ماکیاول ...
1 - اسم: سرمایه گذاری یا فعالیت پر ریسک 2 - فعل: رفتن ( به یک جای پر خطر )
1 - کنجکاوی، تمایل به دانستن 2 - چیز عجیب و نادر
مرتباً
1 - درباره صدا: گوش خراش 2 - درباره انسان: بی ملاحظه در گفتار کسی که در بیان افکار و ابراز احساسش جسور، رک و بی پرواست و هیچ ترس و ملاحظه ای ندارد ا ...
1 - دلخوری، رنجش 2 - برانگیختن، تحریک کردن
1 - بیمارگونه 2 - مرگ اندیشانه
وارد آوردن ( صدمه، جراحت، تلفات )
1 - عمارت بزرگ و باشکوه 2 - بنای فکری، بنای اعتقادی
1 - درمان همه دردها 2 - حلال همه مشکلات
1 - درباره اشخاص: اهل بحث و مشاجره 2 - درباره موضوعات: بحث برانگیز
اقامتگاه، مسکن
1 - ستایش کردن، تعریف و تمجید کردن 2 - سپردن، واگذار کردن
1 - ریشه 2 - ریشه ای 3 - خواهان تغییرات ریشه ای
1 - منزوی 2 - انفرادی 3 - تک و تنها
1 - آدم: غمگین و جدی 2 - رنگ: تیره، تاریک
1 - آوار 2 - بقیای یک جسم خرد شده
این واژه صفت هست نه اسم به معنی "بی احتیاط"
1 - حکاکی کردن 2 - بر صفحه اول کتاب و یا پشت عکس "تقدیم نامه" نوشتن
معنی آذرخش می دهد نه رعد، چون رعد به صدای پس از آذرخش گفته می شود
بی نتیجه
موجد، زمینه ساز
1 - سابقه . There are several precedents for promoting people who don't have formal qualifications سوابق چندینی برای ارتقا افرادی که صلاحیت رسمی ندار ...
1 - اسم: تحقیر 2 - فعل: حقیر شمردن مثال: . Janet looked at him with disdain ژانت با تحقیر به او نگاه کرد. . He regards the political process with ...
1 - با تاخیر مواجه کردن 2 - واپسگرا، امل