somber

/ˈsɑːmbər//ˈsɑːmbə/

معنی: تاریک، غم انگیز، تیره، سیر، محزون، سایه دار
معانی دیگر: تیره و تاریک، تاسف انگیز، دلگیر، غمگین، غمزده، موقر، سنگین و رنگین، با وقار، بزرگوار، sombre سایه دار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: somberly (adv.), somberness (n.)
(1) تعریف: of a dark shade or condition.
مترادف: dark, dusky, gloomy, murky
متضاد: bright, garish
مشابه: dim, dingy, drab, dull, gray, leaden, sullen

- a somber brown
[ترجمه گوگل] قهوه ای تیره
[ترجمه ترگمان] قهوه ای تیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a somber twilight
[ترجمه گوگل] یک گرگ و میش غم انگیز
[ترجمه ترگمان] غروب غم انگیزی بود،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: gloomy, melancholy, or dismal.
مترادف: dark, dismal, gloomy, grave, melancholy
متضاد: cheerful, convivial, jolly
مشابه: bleak, cheerless, dreary, grim, mournful, sad, serious, sober, solemn, sullen, unhappy

- a somber occasion
[ترجمه گوگل] یک موقعیت غم انگیز
[ترجمه ترگمان] موقعیت حزن آوری داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. somber old men
پیرمردان موقر

2. somber thoughts
اندیشه های غم انگیز

3. a somber little room
یک اتاق دلگیر و کوچک

4. a somber mood
حالت غمزده

5. a more somber hue
یک رنگ تیره تر

6. that news made him somber and restless
آن خبر او را غمگین و بی قرار کرد.

7. A funeral is a somber occasion.
[ترجمه گوگل]مراسم تشییع جنازه یک مراسم غم انگیز است
[ترجمه ترگمان]مراسم تدفین مناسبتی غم انگیز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. That was a somber January day.
[ترجمه گوگل]آن روز یک روز تیره ماه ژانویه بود
[ترجمه ترگمان]آن روز یکی از روزه ای ماه ژانویه غم انگیزی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She was dressed in somber black.
[ترجمه گوگل]او لباس مشکی تیره پوشیده بود
[ترجمه ترگمان]لباس سیاهی بر تن داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He had a somber expression on his face.
[ترجمه گوگل]حالت غم انگیزی روی صورتش بود
[ترجمه ترگمان]چهره غم انگیزی بر چهره داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The prisoner nodded faintly at the array of somber faces.
[ترجمه گوگل]زندانی به آرامی با دیدن چهره های غمگین سری تکان داد
[ترجمه ترگمان]مرد اسیر با سری تکان سر تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The somber job was made more difficult by driving snow and subfreezing temperatures.
[ترجمه گوگل]کار غم انگیز با راندن برف و دمای زیر انجماد دشوارتر شد
[ترجمه ترگمان]کار غم انگیزی با رانندگی در دماهای بالاتر و subfreezing سخت تر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Witnesses said they saw McVeigh with the somber, dark-complected man with a baseball cap.
[ترجمه گوگل]شاهدان گفتند که مک وی را با مردی تیره و تاریک با کلاه بیسبال دیدند
[ترجمه ترگمان]شاهدان گفتند وی مک وی را با مرد تاریک و تیره رنگ با کلاه بیسبال دیده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Calvary's pipe organs are poised to sound somber notes of mourning for Earnhardt.
[ترجمه گوگل]اندام های لوله کالواری آماده به صدا درآوردن نت های غم انگیز سوگواری برای ارنهارت هستند
[ترجمه ترگمان]اندام های لوله Calvary، آماده شنیدن یادداشت های اندوه باری برای Earnhardt هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The plot deals with another somber aspect of domestic life; namely, an unfaithful husband and a virtuous wife.
[ترجمه گوگل]طرح به جنبه دیگری از زندگی خانگی می پردازد یعنی شوهر خیانتکار و زن نیکوکار
[ترجمه ترگمان]این توطئه به جنبه غم انگیز دیگری از زندگی خانوادگی می پردازد؛ یعنی همسر خیانت و زن پرهیزگار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The question, in a lows somber voice, emerged from beneath two phosphorescent dots.
[ترجمه گوگل]سوال، با صدایی آهسته، از زیر دو نقطه فسفری بیرون آمد
[ترجمه ترگمان]این سوال، با صدای lows، از زیر دو نقطه phosphorescent بیرون آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The dramas dealt with some somber aspect of domestic life.
[ترجمه گوگل]درام ها به جنبه های تاریک زندگی خانگی می پرداختند
[ترجمه ترگمان]این نمایشنامه های درام با جنبه های غم انگیز زندگی خانوادگی سر و کار داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تاریک (صفت)
blind, ambiguous, dark, dim, black, gloomy, dusky, somber, sombre, benighted, murk, caliginous, cimmerian, darkling, lackluster, stygian

غم انگیز (صفت)
burdensome, baleful, tragic, somber, sombre, lugubrious, heart-rending

تیره (صفت)
obscure, thick, dark, dim, black, gloomy, heavy, somber, sombre, muddy, turbid, murky, fuzzy, murk, nebulous, caliginous, overcast, cloudy, lurid, indistinct, tawny, darkling, fulvous, fuscous, inky

سیر (صفت)
satiate, full, deep, satisfied, tired, somber, sombre, sombrous, having eaten enough, having had enough

محزون (صفت)
pensive, tragic, somber, sombre, lugubrious, sad, minor, despondent, plaintive, doleful, funereal, mournful, tristful

سایه دار (صفت)
somber, sombre, shady, patronizing, shadowy, protecting

تخصصی

[نساجی] رنگ مات - رنگ کم فروغ - رنگ کدر

انگلیسی به انگلیسی

• gloomy, dark; depressing; sad, glum, mournful; very serious

پیشنهاد کاربران

somber \ ˈs�m - bər \ adjective
1. grave, serious or gloomy in character
2. lacking brightness or color; dull
◀️ But with its return, officials focused their efforts on a somber challenge: identifying about 100 victims whose bodies are lying unclaimed in morgues and hospitals.
جدی، خیلی جدی
. I asked you a very somber question
من از تو یک سوال خیلی جدی پرسیدم.
ادم یبس
?Why do you like perfumes
Perfume has its own personality. It can make me feel sexy, mysterious, playful, happy, or ⭐somber. It puts you in touch with your sexuality, your femininity, and your inner self. The more I learn about perfume, the more I learn about myself
Somber mood
تنگ خلقی، خلق تنگ
غمگین , غم انگیز ؛ تیره
# a somber atmosphere
# The funeral was a somber occasion
# The news made him somber and restless
# He wore a somber black suit
1 - آدم: غمگین و جدی
2 - رنگ: تیره، تاریک

بپرس