permissible

/pərˈmɪsəbl̩//pəˈmɪsəbl̩/

معنی: مجاز، روا، رخصت دادنی
معانی دیگر: جایز، شایسته

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: permissibly (adv.)
• : تعریف: permitted; allowable.
مترادف: allowable, allowed, permitted, sanctioned
متضاد: forbidden, impermissible, prohibited
مشابه: acceptable, admissible, all right, lawful, legal, licit, OK, venial

- Having a cat in the apartment is permissible, but dogs are not allowed.
[ترجمه گوگل] داشتن گربه در آپارتمان مجاز است، اما سگ ممنوع است
[ترجمه ترگمان] داشتن یک گربه در آپارتمان مجاز است اما سگ ها مجاز نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Preventing other students from attending to the teacher is not permissible behavior.
[ترجمه گوگل] ممانعت از حضور سایر دانش آموزان با معلم رفتاری جایز نیست
[ترجمه ترگمان] جلوگیری از حضور سایر دانش آموزان در حضور معلم رفتار جایز نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. is it permissible to smoke here?
آیا می شود در این جا سیگار کشید؟

2. in this exam the use of calculators is permissible
در این امتحان استفاده از ماشین حساب مجاز است.

3. It is not permissible for employers to discriminate on grounds of age.
[ترجمه گوگل]تبعیض سنی برای کارفرمایان جایز نیست
[ترجمه ترگمان]برای کارفرمایان جایز نیست که در زمینه سن و سال تبعیض قائل شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Is smoking permissible in the theatre?
[ترجمه گوگل]آیا سیگار کشیدن در تئاتر جایز است؟
[ترجمه ترگمان]آیا سیگار در تئاتر مجاز است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Delay is not permissible, even for a single day.
[ترجمه گوگل]تأخیر حتی یک روز جایز نیست
[ترجمه ترگمان]تاخیر مجاز نیست، حتی برای یک روز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Religious practices are permissible under the Constitution.
[ترجمه گوگل]اعمال مذهبی طبق قانون اساسی مجاز است
[ترجمه ترگمان]اعمال مذهبی تحت قانون اساسی مجاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This is perfectly permissible under the new regulations.
[ترجمه گوگل]طبق مقررات جدید این امر کاملاً مجاز است
[ترجمه ترگمان]این کاملا تحت مقررات جدید مجاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The number of permissible House terms has been a subject of bitter debate.
[ترجمه گوگل]تعداد دوره های مجاز مجلس موضوع بحث های تلخی بوده است
[ترجمه ترگمان]تعداد شرایط مجاز کاخ سفید موضوع بحث های تلخی بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It becomes permissible to import toilers with swarthy skins who speak unintelligible languages.
[ترجمه گوگل]وارد کردن زحمتکشانی با پوست های تیره که به زبان های نامفهوم صحبت می کنند جایز می شود
[ترجمه ترگمان]وارد کردن toilers با پوست گندم گون که به زبان های نامفهوم سخن می گویند، مجاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. If reference to the Parliamentary proceedings is not permissible, what is the true construction of the statutory provisions?
[ترجمه گوگل]اگر رجوع به دادرسی مجلس جایز نیست، بنای واقعی احکام قانونی چیست؟
[ترجمه ترگمان]اگر ارجاع به روند پارلمانی مجاز نیست، ساخت واقعی مقررات قانونی چیست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. When it is permissible, according to the rubrics, these parts may be delegated to others.
[ترجمه گوگل]در مواقعی که جایز باشد، طبق روبریک ها ممکن است این قسمت ها به دیگران تفویض شود
[ترجمه ترگمان]وقتی که مجاز باشد، این بخش ها ممکن است به دیگران محول شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The use of racial preferences is not permissible under the new law.
[ترجمه گوگل]استفاده از ترجیحات نژادی بر اساس قانون جدید مجاز نیست
[ترجمه ترگمان]استفاده از اولویت های نژادی تحت قانون جدید مجاز نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It is permissible, even desirable, to edit and rephrase the statement so that it is clear and well structured.
[ترجمه گوگل]ویرایش و بازنویسی بیانیه به گونه ای که واضح و دارای ساختار مناسب باشد، جایز و حتی مطلوب است
[ترجمه ترگمان]آن مجاز، حتی مطلوب، برای ویرایش و تایید بیانیه است به طوری که واضح و ساختار بندی شده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Now, it is permissible to wear all kinds of shades, according to your clothes as well as your personal colouring.
[ترجمه گوگل]اکنون پوشیدن انواع سایه ها با توجه به لباس و همچنین رنگ شخصی شما جایز است
[ترجمه ترگمان]اکنون، با توجه به لباس و رنگ شخصی خود، پوشیدن تمام انواع رنگ ها مجاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. As democracy is, at present, the only permissible political rhetoric, the ruling class duly speaks its language.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که دموکراسی در حال حاضر تنها لفاظی سیاسی مجاز است، طبقه حاکم به درستی به زبان خود صحبت می کند
[ترجمه ترگمان]از آنجا که دموکراسی در حال حاضر تنها لفاظی سیاسی مجاز است، طبقه حاکم به موقع به زبان خود سخن می گوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مجاز (صفت)
free, admissible, allowable, allowed, permissible, licensed, permissive, lawful, admittable, tropologic, licit, rated

روا (صفت)
free, admissible, allowable, admitted, allowed, permissible, permissive, lawful, licit

رخصت دادنی (صفت)
permissible

تخصصی

[برق و الکترونیک] مجاز - باند مجاز
[زمین شناسی] مجاز این اصطلاح برای تجهیزات و مواد منفجره مورد استفاده در معدنکاری که شرایط لازم در آزمایشات msha را کسب کرده اند بکار می رود
[ریاضیات] مجاز، بلامانع

انگلیسی به انگلیسی

• allowed; licensed; legitimate
something that is permissible is allowed; a formal word.

پیشنهاد کاربران

مجاز - جایز - قابل قبول - پذیرفتنی
. e. g
Permissible leakage flow
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : permit
اسم ( noun ) : permission / permissiveness / permit
صفت ( adjective ) : permissive / permissible
قید ( adverb ) : _
در کتاب essential words for the tofel این کلمه مترادف با واژه acceptable آمده و "خوشایند" ترجمه شده!!!!!
مجاز
# Smoking is not permissible in this place
# Permissible level for vehicle exhaust emissions
# In this exam the use of calculators is permissible
permissible ( adj ) = acceptable ( adj )
به معناهای: قابل قبول، مجاز، پذیرفتنی
توجه: به هیچ عنوان معنی رضایت بخش و قابل قبول نمی دهد، لطفا اطلاعات غلط ارسال نکنید. معنی مجاز را دارد، یعنی چیزی که هیچ قاعده و قانونی را نقض نمی کند بنابراین ملاحظه می کنید که یک اگر چیزی مجاز باشد می تواندهمچنان رضایت بخش یا قابل قبول نباشد
قابل قبول، رضایت بخش

بپرس