dwelling

/ˈdwelɪŋ//ˈdwelɪŋ/

معنی: منزل، مسکن، سکنی، مقام، سکونت، مکان، مقیم
معانی دیگر: محل اقامت، اقامتگاه، خانه، منزل (dwelling place و dwelling house هم می گویند)

جمله های نمونه

1. a dwelling place of the cast-off old
مسکن پیران از همه جا رانده و بی کس

2. cave dwelling was one of the aspects of the childhood of civilization
غارنشینی یکی از جنبه های نوپایی (طفولیت) تمدن بود.

3. a mean dwelling
خانه ای محقر

4. a mud dwelling
خانه ی گلی

5. his permanent dwelling is in kashan
اقامتگاه دایم او در کاشان است.

6. It's time you stopped dwelling on the past.
[ترجمه e.h] وقت آن است که شما زندگی کردن در گذشته را متوقف کنید
|
[ترجمه Elnaz] وقتشه از زندگی کردن در گذشته دست برداری ( عامیانه )
|
[ترجمه گوگل]وقت آن است که دیگر به گذشته فکر نکنید
[ترجمه ترگمان]وقتش است که تو در گذشته توقف کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In former times there were far fewer people dwelling on earth than there are now.
[ترجمه ویراستار] در گذشته تعداد مردمی که بر زمین زندگی می کردند بسیار کمتر از امروز بود.
|
[ترجمه گوگل]در زمان‌های گذشته مردم بسیار کمتری نسبت به اکنون روی زمین زندگی می‌کردند
[ترجمه ترگمان]در زمان های گذشته افراد کمتری در جهان وجود داشتند که حالا وجود دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Those two men are dwelling with us.
[ترجمه گوگل]آن دو مرد با ما زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان] اون دوتا مرد با ما زندگی میکنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Our stable abuts against his dwelling.
[ترجمه گوگل]اصطبل ما در مقابل خانه او قرار دارد
[ترجمه ترگمان] طویله ما در مقابل خونه - ش قرار داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There was no point in dwelling on that.
[ترجمه گوگل]هیچ فایده ای نداشت که روی آن تمرکز کنیم
[ترجمه ترگمان]در این مورد هیچ فایده ای نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Welcome to my humble dwelling.
[ترجمه گوگل]به خانه محقر من خوش آمدید
[ترجمه ترگمان]به خانه محقر من خوش آمدید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I was dwelling on negative stuff.
[ترجمه ویراستار] داشتم به چیزهای منفی فکر می کردم
|
[ترجمه گوگل]داشتم روی چیزهای منفی فکر می کردم
[ترجمه ترگمان] من به چیزای منفی فکر می کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Tell me, he said, your ideal dwelling place.
[ترجمه ویراستار] او گفت محل زندگی دلخواهت را به من بگو.
|
[ترجمه گوگل]او گفت، به من بگو، محل سکونت ایده آل شماست
[ترجمه ترگمان]گفت: بگویید، خانه ایده آل شما
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. All that exists of the imposing dwelling is a few feet of wall and an open fireplace adjoining Cumnor Church.
[ترجمه گوگل]تنها چیزی که از این خانه باشکوه وجود دارد چند فوت دیوار و یک شومینه روباز در مجاورت کلیسای کامنور است
[ترجمه ترگمان]تنها چیزی که وجود دارد، چند قدم از دیوار و یک شومینه باز است که در مجاورت کلیسای Cumnor قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Do not sidetrack into dwelling on what is wrong with it.
[ترجمه گوگل]منحرف نشوید و در مورد آنچه اشتباه است فکر نکنید
[ترجمه ترگمان]هیچ کاری نکن که در این مورد دخالت کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

منزل (اسم)
house, abode, accommodation, apartment, hearth, dwelling, habitation, lodging, lodge, destination, hospice, inn, caravan-serai, halting place

مسکن (اسم)
house, abode, dwelling, housing, habitation, lodging, domicile, stead, roof, settlement, wigwam, long house

سکنی (اسم)
abode, dwelling, habitation, residence, inhabitancy, habitancy

مقام (اسم)
post, stand, capacity, dwelling, residence, domicile, order, function, office, status, position, mode, title, tone, eminence, dignity, rank, pew, station, eminency, portfolio

سکونت (اسم)
dwelling, habitation, residence, habitancy

مکان (اسم)
dwelling, habitation, site, stead, place, spot, position, location, locality, locus

مقیم (صفت)
dwelling, biding, resident, residing, domiciled, indwelling, inhabiting, habitant

تخصصی

[عمران و معماری] محل سکونت - مسکن

انگلیسی به انگلیسی

• house, residence, abode, apartment, place where people live
a dwelling is a house or other place where someone lives; a formal word.

پیشنهاد کاربران

dwelling ( n ) ( dwɛlɪŋ ) =a house, apartment, etc. where a person lives, e. g. The development will consist of 66 dwellings and a number of offices.
dwelling
فوکس، تمرکز
زندگی کردن
متمرکز
مسکن
اقامتگاه، مسکن
dwelling on something یعنی هی به یک چیز گیر بدی، مثلا هی با خودت بگی اگه تو اون دعوا فلان چیز رو میگفتم بهتر بود، فلان کار رو میکردم بهتر بود. . .
تشریح ( در زمینه مقاله نویسی و تحقیقات ) ، بسط دادن بحث ( فلسفه )
پاتوق
Resort, home

think, speak, or write at length about ( a particular subject, especially one that is a source ofunhappiness, anxiety, or dissatisfactio ) .
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس