تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

کارورزی، دست ورزی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

به ظهور رساندن، پدیدار ساختن، به عمل آوردن، به حقیقت نشاندن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

از قضا، از بخت ما ( هم در موارد خوب و هم در موارد بد بکار میره )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

پیامدهای دامنه دار و فراگیر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

به اجرا گذاردن، به نمایش گذاردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

بند کردن خود یا چیزی به جایی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٢

یعنی مسافت یک خیابان بین یک چهار راه تا چهار راه بعدی The museum is just six blocks away.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

خطاب به کسی: پس یالا معطل چی هستی، بدو

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

کوتاه ماندن دست از چیزی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

تو فارسی:یهو چشم وا کردن و خود رو در یک شرایط ناخواسته و بد دیدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

ملتفت شدن التفات پیدا کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

جداره، جنب، شرف، محدوده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

عینه، به همان اندازه، همان قدر که

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

بی دل و دماغ

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

ادا در آوردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

گنده دماغ بودن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

بی جنبه grumpy loser

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

عقب گشت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

خم به ابرو آوردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

وضعیت و احوال و اوضاع Get the lay of the land before you make any decisions. وضعیت و شرایط مکانی و منطقه ای See if there's a path to higher ground s ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

رو دست کسی آوردن، رو دست کسی زدن ( کار بهتری ارائه دادن )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

ناز کشی کردن، لی لی به لالا گذاشتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

حال و احوالپرسی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

در نهایت حد ممکن The movie was as boring as they come

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

ابراز گرایش جنسی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

چشم نما، تو چشم

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

اجازه کاری رو از کسی گرفتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

معطل خود بودن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

چه چیزا حسابشو بکن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

گرگوری

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

این کاره بودن His speech was really funny - we didn't know he had it in him.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

این چطوره که. . . اینو چی میگی که. . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

در معرض فروش

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

زیادی دست به قلم و اتو کشیده بودن و حرف زدن زبون باز

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

با خودم که تعارف ندارم، بی تعارف

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

مشنگ

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

پس اینطوریه؟ اینطوریاس هان؟

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

همون know - all

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

جاانداختن، جا زدن، مورد قبول واقع کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

محلی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

به مثابه چیزی بودن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

نظرمون از انجام کاری برگرده ، منصرف شدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

خلاف رویه ، خلا ف معمول

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

به معنای رو That man has some nerve! He's always blaming me for things that are his fault. عجب رویی داره این یارو، همیشه دیگران رو به خاطر اشتباهاتش ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

رو داشتن ( پر رو بودن ) That man has such a nerve!عجب رویی داره

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

تمیز کاری کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٣

دیگه دیره، کار از کار گذشته

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

اینو باش، اینو نگا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

وقتی چیزی از نظر پنهان مانده و از قلم افتاده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

به چنگ آوردن، به چنگ درآوردن چیزی