پیشنهادهای عدالت مجاوری (٦٨)
rather than = instead of = in place of = بجای He played football rather than doing his homework
ترجیح دادن =would rather = prefer I would rather go swimming
1 - move/dance with grace با ظرافت ( نرم و جذاب ) 2 - behave with grace متانت و ادب = dignity 3 - God's grace = state of grace رحمت خداوند 4 - Sa ...
piercing sound = صدای بلند و گوشخراش piercing eyes = چشمان نافذ piercing wind = باد سوزدار piercing sadness = غم سوزناک
1 - کمک و مشارکت و حمایت ( مالی و . . . ) She made a 100$ contribution/donation to the charity 2 - تلاش ها و کارها She was honored for her contribu ...
in terms of sth = in sth terms از نظرِ - از لحاظِ مثال: in terms of financial = in financial terms از لحاظ مالی
be in on sth اطلاع داشتن از چیزی یا درگیر بودن با چیزی مثال: She is in on my secret. او از راز من مطلع است.
be in on sth اطلاع داشتن از چیزی یا درگیر بودن با چیزی مثال: She is in on my secret. او از راز من مطلع است.
be in for sth مطمئنا تجربه میکنه اونو ( معمولا یک مورد منفی ) مثال: he is in for a shock مطمئنا شوکه خواهد شد it looks like we're in for rain بنظر م ...
be in for sth مطمئنا تجربه میکنه اونو ( معمولا یک مورد منفی ) مثال: he is in for a shock مطمئنا شوکه خواهد شد it looks like we're in for rain بنظر م ...
circumspect = cautious = محتاط ( ( محتاط به این معنی که قبل از انجام کار ی فکر میکنه به ریسکای احتمالی ) ) discreet =محتاط ( ( محتاط در جلب توجه ...
discreet =محتاط توجه داشته باشین که ( ( محتاط در جلب توجه ) ) میشه circumspect = cautious = محتاط ( ( محتاط به این معنی که قبل از انجام کاری فکر می ...
تدبیری اتخاذ کردن، اقدامی را انجام دادن
you are in good company= you have plenty of company ( ( بدون که همه عین خودتن ) ) به عبارتی : تو توی همون وضعیتی هستی که خیلیای دیگه هستن تو توی هم ...
you have plenty of company= you are in good company ( ( بدون که همه عین خودتن ) ) به عبارتی : تو توی همون وضعیتی هستی که خیلیای دیگه هستن تو توی ه ...
1 - با چشمان از حدقه بیرون زده و متعجب به کسی/چیزی نگاه کردن = goggle at sb/sth 2 - از حدقه بیرون زدن 3 - عینک های بیرون زده مثل عینک خلبانی، عینک ای ...
1 - دورنما، چشم انداز، وضعیت در آینده prospect 2 - منظره scenery=spectacle=perspective=landscape
1 - سرد = cold it is a bleak day 2 - نا امیدکننده = without hope future looks bleak
تحت فشار = under coercion
اذیت کردن کسی ( بیشتر بخاطر نژاد، مذهب و عقاید خاص مثلا سیاسی )
سردمداران
to despise sb/sth نفرت داشتن از کسی/چیزی to hate = to dislike
tedious = boring
از روی ناامیدی و ناراحتی
اشاره به یک قاضی یا یک نجیب زاده
- همزیستی مثال: peaceful co - existance = همزیستی مسالمت آمیز
1 - برادری 2 - گروه legal fraternity = گروه وکلا criminal fraternity = گروه تبهکار
خونریزی ( کشتن و خشونت )
- شرایط سخت ( شرایطی که مجبورمون میکنه در موردش تصمیم بگیریم )
I reckon that من اینطور فکر میکنم که من بر این عقیده ام که think = believe
کنار آمدن با . . . I can't reckon with = I can't deal with = I can't cope with
به نفعِ . . . به طرفداری از . . .
به نفعِ . . . به طرفداری از . . . in favor/favour of
باد غرور کسی رو خارج کردن = deflate
1 - to plague sb اذیت کردن کسی ( معمولا در طول یک مدت ) 2 - to plague sth مشکل ایجاد کردن در چیزی/روال انجام کاری
بهتره با یک مثال معنی دقیقشو بگم I am still none the wiser من هنوز مطلبو نگرفتم
law enforcement = اعمال قانون law enforcement officer = مامور/افسر اعمال قانون
بیزار بودن از انجام . . .
- نقد آمیخته با طنز ( بیشتر در مورد مسائل سیاسی و اجتماعی ) مثل طنزهای مهران مدیری کسی که اینگونه نقد میکنه = satirist
در آستانه . . .
طرفدار متعصب ( مواردی مثل فوتبال، فیلم، گروه خاص، برند خاص، مسائل سیاسی، مسائل مذهبی، عقیده خاص و . . . ) a football fanatic
در تضاد با کسی بودن = be disagreement with sb
در تضاد با کسی/چیزی بودن = be disagreement with
در تضاد با چیزی/کسی = in disagreement with
کار خطیر = important task
1 - بدون شک= without doubt Simply no one can do it 2 - واقعا = really She looks simply beautiful 3 - راحت و ساده = easy He did as simply as he coul ...
1 - ابتکار عمل را در دست گرفتن، فرصت را غنیمت شمردن take/seize the initiative 2 - میل، ذوق = desire he has ability but lacks initiative 3 - طرح و ب ...
بادوام، ادامه دار، ماندگار lasting= long - lasting مثل صلح ماندگار، ماده با دوام
1 - زاغه نشین = محله فقیر نشین و کثیف 2 - مکان نامرتب و کثیف ( مثل خونه ) His house is a slum
1 - تحقق ( مثل تحقق رویاها ) the realization of dreams 2 - نقدسازی ( مثل دارایی ها ) the realization of assets 3 - درک و فهم = understanding I ca ...