تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

درک - تحقق - نقدسازی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦٠

1 - . . . Take it for granted that : فرضو بر این میگیریم که . . . 2 - Take "sb/sth" for granted : قدر کسی/چیزی را ندانستن. مثل پدر و مادر ، سلامتی ، ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

to hold a hearingt : برگزار کردن جلسه رسیدگی ( جمع آوری fact ها در مورد یک موضوع یا یک مساله )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

to hold a hearing : برگزار کردن جلسه رسیدگی ( جمع آوری fact ها در مورد یک موضوع یا یک مساله )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

1 - انسان بی رحم 2 - I saw a wild "brute" in the forest : حیوان ( بویژه بزرگ ) 3 - He used "brute force" to lift the heavy stone : قدرت فیزیکی زیاد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

ظاهرا = seemingly

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

محله اقلیت های مذهبی یا نژادی ( معمولا فقیرنشین )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

در نتیجه، بعد از = as a result of, after

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦٩

1 - appreciate sb : قدر کسی رو دونستن 2 - appreciate sth : درک کردن ارزش یا اهمیت چیزی. مثل اهمیت درک تفاوت بین آدم ها - مثل ارزش سلامتی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

1 - شیره درخت یا گیاه 2 - شیره درخت یا گیاه را کشیدن 3 - شیره کسی را کشیدن، از رمق انداختن، تضعیف کردن to sap his energy = to sap him of his energy

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩١

در جایگاه فعل 1 - Pledge to do : قول انجام کاری را دادن 2 - Pledge $ to : قول پرداخت پول به کسی یا جایی را دادن مثل خیریه 3 - Pledge his loyalty/alle ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥١

در جایگاه اسم 1 - my main objective : هدف/goal در جایگاه صفت 2 - objective reports : واقعی/عینی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

1 - نوشتن و پرکردن make out a form/prescription/check/list 2 - دیدن make out a ship approaching 3 - فهمیدن و درک کردن I can't make out what do you ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٢

1 - at the expense of sth : به قیمت نابودی چیزی ( اموال، زندگی کسی، کشور و . . . ) 2 - at the expense of sb = at sb's expense : به قیمت ناراحت کردن ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣١

repress : سرکوب کردن ( معمولا احساسات ) در مقابل suppress : سرکوب کردن معمولا انسان ها ( مثل معترضین )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

کسی یا چیزی تحت کنترل قرار گرفتن ( مثل کشور یا احساسات )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

to subdue sb/sth کسی یا چیزی را تحت کنترل درآوردن ( مثل ترس، نیروهای شورشی، آدم مست و . . . )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

شرایط کنونی = the present situation

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

1 - تحقق ( مثل تحقق رویاها ) the realization of dreams 2 - نقدسازی ( مثل دارایی ها ) the realization of assets 3 - درک و فهم = understanding I ca ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

1 - زاغه نشین = محله فقیر نشین و کثیف 2 - مکان نامرتب و کثیف ( مثل خونه ) His house is a slum

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

بادوام، ادامه دار، ماندگار lasting= long - lasting مثل صلح ماندگار، ماده با دوام

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨٣

1 - ابتکار عمل را در دست گرفتن، فرصت را غنیمت شمردن take/seize the initiative 2 - میل، ذوق = desire he has ability but lacks initiative 3 - طرح و ب ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩٢

1 - بدون شک= without doubt Simply no one can do it 2 - واقعا = really She looks simply beautiful 3 - راحت و ساده = easy He did as simply as he coul ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

کار خطیر = important task

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

در تضاد با چیزی/کسی = in disagreement with

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

در تضاد با کسی/چیزی بودن = be disagreement with

پیشنهاد
٦

در تضاد با کسی بودن = be disagreement with sb

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

طرفدار متعصب ( مواردی مثل فوتبال، فیلم، گروه خاص، برند خاص، مسائل سیاسی، مسائل مذهبی، عقیده خاص و . . . ) a football fanatic

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

در آستانه . . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

- نقد آمیخته با طنز ( بیشتر در مورد مسائل سیاسی و اجتماعی ) مثل طنزهای مهران مدیری کسی که اینگونه نقد میکنه = satirist

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

بیزار بودن از انجام . . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣١

law enforcement = اعمال قانون law enforcement officer = مامور/افسر اعمال قانون

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

بهتره با یک مثال معنی دقیقشو بگم I am still none the wiser من هنوز مطلبو نگرفتم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٩

1 - to plague sb اذیت کردن کسی ( معمولا در طول یک مدت ) 2 - to plague sth مشکل ایجاد کردن در چیزی/روال انجام کاری

پیشنهاد
٢

باد غرور کسی رو خارج کردن = deflate

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

به نفعِ . . . به طرفداری از . . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

به نفعِ . . . به طرفداری از . . . in favor/favour of

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

کنار آمدن با . . . I can't reckon with = I can't deal with = I can't cope with

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨٤

I reckon that من اینطور فکر میکنم که من بر این عقیده ام که think = believe

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

- شرایط سخت ( شرایطی که مجبورمون میکنه در موردش تصمیم بگیریم )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

خونریزی ( کشتن و خشونت )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

1 - برادری 2 - گروه legal fraternity = گروه وکلا criminal fraternity = گروه تبهکار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

- همزیستی مثال: peaceful co - existance = همزیستی مسالمت آمیز

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

از روی ناامیدی و ناراحتی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

اشاره به یک قاضی یا یک نجیب زاده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

tedious = boring

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

to despise sb/sth نفرت داشتن از کسی/چیزی to hate = to dislike

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

سردمداران

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

اذیت کردن کسی ( بیشتر بخاطر نژاد، مذهب و عقاید خاص مثلا سیاسی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

تحت فشار = under coercion

١