تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

شرایط کنونی = the present situation

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

to subdue sb/sth کسی یا چیزی را تحت کنترل درآوردن ( مثل ترس، نیروهای شورشی، آدم مست و . . . )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

کسی یا چیزی تحت کنترل قرار گرفتن ( مثل کشور یا احساسات )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣١

repress : سرکوب کردن ( معمولا احساسات ) در مقابل suppress : سرکوب کردن معمولا انسان ها ( مثل معترضین )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٢

1 - at the expense of sth : به قیمت نابودی چیزی ( اموال، زندگی کسی، کشور و . . . ) 2 - at the expense of sb = at sb's expense : به قیمت ناراحت کردن ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

1 - نوشتن و پرکردن make out a form/prescription/check/list 2 - دیدن make out a ship approaching 3 - فهمیدن و درک کردن I can't make out what do you ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥١

در جایگاه اسم 1 - my main objective : هدف/goal در جایگاه صفت 2 - objective reports : واقعی/عینی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩١

در جایگاه فعل 1 - Pledge to do : قول انجام کاری را دادن 2 - Pledge $ to : قول پرداخت پول به کسی یا جایی را دادن مثل خیریه 3 - Pledge his loyalty/alle ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

1 - شیره درخت یا گیاه 2 - شیره درخت یا گیاه را کشیدن 3 - شیره کسی را کشیدن، از رمق انداختن، تضعیف کردن to sap his energy = to sap him of his energy

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦٩

1 - appreciate sb : قدر کسی رو دونستن 2 - appreciate sth : درک کردن ارزش یا اهمیت چیزی. مثل اهمیت درک تفاوت بین آدم ها - مثل ارزش سلامتی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

در نتیجه، بعد از = as a result of, after

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

محله اقلیت های مذهبی یا نژادی ( معمولا فقیرنشین )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

ظاهرا = seemingly

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

1 - انسان بی رحم 2 - I saw a wild "brute" in the forest : حیوان ( بویژه بزرگ ) 3 - He used "brute force" to lift the heavy stone : قدرت فیزیکی زیاد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

to hold a hearing : برگزار کردن جلسه رسیدگی ( جمع آوری fact ها در مورد یک موضوع یا یک مساله )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

to hold a hearingt : برگزار کردن جلسه رسیدگی ( جمع آوری fact ها در مورد یک موضوع یا یک مساله )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦٠

1 - . . . Take it for granted that : فرضو بر این میگیریم که . . . 2 - Take "sb/sth" for granted : قدر کسی/چیزی را ندانستن. مثل پدر و مادر ، سلامتی ، ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

درک - تحقق - نقدسازی

٢