تفاوت ' حضور در لحظه ' و ' در لحظه بودن ' چیست ؟
تفاوت در لحظه حضور داشتن و در لحظه زندگی کردن چیست ؟
تجربه این دو چگونه است و هر کدام با چه کلماتی توصیف می شوند ؟
٣ پاسخ
نکته : لحظه ، به گذشته یا آینده تقسیم نمی شود . به مکان و کالبد و احساس و اندیشه ، تغییر نمی کند .
لحظه یگانه و تغییر ناپذیر هست .
آینده و گذشته و مکان و فضا و اندیشه و کالبد ، به آن آویزان می شوند و به حیات می آیند .
برای فهم بهتر : اگر بگوئیم انفجار بیگ بنگ ، میلیارد میلیارد سال پیش اتفاق افتاده ،
آن لحظه بیگ بنگ در همین لحظه دارد اتفاق می افتد . از دید چشم با نگاه کردن هست که آنرا در میلیارد میلیارد سال قبل می بیند .
ولی از دید چشم ناظر در مشاهده گری محض ، در همین لحظه دارد اتفاق می افتد.پس لحظه تغییر نکرده است .
حضور در لحظه ، یعنی در لحظه حاضر شدن بی آنکه چیزی به آن آویزان شود .
تنها مشاهده گری بدونِ منِ مشاهده گر می تواند در لحظه حاضر باشد که حالات آن با سعادت و برکت توصیف می شود .
در لحظه زندگی کردن ، یعنی ' من ' و کالبد و حسها و احساساتِ پایه به آن آویزان است .
اما اندیشه حضور ندارد .
یک گربه هشیار است یعنی در لحظه زندگی می کند . زمانیکه که یک موش می بیند با خودش نمی اندیشد که :
" آیا قانونی است که موش را شکار کنم؟"
" آیا به بهشت یا جهنم می روم اگر موش را شکار کنم ؟"
شنیدن یعنی هوشیار بودن .
گوش کردن یعنی هوشیاری داشتن .
اگر در مرحله هشیار بودن بایستیم ، یعنی داریم در لحظه زندگی می کنیم .
یعنی موضوع حسی و احساسِ مربوط به آن را با خاطرات گذشته مقابسه نمی کنیم و به آن نمی اندیشیم .
لذت بردن و شادی از صفات در لحظه زندگی کردن است .
د ر دنباله بد نیست به فرهنگی رایج در ایتالیا و بویژه رم اشاره کرد که به آن il dolce far niente می گویند یعنی لذت بردن از هیچ کاری نکردن، یعنی خود را به جریان زندگی سپردن که نباید با تن آسایی اشتباه شودفرصتی است برای زندگی در لحظه، این یک فلسفه زندگی است، یعنی خوردن یک لیوان چای با دوستی و یا رفتن به کنار ساحل و تماشای موجها
سپاس از رهنمون شما بله در فرهنگ بودیستی، اپیکورین ( آنگونه که در ذهنها پرداخته شده خلاصه اینکه فلسفه اپیکورین به دنبال یافتن لذت های ساده و پاک در زندگی است ) و حافظ ( نو بهارست در آن کوش که خوشدل باشی که بسی گل بدمد باز تو درگل باشی ) حکیم خیام ( شاه نعمت اله ولی: بشنو آن دم را غنیمت می شمار
دمه به دم در دم به دم در دم به دم ) و دیگر بزرگان این اندیشه و منش همچون طرفه بن عبد ( شاعر دوره جاهلیت ) علی محمود طه مصری، هوراس و . . . فراوان توصیه به دم را غنیمت شمردن تکرار شده.
حضور در لحظه یعنی عادت دادن ذهن به رها کردن گذشته (و نه فراموشی آن) و اندیشه نکردن به آینده( و نه رها کردن آن) به تصور بنده نوعی اندیشه بودیستی است.سپردن خود به رودخانه اکنون
در حالت عادی ذهن اسیر "جریال سیال ذهن"است در اینجا هست و نیست.خواسته یا نخواسته به گذشته و آینده سفر می کند بی آنکه توانایی تغییر در گذشته را داشته باشد و یا بتواند برایفردای نیآمده کاری بکند.البته تدبیر آینده مقوله ای جداست ولی ترس از آن عاقلانه نیست.
زندگی در لحظه یعنی بدانیم که این آبی که در" رودخانه زمان" در اطراف ماست منحصر بفرد است یعنی درست است که در این رودخانه شنا میکنیم ولی آب پیرامونی ما آن آب لحظه ی پیش نیست
روزی که گذشت هیچ از او یاد مکن ……….. فردا که نیامدهست فریاد مکن
بر نامده و گذشته بنیاد مکن ……….. حالی خوش باش و عمر بر باد مکن(حکیم خیام)بنظر من شاعری چون خیام به این مقوله نپرداخته.یکی از مهمترین مزیتهای آشنایی با خیام اینست که دریابیم راز رسیدن به مفهوم لذت زندگی بودن در زمان حال است. اگر از میان تمام اندیشههای خیام این نکته را دریابیم که با غرق شدن در اتفاقات گذشته و نگرانی مداوم از آینده، فرصت زندگی اکنون را از دست میدهیم؛ میتوانیم جلوی بسیاری از افکار مزاحم را بگیریم و مسیر روشن و لذتبخشی برای لحظات خود خلق کنیم. لحظاتی که به معنای واقعی کلمه منحصر بفرد هستند
یا آنگونه که نظامی می سراید:ز فردا و ز دی کس را نشان نیست
که رفت آن از میان وین در میان نیست
و در آخر بقول تصنیفی که خواننده بزرگمون اجراش کرد:مخور غم گذشته، گذشته ها گذشته!
این فقط اندیشه بودیسم نیست. اندیشه عرفان اسلامی و صوفیسم هم هست .
در لحظه زندگی کردن ، یعنی هشیار بودن .
کلمه ' هشیار ' رو در سایت غزلستان جستجو کنید .
می بینید و می فهمید که مولانا ، حافظ ، سعدی و . . خواستن که از هشیار بودن گذر کنیم . و حتی خیام .
اینها همه سر یک کلاس درس خوندن .
اما فردوسی ، هشیار بودن رو برای زندگی کردن ، ستایش فرمودن .