پیشنهادهای دژبان (٢٣٦)
گِریُک در گویش خراسانی به چم کسی است که گریه میکند
گِریُک در گویش خراسانی به چم کسی است که گریه میکند
گِریُک در گویش خراسانی به چم کسی است که گریه میکند
گِریُک در گویش خراسانی به چم کسی است که گریه میکند
گونه های انجیر : لولَک تُرشِشی زرد سیاه و. . .
در گویش خراسانی فعل مژ کردن به چم ساکت بودن و یا چیزی نگفتن است برای نمونه:مژ مَکُنه یعنی ساکت باشید
در گویش خراسانی واژه ازجوش ( ازجُش ) به چم هرگز , اصلا و یا هیچ گاه میباشد
در گویش خراسانی واژه ازجوش ( ازجُش ) به چم هرگز , اصلا و یا هیچ گاه میباشد
در گویش خراسانی فک پایین گوسفند الویزگ و فک بالای ان کُدُفک نام دارد
در گویش خراسانی:گوسپنت
فک بالایی گوسفند در گویش خراسانی کُدُفک نام دارد
فک پایین گوسفند در گویش خراسانی الویزگ نام دارد
آتور اَستَر= �tur astar خاکستر ( ریشه پهلوی )
آتور اَستَر= �tur astar خاکستر ( ریشه پهلوی )
آتوت= �tut تیر، گلوله، فشنگ ( ریشه پهلوی )
آتوت= �tut تیر، گلوله، فشنگ ( ریشه پهلوی )
آتوت= �tut تیر، گلوله، فشنگ ( ریشه پهلوی )
آتاویْه= �t�vih ـ 1ـ ثروتمندی 2ـ استعداد، صلاحیت، لیاقت، شایستگی
آتاویْه= �t�vih ـ 1ـ ثروتمندی 2ـ استعداد، صلاحیت، لیاقت، شایستگی
آتاویْه= �t�vih ـ 1ـ ثروتمندی 2ـ استعداد، صلاحیت، لیاقت، شایستگی
آتاویْه= �t�vih ـ 1ـ ثروتمندی 2ـ استعداد، صلاحیت، لیاقت، شایستگی
آتاویْه= �t�vih ـ 1ـ ثروتمندی 2ـ استعداد، صلاحیت، لیاقت، شایستگی
آتاویْه= �t�vih ـ 1ـ ثروتمندی 2ـ استعداد، صلاحیت، لیاقت، شایستگی
آتاو= �t�v ـ 1ـ ثروتمند، غنی، مستطیع، دارا 2ـ مستعد، با صلاحیت، لایق، شایسته ( ریشه پهلوی )
آتاو= �t�v ـ 1ـ ثروتمند، غنی، مستطیع، دارا 2ـ مستعد، با صلاحیت، لایق، شایسته ( ریشه پهلوی )
آتاو= �t�v ـ 1ـ ثروتمند، غنی، مستطیع، دارا 2ـ مستعد، با صلاحیت، لایق، شایسته ( ریشه پهلوی )
آتاو= �t�v ـ 1ـ ثروتمند، غنی، مستطیع، دارا 2ـ مستعد، با صلاحیت، لایق، شایسته ( ریشه پهلوی )
آتاو= �t�v ـ 1ـ ثروتمند، غنی، مستطیع، دارا 2ـ مستعد، با صلاحیت، لایق، شایسته ( ریشه پهلوی )
آتاو= �t�v ـ 1ـ ثروتمند، غنی، مستطیع، دارا 2ـ مستعد، با صلاحیت، لایق، شایسته ( ریشه پهلوی )
آتاو= �t�v ـ 1ـ ثروتمند، غنی، مستطیع، دارا 2ـ مستعد، با صلاحیت، لایق، شایسته ( ریشه پهلوی )
آتاو= �t�v ـ 1ـ ثروتمند، غنی، مستطیع، دارا 2ـ مستعد، با صلاحیت، لایق، شایسته ( ریشه پهلوی )
آپیْه= �pih آبکی، مایع، سیال ( ریشه پهلوی )
آپیْه= �pih آبکی، مایع، سیال ( ریشه پهلوی )
آپیْه= �pih آبکی، مایع، سیال ( ریشه پهلوی )
آپیْه= �pih آبکی، مایع، سیال ( ریشه پهلوی )
آپیتَن= �pitan شیره، عصاره، عرق، ساندیس ( ریشه پهلوی )
آپیتَن= �pitan شیره، عصاره، عرق، ساندیس ( ریشه پهلوی )
آپیتانیْه= �pit�nih فایده، منفعت، سود ( ریشه پهلوی )
آپیتانیْه= �pit�nih فایده، منفعت، سود ( ریشه پهلوی )
آپیتانیْه= �pit�nih فایده، منفعت، سود ( ریشه پهلوی )
آپوستَن گاس= �pustan g�s هنگام زایمان ( ریشه پهلوی )
آپیتانیْه= �pit�nih فایده، منفعت، سود ( ریشه پهلوی )
به گمانم معرب از پهلوی آپورتَن ( = �purtan ـ 1ـ حمل کردن، آوردن 2ـ غارت ـ دزدی ـ سرقت کردن، دستبرد زدن، ربودن ) باشد
آپوراک= �pur�k حامل، آورنده، تولید ـ خلق کننده، سازنده ( ریشه پهلوی )
آپوراک= �pur�k حامل، آورنده، تولید ـ خلق کننده، سازنده ( ریشه پهلوی )
آپْمان= �pm�n پشت، عقب ( ریشه پهلوی )
آپوت= �put شما، جناب عالی، حضرت عالی ( ریشه پهلوی )
آپوت= �put شما، جناب عالی، حضرت عالی ( ریشه پهلوی )
آپوت= �put شما، جناب عالی، حضرت عالی ( ریشه پهلوی )
آپوت= �put شما، جناب عالی، حضرت عالی ( ریشه پهلوی )
آکْری ( = نوعی ) ( ریشه پهلوی )
آکْری ( = نوعی ) ( ریشه پهلوی )
آپَشتَن= �pashtan افشاندن ( ریشه پهلوی )
آپَشتَن= �pashtan افشاندن ( ریشه پهلوی )
آپساریک= �ps�rik زمینی که دارای سراب است ( ریشه پهلوی )
آپسار= �ps�r سرچشمه، سرآب ریشه پهلوی
آپسار= �ps�r سرچشمه، سرآب ریشه پهلوی
آپساریک= �ps�rik زمینی که دارای سراب است ( ریشه پهلوی )
آپسار= �ps�r سرچشمه، سرآب ریشه پهلوی
آپساران= �ps�r�n ـ 1ـ بهار 2ـ بارانی ( ریشه پهلوی )
آپساران= �ps�r�n ـ 1ـ بهار 2ـ بارانی ( ریشه پهلوی )
آپریچ= �prich آبریز، فواره ( ریشه پهلوی )
آپرا= �pr� غبار ( ریشه پهلوی )
آپرا= �pr� غبار ( ریشه پهلوی )
آپَخشیکیْه= �paxshikih طغیان آب، مد ( ریشه پهلوی )
آپَخشیکیْه= �paxshikih طغیان آب، مد ( ریشه پهلوی )
آپَخشیشْن= �paxshishn انهدام، خرابی، تخریب، ویرانی، نابودی ( ریشه پهلوی )
آپَخشیشْن= �paxshishn انهدام، خرابی، تخریب، ویرانی، نابودی ( ریشه پهلوی )
آپَخشیشْن= �paxshishn انهدام، خرابی، تخریب، ویرانی، نابودی ( ریشه پهلوی )
آپَخشیشْن= �paxshishn انهدام، خرابی، تخریب، ویرانی، نابودی ( ریشه پهلوی )
آپَخشیتَن= �paxshitan نابود ـ خراب ـ منهدم ـ منفجر ـ ویران شدن ( ریشه پهلوی )
آپَخشیتَن= �paxshitan نابود ـ خراب ـ منهدم ـ منفجر ـ ویران شدن ( ریشه پهلوی )
آپَخشیتَن= �paxshitan نابود ـ خراب ـ منهدم ـ منفجر ـ ویران شدن ( ریشه پهلوی )
آپَخشیتَن= �paxshitan نابود ـ خراب ـ منهدم ـ منفجر ـ ویران شدن ( ریشه پهلوی )
آپَخشیتَن= �paxshitan نابود ـ خراب ـ منهدم ـ منفجر ـ ویران شدن
آپَخش= �pash ـ 1ـ سرشار، پر، لبریز، آکنده، لبالب 2ـ دررو، کانال، مجرای آب ( ریشه پهلوی )
آپَخش= �pash ـ 1ـ سرشار، پر، لبریز، آکنده، لبالب 2ـ دررو، کانال، مجرای آب ( ریشه پهلوی )
آپَخش= �pash ـ 1ـ سرشار، پر، لبریز، آکنده، لبالب 2ـ دررو، کانال، مجرای آب ( ریشه پهلوی )
آپَخش= �pash ـ 1ـ سرشار، پر، لبریز، آکنده، لبالب 2ـ دررو، کانال، مجرای آب ( ریشه پهلوی )
آپَخش= �pash ـ 1ـ سرشار، پر، لبریز، آکنده، لبالب 2ـ دررو، کانال، مجرای آب ( ریشه پهلوی )
آپَخش= �pash ـ 1ـ سرشار، پر، لبریز، آکنده، لبالب 2ـ دررو، کانال، مجرای آب ( ریشه پهلوی )
آپ چیهران= �pchihr�n نام گروهی از ستارگان
آپُتکار= �potk�r ساکت، خاموش، بی حرف، کسی که چیزی نمی گوید ( ریشه پهلوی )
آپ تَچَن= �ptachan سیلاب ( ریشه پهلوی )
آپانیک= �p�nik آبی، مایع، سیال ( ریشه پهلوی )
آپانیک= �p�nik آبی، مایع، سیال ( ریشه پهلوی )
آپار= �p�r متوقف، ثابت ( ریشه پهلوی )
آپانیک= �p�nik آبی، مایع، سیال ( ریشه پهلوی )
آبکامَگ= �bk�mag آبکامه، سوپ یا آش غلیظ و ترش ( ریشه پهلوی )
آبزَن= �bzan حمام ( ریشه پهلوی )
آبدان= �bd�n ظرف ( ریشه پهلوی )
آبدان= �bd�n ظرف ( ریشه پهلوی )
اب چیهرَگ= �bchihrag ـ 1ـ لطیف، با طراوت، کسی که چهره ای چون آب دارد 2ـ آنچه ذاتش از آب ساخته شده است. ( ریشه پهلوی )
اب چیهرَگ= �bchihrag ـ 1ـ لطیف، با طراوت، کسی که چهره ای چون آب دارد 2ـ آنچه ذاتش از آب ساخته شده است. ( ریشه پهلوی )
اب چیهرَگ= �bchihrag ـ 1ـ لطیف، با طراوت، کسی که چهره ای چون آب دارد 2ـ آنچه ذاتش از آب ساخته شده است. ( ریشه پهلوی )
آب تَزان= �btaz�n آب رو، کانال، آبراه، جدول جوی ( ریشه پهلوی )
آئیتون= �itun تفکیک، جدایی، طلاق آئیتونَتَن= �itunatan آشیرداری کردن، جدا کردن گندم از کاه ( ریشه پهلوی )
�itun تفکیک، جدایی، طلاق ( ریشه پهلوی )
برابر های پارسی این واژه : نسک - نبیگ - کوراس
اَیوزیشْن= ayuzishn نزاع، اختلاف، کشمکش، درگیری، جدل ( ریشه پهلوی )
اَیوزیشْن= ayuzishn نزاع، اختلاف، کشمکش، درگیری، جدل ( ریشه پهلوی )
اَیوزیشْن= ayuzishn نزاع، اختلاف، کشمکش، درگیری، جدل ( ریشه پهلوی )
اَیوزیشْن= ayuzishn نزاع، اختلاف، کشمکش، درگیری، جدل ( ریشه پهلوی )
ایوسانیْه= ivs�nih یکسانی، تساوی، همانندی، شباهت، نظم، ترتیب ( ریشه پهلوی )
ایوسانیْه= ivs�nih یکسانی، تساوی، همانندی، شباهت، نظم، ترتیب ( ریشه پهلوی )
ایوسانیْه= ivs�nih یکسانی، تساوی، همانندی، شباهت، نظم، ترتیب ( ریشه پهلوی )
ایوسانیْه= ivs�nih یکسانی، تساوی، همانندی، شباهت، نظم، ترتیب ( ریشه پهلوی )
ایوَک تاک= ivak t�k یکتا، یگانه، تنها، واحد، منفرد ( ریشه پهلوی )
ایوَک تاک= ivak t�k یکتا، یگانه، تنها، واحد، منفرد ( ریشه پهلوی )
ایوَک تاک= ivak t�k یکتا، یگانه، تنها، واحد، منفرد ( ریشه پهلوی )
ایو کَرتَک= ivkartak واحد، یکپارچه، یکنواخت، متصل، به هم پیوسته ( ریشه پهلوی )
ایو کَرتَک= ivkartak واحد، یکپارچه، یکنواخت، متصل، به هم پیوسته
ایو کَرتَک= ivkartak واحد، یکپارچه، یکنواخت، متصل، به هم پیوسته ( ریشه پهلوی )
ایوَک زور= ivak zur به چم معادل ( ریشه پهلوی )
ایو کَرتَک= ivkartak واحد، یکپارچه، یکنواخت، متصل، به هم پیوسته
اَیوک شوست= ayuk shust فلز
اَیوک شوستیک= ayuk shustik فلزی
اَیوک شوستیک= ayuk shustik فلزی
اَیوک شوستین= ayuk shustin فلزی
ایرَختَن= iraxtan ـ 1ـ سرزنش ـ نکوهش ـ ملامت کردن 2ـ ناسزا گفتن 3ـ جنگیدن، مبارزه ـ مناقشه ـ مشاجره ـ دعواکردن
ایرَختَن= iraxtan ـ 1ـ سرزنش ـ نکوهش ـ ملامت کردن 2ـ ناسزا گفتن 3ـ جنگیدن، مبارزه ـ مناقشه ـ مشاجره ـ دعواکردن
ایرَختَن= iraxtan ـ 1ـ سرزنش ـ نکوهش ـ ملامت کردن 2ـ ناسزا گفتن 3ـ جنگیدن، مبارزه ـ مناقشه ـ مشاجره ـ دعواکردن
ایرَختَن= iraxtan ـ 1ـ سرزنش ـ نکوهش ـ ملامت کردن 2ـ ناسزا گفتن 3ـ جنگیدن، مبارزه ـ مناقشه ـ مشاجره ـ دعواکردن
ایرَختَن= iraxtan ـ 1ـ سرزنش ـ نکوهش ـ ملامت کردن 2ـ ناسزا گفتن 3ـ جنگیدن، مبارزه ـ مناقشه ـ مشاجره ـ دعواکردن
تمنایی
ایژایی
ایوگَتیْه= ivgatih حمله ـ هجوم ـ تجاوز ـ تازش ـ دست درازی شیطانی یا اهریمنی ( ریشه پهلوی )
ریشه پهلوی
ایوگَتیْه= ivgatih حمله ـ هجوم ـ تجاوز ـ تازش ـ دست درازی شیطانی یا اهریمنی ( ریشه پهلوی )
ایوگوهْریْه= ivguhrih وحدت وجود، وحدت ذات
ایوگوهْریْه= ivguhrih وحدت وجود، وحدت ذات ( پهلوی )
ایوموگ= ivmuk کسی که یک لنگه کفش به پا دارد
ایوموک= ivmuk کسی که یک لنگه کفش به پا دارد
ایوَن= ivan تنه، ساقه
ایوینَگ= ivinag ـ 1ـ آداب، آیین، رسم، عرف، روش، اسلوب، شکل، فرم، صورت 2ـ آئینه
ایوینَگ= ivinag ـ 1ـ آداب، آیین، رسم، عرف، روش، اسلوب، شکل، فرم، صورت 2ـ آئینه
ایوینَگ= ivinag ـ 1ـ آداب، آیین، رسم، عرف، روش، اسلوب، شکل، فرم، صورت 2ـ آئینه
ایوینَگ= ivinag ـ 1ـ آداب، آیین، رسم، عرف، روش، اسلوب، شکل، فرم، صورت 2ـ آئینه
ایوینَگ= ivinag ـ 1ـ آداب، آیین، رسم، عرف، روش، اسلوب، شکل، فرم، صورت 2ـ آئینه
هم چم با :ایهرپَت= ihrpat ( اوستایی: اَئِثْرَپَئیتی ) هیربُد، استاد، معلم، امام، مرجع
هم چم با :ایهرپَت= ihrpat ( اوستایی: اَئِثْرَپَئیتی ) هیربُد، استاد، معلم، امام، مرجع
ایهرپَت= ihrpat ( اوستایی: اَئِثْرَپَئیتی ) هیربُد، استاد، معلم، امام، مرجع
ایویْه= ivih یگانگی، اتحاد، اتفاق، وحدت ( واژه پهلوی )
ایویْه= ivih یگانگی، اتحاد، اتفاق، وحدت ( واژه پهلوی )
ایویْه= ivih یگانگی، اتحاد، اتفاق، وحدت ( واژه پهلوی )
ایویْه= ivih یگانگی، اتحاد، اتفاق، وحدت ( واژه پهلوی )
دگر دیس این واژه در پارسی :اَیینَفتَن به چم لمس کردنو یا دست زدن تلفظ:ayinaftan
برابر پارسی این واژه:اَیینَفتَن به چم لمس کردن و یا دست زدن - تلفظ - ayinaftan
واژه پهلوی - به چم لمس کردن و یا دست زدن - تلفظ - ayinaftan
برابر های کلمه :پیاف - ماریک - واژه
در پهلوی آبیلَگ= ( �bilag )
گویش خراسانی : ایات
از خا ( خود ) کِردَ ( کردن ) در گویش خراسانی به چم کسب اعطلاعات و یا پرس و جو درباره چیزی ست
وَر سَر اومِدَ ( امدن ) در گویش خراسانی به چم ( به نظر رسیدن ) است
شَتَل در گویش خراسانی به جامه گل گلی و گشاد و بلند که فرد را بی ریخت جلوه میدهند گفته میشود
چم دیگر این واژه در پارسی میانه اُشتُردن است .
گویش خراسانی : باشته وِ
فعل پارسی میانه : فهمیدن
فعل پارسی میانه :فرمانروایی کردن یا توانستن - واژه شاه از این فعل می اید
برادر سعید شما سعی دارید چه را نشان بدی ؟ 1 - دنبال ریشه واژه اشکاری ؟ما این واژه رو سال ها پیش از این که ترک زبانان بخواند اروخون رو بنویسند داشتیم ...
برادر سرور واژه اشکار سال ها پیش از این که زبان ترکی در ایران حضور داشته باشه یه کار میرفت ریشه یابی شما مبتنی بر برداشت های شخصیه و نه با نگاه به زب ...
در گویش خراسانی :دِ بار کردن
در گویش خراسانی به ان جشت میگویند و به کسی که این صفت را دارد جشتوک
در گویش خراسانی معنی زشت میدهد
چه عجب ! گویا برادر سعید جز مغلطه و توهین و حرف بی سند منبع جست و جو هم بلد اند ! بیاید از هوش مصنوعی بپرسیم : ### ۱. در فارسی میانه ( پهلوی ) ...
در کارنامه اردشیر پاپکان سطر اول به همین دیس و خوانش ظاهر شده است . کارنامه اردشیر پاپکان ( پارسی میانه ) از سنگ نبشته ارخون ( ترکی باستان ) کهن تر ا ...
پاسخی به برادر رضایی گرچه خود به خوبی میدانم که توضیح به کسی که بر این باور ست که واژه ی پیرا عربی ست ( عربی پ ندارد و ایشان که نتوانستند این واژه ...
ایدون در کارنامگی اردتخشیر ی پاپکان و نیز دیگر نبیگ های پاسی میانه در چم این چنین است
واژگان پهلوی در پارسی میانه برای واژه وضعیت چند چم و برابر هست که عبارتند از : 1 - اهمیخت : وضعیت - حالت - شرایط اهمیخت کشور ( وضعیت کشور ) ریشه : ...
در پارسی میانه چند چم برای واژه تاریخ به کار میرفته که بسته به وضعیت متفاوت بوده : 1 - زمانیگ: در پیوند به زمان یا گاه شماری برای نمونه زمانیگ شاهان ...
همتای پارسی :یَژدیک واژنامه پهلوی دکتر بهرام فره وشی
در پهلوی ( از ) را به دیس ( هَچ ) میبینیم
در پارسی دری و پارتی و اوستایی:زراه
کَلَوَنگ : در گویش خراسانی
در گویش خراسانی :روشنا - رِشنُ -
در گویش خراسانی به چم اتاق هم میتواند باشد
در گوش خراسانی به معنای خیس شدت تا حد خمیر شدن است - خیلی خیس شدن - خمیر شدن
در گویش خراسانی : سیم
پس معلوم شد هوش مصنوعی هرگز به درد بردر گرامی جناب سعید سرور نمیخورد! پاسخ هوش مصنوعی به این دست ادعا ها : پاسخ علمی و مستند به پرسش شما درباره عناص ...
برادر گرامی جناب سعید سرور اکانت تازه مبارک! حرفتان را عمیقا میفهمم انقدر کار را سخت نکنید به یک باره بگویید که من عالم دهرم از زبان شناسی هیچ نمیدا ...
بررسی ریشه واژه چرخ با استناداد به متون پهلوی اوستایی و زبان های هم خانواده پارسی: پهلوی : این واژه در نبیگ ها ی مینوی خرد - بندهش - اردویرافنامه - خ ...
بررسی ریشه واژه چرخ با استناداد به متون پهلوی اوستایی و زبان های هم خانواده پارسی: پهلوی : این واژه در نبیگ ها ی مینوی خرد - بندهش - اردویرافنامه - خ ...
بررسی ریشه واژه چرخ با استناداد به متون پهلوی اوستایی و زبان های هم خانواده پارسی: پهلوی : این واژه در نبیگ ها ی مینوی خرد - بندهش - اردویرافنامه - خ ...
بررسی ریشه واژه چرخ با استناداد به متون پهلوی اوستایی و زبان های هم خانواده پارسی: پهلوی : این واژه در نبیگ ها ی مینوی خرد - بندهش - اردویرافنامه - خ ...
بررسی ریشه واژه چرخ با استناداد به متون پهلوی اوستایی و زبان های هم خانواده پارسی: پهلوی : این واژه در نبیگ ها ی مینوی خرد - بندهش - اردویرافنامه - خ ...
بررسی ریشه واژه چرخ با استناداد به متون پهلوی اوستایی و زبان های هم خانواده پارسی: پهلوی : این واژه در نبیگ ها ی مینوی خرد - بندهش - اردویرافنامه - خ ...
منبع سخنان برادر سعید سرور: به جون عمه ام
تعیین مکان دقیق زادو زرتشت ناممکن ست زیرا نام مکان های مربوط به ان زمان به اوستایی بوده و با توجه به گذشت هزاره ها از ان نمی توان ان را با جغرافیای ا ...
بله پارسی از بیرون ایران امده ان وقت کهن ترین اثر ان در استان فارس در ایران ست البته که این نام گذاری گر چه در مرحله بعدی خود به 5 گروه که یکی شان هن ...
این واژه نخست به دیس میثرا دات بوده که از ان جا که در پارسی میانه در پاد پارسی باستان واج ث تلفظ نمیشده به واج ت بدل گشته و تبدیل از ت به د نیز از پا ...
در پهلوی ویناه که فعل ان ویناهیدن نیز به معنی اسیب رساندن است
در پهلوی اسنیزگ نیز به چم برف به کار میرفته
در پارسی میانه:evarag
در پارسی میانه :uzerin
1 - این واژه در پهلوی ( پارسی میانه ) با همین دیس در کارنامگی اردتخشیر پاپکان و نیز خسرو و ریدگ به کار رفته است هردو این نبیگ ها متلعق به قرن 6 و7 می ...
گمان میکنم معرب واژه شپ که خود برگرفته از واژه خشپین است باشد
برگرفته از واژه خشایثیا در پارسی باستان که گاه در نبشته های ایرانی شرقی به دیس شان و سان هم امده
گویا جناب سعید سرور پاسخ درخور برادر مدیا تک را ندیدند و نمیخواهند ببینند شایدهم قصد توهین به رهبر معظم انقلاب و سخنان ایشان را که بنده پیرامون نام ف ...
کهن ترین سندی که این واژه در ان امده برای منابع چینی قرن 6 پس از میلاد است که به صورت توجوئه بیان شده و اشاره به اقوام گوک ترک دارد و کهن ترین سند ای ...
برادر گرامی جناب سعید سرور اذربایجان هم زمانی زیر پرچم شوروی بوده پس از دید شما تاریخ ترکان را هم ارباب شوروی نوشته؟ شاید هم دشمنی های انگلیس با زبان ...
حضرت ایت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب میفرمایند:�ما در ایران، عرب ایرانی داریم، ترک ایرانی داریم، فارس ایرانی داریم، کرد ایرانی داریم، آشوری ایرانی ...
بله ترک زبان دارد قدیمیترین اثر ان هم برای قرن 8 میلادی در مغولستان است و پارسی که اثار ان برای سده ها پیش از میلاد در ایران ست ( البته که از دید من ...
در پارسی باستان به چم پسر است
ریشه واژه اشکار در سانسکریت: در زبان سانسکریت، واژه „अस्कार“ ( aškār ) به معنی �ظهور، نمایان شدن، آشکار بودن� است. از ریشه هندو اروپایی „ā“ ( نحوۀ زی ...
خشاریارشا در حدود سال ۴۸۶ پیش از میلاد در تخت جمشیدمیگوید : :Xšayārša : Xšāyaθiya : vazraka : Xšāyaθiya : Xšāyaθiyānām : Xšāyaθiya : Daha̋yūnām : Viš ...
کهن ترین سنگ نبشته ترکی برای قرن 8 میلادی
واژه ی “کُم” یا “کُمیک” در زبان پهلوی برای اشاره به شکم و معده به کار می رفته است.
اَپَساک ( Apāsāk ) : ترجمه لغوی: “بدون نگهبان”، “بی دفاع”. : این واژه اغلب در متون حقوقی و اخلاقی به کار رفته و به معنای “بی پناه”، “محروم از حمایت ...
این واژه در منظومه پهلوانی زرّین قبانامه{یکی از منظومه های پهلوانی تا امروز ناشناختة ادب حماسی ایران، زرّین قبانامه است که سَراینده ای ناشناس آن را ا ...
هراسانم از گردش روزگار پس از ماه تابان نخواهم جهان که خسرو برآرد از ایشان دمار نخواهم به تن پرخش تازه جان ( 7430 و7431 ) منظومه پهلوانی زرّین قبان ...
فنجان معرب ابن واژه است
نظریات مربوط به ان “قلندر”: نظریه ریشه یونانی: همانطور که قبلاً اشاره شد، یکی از نظریه ها این است که واژه “قلندر” از واژه یونانی “kalendai” ( καλένδ ...
فرهنگ دهخدا: در لغت نامه دهخدا، واژه “آلودن” و مشتقات آن ( آلودگی، آلوده ) با ریشه های فارسی ذکر شده اند و هیچ اشاره ای به ریشه ترکی آن نشده است. ف ...
پاسخی به داوش ها ی بسی نادرست برادر گرامی رضایی درباره ریشه این واژه کاربرد فراوان این واژه در متون پهلوی و نیز پارسی نو و نیز اوستا 1. بندهش: در ...
خواستن در گویش خراسانی
دوشیدن
در گویش خراسانی به ان گَر میگویند برای نمونه جمله {چه گَر مُکُنی} یعنی چه کار میکنی
درایوش در بیستون میگوید: منا پیدرتا ویشتاسب که یعنی من را پدر ویشساب است یا ویشاسب پدر من است
این واژه در پارسی باستان خشیثره بوده و در پارسی میانه دگرگونی های داشته و به دو گونه شتر و شهر خوانده می شده
در گویش خراسانی اَستارَ تلفظ می شود
پاسخی به برادر گرامی بهنام رضایی برادر گرامی سری ابهامات و اشکالات بسیاری در پرسش شما یافتم که بر ان شدم تا شما را اگاه کنم نخست اینکه اوستایی و پار ...
این واژه در گویش خراسانی اگر معنای دیشب را بدهد دُشنه نیز تلفظ میشود
جناب رضایی برادر عزیز خواب از ریشه خفتن می اید و واژه چهره نیز در اوستا و سانسکریت پر کاربرد است .
این واژه عینا با همین تلفظ و معنی در سانسکریت نیز به کار میرود
در پارسی میانه به این حرف اضافه {پَد} میگفتند برای نمونه در در خت اسوریک میخوانیم: پد نام یزدان که یعنی به نام یزدان
برابر ان در گویش خراسانی مَیستن است
دوش در گویش خراسانی مجاز از توان نیز هست برای نمونه در شون خود ندیدن یعنی اینکه گوینده توان انجام کار را در خود نمی بیند
در گویش خراسانی اگر فنجان به معنی واحد اب در کشا ورزی باشد به ان ُپنگون میگویند
در گویش خراسانی عموما به جای دوشیدن , دُختن را یه کار میگیرند که بن مضارع ان دوش است
برادر رضایی اگر همین متن کارنامه اردشیر باربکان رو پیش رو یکی از ترکیه بزاری یک کلمه اش نمیفهمه در حالی که یه پارسی زبان با سواد متوسط دست کم 70 درصد ...
جناب رضایی دوست گرامی گویا شما با دانش پایه زبان شناسی آشنا نیستید و از خانواده هندو اروپایی تنها یک انگلیسی را می شناسید باید بدانید فرانسوی و ایتال ...
در گویش خراسانی بدان پُچ میگویند و بیشتر در رابطه با پلاسیدن و ایجاد حفره روی میوه ها به کار میرود برای نمونه زمانی که میوه ای پلاسیده شده باشد میگوی ...
گمان میکنم ریشه ی ان خفتن است که بن مضارعش میشود خواب و بعد با افزودن ایدن به ان مصدر جعلی ساخته میشودشنیدن و شنفتن هم همین قاعده را دارند پارسی : خو ...
در گویش خراسانی که که به گویش پارسی میانه بسیار نزدیک است عموما استُندَن و یا وستُندَن میگویند