غنی

/qani/

مترادف غنی: بی نیاز، پولدار، توانگر، ثروتمند، مالدار، متعین

متضاد غنی: فقیر

برابر پارسی: توانگر، بی نیاز، توانگری، سرمایه دار، سرشار

معنی انگلیسی:
flush, fat, gentleman, rich, opulent, wealthy, free from want, luxuriant, rich man

فرهنگ اسم ها

اسم: غنی (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: qani) (فارسی: غَنی) (انگلیسی: ghani)
معنی: ثروتمند، بی نیاز، آن که از کمک و هم کاری دیگران بینیاز است، از صفات و نامهای خداوند، ( در فلسفهی قدیم ) ویژگی آن که ذات و کمال او به دیگری متوقف نباشد، ( اعلام ) ) غنی نام خانوادگی قاسم غنی [، شمسی] پزشک، ادیب و سیاستمدار ایرانی، در سبزوار متولد شد، پس از گذراندن دورهی دارالفنون برای ادامه تحصیل به لبنان رفت و از کالج آمریکایی در رشتهی پزشکی فارغ التحصیل شد، در سال هجری شمسی به فرانسه رفت و به تکمیل تحصیلاتش پرداخت و دورهی مخصوص نقاشی را نیز گذراند، پس از بازگشت، از مشهد به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب شد و همزمان به تدریس در دانشکدهی پزشکی و نیز دانشکدهی معقول و منقول پرداخت، بعد از شهریور هجری شمسی، دو بار به وزارت بهداری و یک بار به وزارت فرهنگ رسید، دکتر غنی علاقهی خاصی به حافظ داشت و آثار ماندگاری دربارهی او به جا گذاشت از جمله: بحثی در احوال و افکار حافظ، تاریخ عصر حافظ، تاریخ تصوف در اسلام تا عصر حافظ و از همه مهمتر تصحیح دیوان حافظ به همراهی علامه محمد قزوینی از آثار او در این بارهاند، از آثار دیگر اوست: رسالهای در شرح احوال و آثار ابن سینا، معرفة النفس، تصحیح ربایات خیام با همکاری محمدعلی فروغی و ترجمهی آثاری از آناتول فرانس، مجموعه یادداشتها و خاطرات دکتر غنی نیز به چاپ رسیده است، ) غنی بالله [قرن هجری] محمد بن یوسف ابی الحجاج بن اسماعیل، هشتمین پادشاه [، و، قمری] از ملوک بنی نصر در اندلس، او در سال آخر پادشاهی همهی شهرهای مغرب ( شمالِ غربی آفریقا و اندلس ) را تحت تصرف درآورد، ) غنی تفرشی، میرعبدالغنی [قرن قمری] شاعر ایرانی، از شعرا و فضلای روزگار شاه عباس بزرگ صفوی و از شاگردان میرابوالقاسم کازرونی بود، او را به حدّت ذهن ستودهاند
برچسب ها: اسم، اسم با غ، اسم پسر، اسم عربی، اسم مذهبی و قرآنی

لغت نامه دهخدا

غنی. [ غ َ نا ] ( ع ص ) شایسته و سزاوار. درخور و لایق. یقال : مکان کذا غنی من فلان ؛ ای مَئِنَّة منه ؛ ای مخلقة به و مجدرة. ( از اقرب الموارد ).

غنی. [ غ ِ نا / غ ِ نَن ْ ] ( ع مص ) زن گرفتن مرد. تزوج. ( از اقرب الموارد ). در منتهی الارب آمده : غنی ، مرد را زن دادن و زن را شوی. || غانیه شدن زن ، و زن غانیه آنکه او را بزنی بخواهند و او امتناع کند، و بقولی آنکه بزیبایی خود از آرایش بی نیاز باشد، یا زنی که شوهر کند و با وی بی نیاز باشد. ( از اقرب الموارد ). || مقیم شدن. ( ترجمان علامه جرجانی تهذیب عادل ) ( المصادر زوزنی ). اقامت کردن ، چنانکه گویند: «غنوا بدیارهم ثم فنوا». مَغنی ̍. ( اقرب الموارد ). || زیستن. ( المصادرزوزنی ). زندگانی کردن. ( از منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) : کاءَن لم یغنوا فیها. ( قرآن 92/7 ). || توانگری. ( مهذب الاسماء ) ( صراح ). توانگر شدن. ( المصادر زوزنی ). بسیاری و فراوانی مال. ( از اقرب الموارد ). دستگاه. ( صراح ). مقابل فقر. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). طَول. || بی نیاز گردیدن. بی نیازی. || بسنده کردن از چیزی. اکتفاء. || ماندن در دوستی ، چنانکه گویند: «غنیت لک منی بالمودة». ( از اقرب الموارد ). || غَنِیَت دارنا تهامة؛ یعنی بود در تهامه ( منتهی الارب )؛ یعنی خانه ما تهامه بود. || ( اِ ) چاره. گویند: ما له عنه غنی ؛ یعنی او را از وی چاره نیست. ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) ( اصطلاح تصوف ) آرامش دل به وعده گاه الهی است. اهل اﷲ گویند: غنی ، خشنودی به موجود و شکیبایی بر مفقود باشد. و بعضی گویند: الغنی قوت القلوب مع القلة، و سرالحال ، و قطعالاَّمال ، و ترک القیل و القال. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).

غنی. [ غ َ ] ( ع ص ) توانگر. ج ، اَغْنیاء. ( مهذب الاسماء ). توانگر و مالدار. ( منتهی الارب ). خلاف فقیر. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). دارا. دارنده : واﷲ غنی حلیم. ( قرآن 263/2 ).
از فلک نحسها بسی بیند
آنکه باشد غنی ، شود مفلاک.
ابوشکور بلخی ( از فرهنگ اسدی ).
به پیش ینال و تکین چون رهی
دوانند یکسر غنی و فقیر.
ناصرخسرو.
گر غنی زر به دامن افشاند
تا نظر در ثواب او نکنی
کز بزرگان شنیده ام بسیار
صبر درویش به که بذل غنی.
سعدی ( گلستان ).
درویش و غنی بنده این خاک درند
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( مذ ) محمد طاهر کشمیری شاعر و فاضل فارسی گوی کشمیر (ف. سرینگر ۱٠۷۹ه ق . /۱۶۶۸ م . ) . وی معاصر صائب و شاگرد محسن فانی بود . در تحصیل علوم سعی کرد. غنی بامور دنیاوی التفات نداشت . وی پیرو سبک هندی است و ناقدان او رابنازکی خیال ستوده اند دیوان غزلیاتش را که غالبا از ابیات منتخب ترتیب یافته بطبع رسیده است . قسمت اعظم اشعار وی در مضامین غنایی است .
توانگر، مالدار، بی نیاز
۱ - ( مصدر ) توانگر شدن ۲ - ( اسم ) توانگری مقابل فقر ۳ - آرامش دل به وعده گاه الهی است . اهل الله گویند : غنی خشنودی بوجود و شکیبایی بر مفقود باشد .

فرهنگ معین

(غِ نا ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) توانگر شدن . ۲ - (اِمص . ) بی نیازی ، توانگری .
(غَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - توانگر. ۲ - بی نیاز.

فرهنگ عمید

۱. توانگر، مالدار، بی نیاز.
۲. سرشار، پر از عناصر مفید.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی غَنِیُّ: بی نیاز - توانگر - ثروتمند
معنی لَمْ تَغْنَ: اصلاً وجود نداشته (در آن مکان)(کلمه غنی اگر در مورد مکان به کار رود به معنی اقامت گزیدن در مکان است)
معنی لَّمْ یَغْنَوْاْ: اصلاً وجود نداشتند (در آن مکان)(کلمه غنی اگر در مورد مکان به کار رود به معنی اقامت گزیدن در مکان است)
معنی سَّعَةِ: توانگری (در اصل به معنای حالتی در جسم است که با داشتن آن حالت اشیائی دیگر را در خود میگنجاند ، مانند سعه ظرف که هر چه بیشتر باشد آب بیشتر یا طعام بیشتر را در خود جای میدهد ، و لیکن به عنوان استعاره در غنی نیز استعمال میشود اما نه هر غنائی و از هر جهت...
معنی سَعَتِهِ: توانگریش (در اصل به معنای حالتی در جسم است که با داشتن آن حالت اشیائی دیگر را در خود میگنجاند ، مانند سعه ظرف که هر چه بیشتر باشد آب بیشتر یا طعام بیشتر را در خود جای میدهد ، و لیکن به عنوان استعاره در غنی نیز استعمال میشود اما نه هر غنائی و از هر جه...
معنی مَسَاکِینَ: فقیران و بیچارگان - مسکین ها (کلمه مسکین به معنای کسی است که از فقیر بدحالتر باشد به عبارت دیگر فقیر با برطرف شدن نیازش دیگر فقیر نیست و چه بسا غنی شود ولی مسکین کسی است که حتی اگر نیازش را بر طرف کنند باز هم طولی نمی کشد که محتاج می شود یا در همان...
معنی مِسْکِینِ: فقیر و بیچاره (کلمه مسکین به معنای کسی است که از فقیر بدحالتر باشد به عبارت دیگر فقیر با برطرف شدن نیازش دیگر فقیر نیست و چه بسا غنی شود ولی مسکین کسی است که حتی اگر نیازش را بر طرف کنند باز هم طولی نمی کشد که محتاج می شود یا در همان دم ازجهت دیگر م...
معنی وَاسِعٌ: دارای وسعت - آن بی نیازی که هر چه بذل کند ، ناتوان نمیشود ، و هر قدر بخواهد میتواند بذل کند(کلمه واسع در مورد خدای تعالی دلالت میکند بر اینکه خدای تعالی از هیچ فعلی و ایتائی ( دادنی ) ممنوع نیست معنای کلمه واسع که یکی از اسامی خدای تعالی است و ماده...
ریشه کلمه:
غنی (۷۳ بار)

کفایت. بی نیازی. از میان معانی این کلمه فقط این دو معنی در قرآن به کار رفته و معانی دیگر که خواهد آمد به اعتبار دو معنی فوق است. در مجمع ذیل آیه . فرموده: «الغنی ضدالحاجة» در قاموس گفته «الغنی ضد الفقر» در اقرب آمده: «الغنی: الاکتفاء و الیسار...». اغناء: کفایت کردن و بی نیاز کردن «اَغْناهُ اللَّهُ: جَعَلَهُ غَنِّیاً-اَغْنی عَنْهُ: اَجْزَئَهُ» مثل . کفایت نمی‏کند تو را از هیچ چیز . روزی که هیچ دوستی دوستی را کفایت نمی‏کند و مثل:. اگر فقیر باشند خدا از فضل خود آنها را غنی و بی نیاز می‏کند. با مراجعه به قرآن خواهیم دید که غنی چون به معنی کفایت باشد به «عن» و «من» و چون به معنی بی نیاز کردن باشد بدون «من» و «عن» آید مثل آیات گذشته و در آیه . کلمه «عن الناس» مقدر است مثل . استغناء: طلب بی نیازی و اکتفاست «اسْتَغْنَی اللَّهَ: سَئَلَهُ اَنْ یُغْنِیَهُ - وَ عَنْهُ بَه‏:اکتفی» . اما آنکه بخل ورزید و خود را بی نیاز دانست و وعده نیکو را تکذیب کرد... به نظر راغب استغناء مثل غنی به معنی بی نیازی است. غنّی: بی نیاز. . بدانید خدا بی نیاز پسندیده است غنی از اسماء حسنی است و آن جمعاً بیست بار در قرآن مجید به کار رفته هجده بار درباره خدوند و دوبار درباره بشر. . . و آن چون درباره خداوند به کار رود مقصود مطلق بی نیازی است و چون وصف بشر آید بی نیازی و کفایت بالنسبة است. اینک به چند آیه توجه کنیم: 1- . یعنی آن را درو شده گرداندیم گوئی دیروز اصلا نبوده راغب گفته: «غنی فی مکان» آنگاه گویند که چیزی در محلی زیاد بماند و بی نیاز باشد. لذا ترجمه صحیح «لَمْ تَغْنَ» وجود نداشتن است چنانکه طبرسی نیز چنان فرموده است. ایضاً آیه . یعنی در خانه هایشان افتادند و مردند گوئی در آن خانه‏ها نبوده‏اند و زندگی نکرده‏اند در اقرب الموارد آمده: «غنی بالمکان: اقام به - غنی فلان: عاش». 2- . ایضاً . مراد از «الحق» به قرینه «الظن» علم است یعنی: بیشتر آن مردم پیروی نمی‏کنند مگر از ظن و ظن از علم ابداً کفایت نمی‏کند. یعنی به جای تحصیل علم نمی‏شود به گمان اکتفا کرد این مردم که روی حسن ظن به اسلافشان و روی گمان به اینکه بتان شفیع‏اند آنها را عبادت می‏کنند پیش خدا معذور نیستند و باید به عمل خود تحصیل علم کنند و آنگاه خواهند دانست که بت پرستیدن غلط و بی مدرک است. بزرگان بت پرستان دانسته و از روی علم از قبول حق امتناع می‏کردند لذا «مایَتَّبِعُ اَکْثَرُهُمْ» آمده. یعنی دیگران از روی علم چنین می‏کنند. *** 3- . استغناء چنانکه گفته شد طلب غنی است ولی آن از خداوند که غنی بالذات است به معنی اظهار غنی می‏باشد چنانکه ارباب تفسیر فرموده‏اند یعنی گذشتگان عقوبت کارشان را چشیدند زیرا که پیامبرانشان معجزات روشن را برای آنها آوردند و آنها کفر ورزیده و اعراض کردند و خدا بی نیاز بود، خدا بی نیاز پسندیده است (خداوند با هلاکشان اظهار کرد که نه به ایمان آنها نیازمند است و نه به وجود آنها). 4- . به نظرم مفعول «اسْتَغْنی» محذوف است یعنی: اما آنکه از حق بی نیازی جسته، تو به او توجه می‏کنی و یا به قول راغب استغناء به معنی بی نیازی و ثروتمندی است یعنی: اما آنکه ثروتمند است...ظاهراً در آیه . نیز به معنی مجرد است یعنی: راستی انسان طغیان می‏کند که دید بی نیاز شده. 4- . این سخن از پیروان بی فکر است که کورکورانه از رؤساء ستمگر خویش متابعت کرده‏اند یعنی: ما تابع شما بودیم هرچه گفتید و کردید، گفتیم و کردیم - آیا سهمی از این آتش از ما دفع توانید کرد؟ کفایت کردن همان دفع است.

[ویکی اهل البیت] غنی (اسم الله). این صفحه مدخلی از فرهنگ قرآن است
غنی، از اسما و صفات خداوند به معنای کسی است که از همه چیز بی نیاز است و همه محتاج او هستند.
این اسم و صفت 18 بار در قرآن آمده است:
فرهنگ قرآن، جلد 21، صفحه 372.

جدول کلمات

ثروتمند

مترادف ها

rich (صفت)
دولتمند، پر پشت، فاخر، با شکوه، نفیس، حاصلخیز، بانوا، گرانبها، غنی، توانگر، زیاده چرب یا شیرین

wealthy (صفت)
دولتمند، دارا، چیز دار، بانوا، پولدار، غنی، توانگر، ثروتمند

فارسی به عربی

ثری , غنی

پیشنهاد کاربران

بسیارمال ؛ غنی. متمول. توانگر. باثروت : بازرگانی بود بسیارمال. ( کلیله و دمنه ) . بازرگانی بسیارمال آمده است. ( سندبادنامه ص 158 ) .
با کسره غین به معنای موسیقی
resource - rich
کسی که بود یا نبود چیزی برایش یکسان و فرقی ندارد مثلا که سیرآب است جلویش آب باشد یا نباشد برایش فرقی ندارد او سیرآب است.
All - sufficient
پربار. . سرشار. . دارا
مایه دار
پُرچگال
در برخی زمینه ها بجای آمیخته واژه ی �غنی شده� می توان �پرچگال� را بکار برد؛ نمونه:
آیا بر زبان راندن اینکه �اورانیوم غنی شده و آب سنگین کالاهای استراتژیک هستند� جز گردن سپاری به واگذاری یا فروش �کیک زرد� و اورانیوم پرچگال ( غنی شده ) به کشورهای امپریالیستی و ریزه خواران شان و پایمال نمودن سال ها کار و کوشش دانشمندان ، کارمندان و کارگران آن رشته از صنایع کشور از آرشی دیگر برخوردار است؟
...
[مشاهده متن کامل]

برگرفته از نوشتاری در پیوند زیر:
ب. الف. بزرگمهر ۲۵ فروردین ماه ۱۳۹۴
https://www. behzadbozorgmehr. com/2015/04/blog - post_35. html

prosperous
دارا
بی نیاز
پربار
مترادف: independent
Self - sufficient
پر از, دارنده, ثروتمند
بای
دارنده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس