رسم

/rasm/

مترادف رسم: آداب، آیین، تداول، راه، روش، رویه، سنت، طریقه، طور، عرف، قاعده، قانون، قرار، مرسوم، رستاد، مستمری، مشاهره، مقرری، وظیفه، ترسیم، باب، داب، عادت، حق العمل، عوارض

برابر پارسی: آیین، روش، آسا، هنجار

معنی انگلیسی:
ceremony, convention, custom, fashion, institution, observance, tradition, code, constitution, draft, drawing, fashionable, form, practice, praxis, precedent, prescript, rite, rubric, rule, tracing, usage, use, design, office

لغت نامه دهخدا

رسم. [ رَ س َ ] ( ع اِ ) حسن رفتار. ( ناظم الاطباء ). خوبی راه رفتن. ( از اقرب الموارد ). خوبی رفتار. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ).

رسم. [ رَ ] ( ع اِ ) چاه پنهاکرده بخاک. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). چاه آب پنهان کرده در خاک. ج ، اَرْسُم و رُسوم. ( از اقرب الموارد ). || نشان یا بقیه آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( کشاف زمخشری ). نشان. ( مهذب الاسماء ) ( غیاث اللغات ) ( از فرهنگ سروری ). نشان و اثر. ( فرهنگ رشیدی ). ج ، رُسوم ، رُسم. ( مهذب الاسماء ). نشانه. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). آنچه از آثار خانه در زمین بماند. ( از اقرب الموارد ) :
دگر هر کجا رسم آتشکده ست
که بی هیر بد جای ویران شده ست.
فردوسی.
آنجا که بود مستی ایام گذشته
آنجاست همه رسم و طلول و دمن من.
منوچهری.
تا بر آن آثارشعر خویشتن گریند باز
نی بر آثار و دیار و رسم و اطلال و دمن.
منوچهری.
ایا رسم و اطلال معشوق وافی
شدی زیر سنگ زمانه سحیقا.
منوچهری.
امروءالقیس و لبید و اخطل و اعشی و قیس
بر طللها نوحه کردندی و بر رسم بلی.
منوچهری.
- رسم ِ دار؛ نشانه خانه ای که با زمین هموار شده باشد ج ، رسوم. ( یادداشت مؤلف ). || نشان ناپیدا. ج ، اَرْسُم ، رُسوم. || چیزی که بدان دینار را جلا دهند. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). || نوشته. || چوب گنده ای که بدان انبار را مهر کنند. تمغا. ( ناظم الاطباء ). دَج ( در تداول قزوین و آذربایجان ). تمغا، و آن چوبیست گنده که بدان انبارها را مهر کنند. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). جوالیقی در شرح کلمه «روسم » گوید: فارسی و معرب است و... و آن رسم است که بدان مهر کرده میشود. ( از المعرب جوالیقی ص 160 ). || داغ و نشان. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ) ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی کتابخانه مؤلف ). || به آنچه در مقابل حقیقت قرار دارد اطلاق شود. شاعری گفته است : «اری ودکم رسماً و ودی حقیقة»، و آن مولد است. ( از اقرب الموارد ).

رسم. [ رَ ] ( ع مص ) محو کردن باران خانه ها را و باقی گذاشتن نشان آنها را چسبیده بر زمین : رسم الغیث الدیار رسماً. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || نشان کردن بنا را. ( ناظم الاطباء ). || نوشتن. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) ( از اقرب الموارد ). نبشتن کتب و خط. ( منتهی الارب ) ( از نشوءاللغة ص 5 ) ( از اقرب الموارد ). || کار فرمودن کسی را. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ).امر کردن کسی را به انجام دادن چیزی. ( از اقرب الموارد ). || غایب شدن در زمین. ( ناظم الاطباء )( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || مهر کردن خرمن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). دج کردن ( درتداول قزوین ). مهر نهادن. ( دهار ). مهر کردن. ( مصادر اللغه زوزنی ). || نهادی نهادن.( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). || نهادی نهادن ، یعنی بنشانی و قانون. ( یادداشت مؤلف ). || نشان سرای با زمین هموار شدن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). ناپیدا شدن نشان. ( تاج المصادر بیهقی ). || اثر گذاشتن. ( از نشوءاللغة ص 5 ). اثر گذاشتن ناقه در زمین. ( از اقرب الموارد ). || رسم ِ اسقف به کسی ؛ دادن درجه ای از درجات کلیسابر وی ، و اسم آن رِسالَة است. ( از اقرب الموارد ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

نوشتن، خطکشیدن، کشیدن شکل یاخطی برروی کاغذ، نشان، اثر، علامت، طریقه و آیین وعادت، قاعده
۱ - ( اسم ) آیین روش قاعده قانون ۲ - عادت خوی . ۳ - دستور ترتیب . ۴ - خدمتکار نزدیک مانند آبدار و جامه دار و غیره ( رسمی ) . یا به رسم بودن پیشکار بودن جزو عمال امیر یا بزرگی قرار داشتن . ۵ - عوارض حق العمل . ۶ - روشی که قانون آن را در روابط افراد معتبر میداند حقوق عادی عرف عادت .
چاه پنهان کرده بخاک یا نشان ناپیدا یا نوشته یا داغ و نشان .

فرهنگ معین

(رَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - روش ، قاعده ، آیین . ۲ - عادت ، عُرف . ۳ - دستور، ترتیب . ۴ - نشانی سرای و منزل .
( ~. ) [ ع . ] (مص ل . ) کشیدن شکل یا خطی روی کاغذ، نوشتن ، خط کشیدن .

فرهنگ عمید

۱. [جمع: رسوم] سنت و قاعدۀ متداول میان افراد یک جامعه، آیین.
۲. (اسم مصدر ) (ریاضی ) نمایش شکل ها بر روی یک سطح به وسیلۀ خطوط.
۳. [عامیانه] شکل یا خطی که روی کاغذ می کشند.
۴. [قدیمی] مستمری، حقوق، ادرار.
۵. [قدیمی] خرابه، بقایای بنا.

گویش مازنی

/rasm/ آیین – قاعده – شیوه & رستم نامی برای مردان & نام مرتعی در حوزه ی شهرستان آمل

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] رسم (معرف). رسم (معرف)، از اصطلاحات علم منطق بوده و به تعریف مرکب از ذاتیات و عَرَضیات معرَّف یا عَرَضیات تنها گفته می شود.
رسم (معرف)، از اصطلاحات علم منطق بوده و به تعریف مرکب از ذاتیات و و عَرَضیات معرَّف یا عَرَضیات تنها گفته می شود.
انواع معرف
مُعرِّف به لحاظ نوع تالیف، دو نوع است: حد و رسم.
← حد
رسم بر دو قسم است: رسم تام و رسم ناقص.
← رسم تام
...

دانشنامه عمومی

رسم ( به انگلیسی: Drawing ) ، شکلی از هنرهای تجسمی است که از ابزار رسم برای ثبت یک متوسط دوبعدی استفاده می کند. ابزارهای معمول عبارتند از مداد گرافیتی، خودکار و جوهر، قلم موهای جوهری، مدادرنگی، مداد شمعی، زغال، گچ، پاستل، انواع مختلف پاک کن، ماژیک، قلم فلزی، و دیگر فلزات ( همچون نقره ای ) . هنرمندی که به عمل رسم می پردازد را طراح یا رسام می گویند.
با انتشار مقدار کمی از ماده بر سطح متوسط دوبعدی، یک نشانهٔ مرئی به جا می ماند. رایج ترین سطح پشتیبان برای رسم کاغذ است هرچند دیگر مواد همچون مقوا، چرم، بوم، و تخته نیز ممکن است استفاده شود. رسم های موقت ممکن است بروی تخته سیاه یا تخته سفید یا حتی تقریباً روی هر چیزی صورت گیرد. در طول تاریخ بشر، متوسط ابزار محبوب و اساسی بیان عمومی بوده است و یکی از ساده ترین و کارآمدترین وسایل برقراری ارتباط برای ایده های بصری بوده است. دسترسی نسبتاً آسان به ابزارهای اولیهٔ رسم آن را بیش از هر هنر دیگری جهان شمول می سازد.
عکس رسم
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

رَسْم
(در لغت به معنای طریق و آیین و اثرگذاشتن) در اصطلاح منطق قدیم، گونه ای تعریف، دربرابر حدّ. در آن از ویژگی های عَرَضی یا عرضیات یا آمیزه ای از ذاتیات و عرضیات شیء استفاده می کنند. رسم بر دو گونه است: ۱. رسم مفرد که تعریفی است برآمده از عرضیات و عبارت است از تعریف مجهول با عرض خاص مثل تعریف انسان به «خندان»؛ یا آمیزه ای از عرض خاص و عام مثل «روندۀ خندان» در تعریف انسان و تعریف مجهول با ترکیب دو یا چند عرض عام که بر روی هم تبدیل به عَرَض خاص یک موجود می شود. مثل آن که در تعریف خفاش بگویند «پرندۀ زاینده» یعنی پرنده ای که از طریق زاییدن و نه تخم گذاشتن، تولید مثل می کند. از این تعریف منطقیان به خاصّۀ مرکّبه نیز تعبیر کرده اند؛ ۲. رسم مرکّب، یعنی مرکب از ذاتی و عرضی که عبارت است از رسم تام، که تعریفی است مرکب از جنس قریب و عرض خاص مثل «حیوان خندان» در تعریف انسان و رسم ناقص، که تعریفی است مرکب از جنس بعید و عرض خاص مثل «جسم نامی خندان» در تعریف انسان.

جدول کلمات

ایین

مترادف ها

order (اسم)
سامان، ساز، امر، سیاق، دسته، ترتیب، نظم، ارایش، انجمن، حواله، خط، دستور، فرمان، نوع، مقام، صنف، زمره، رسم، ارجاع، فرمایش، ضابطه، ردیف، رتبه، امریه، انتظام، ایین، سفارش، طرز قرار گیری، راسته، نظام، ایین و مراسم، فرقهیاجماعت مذهبی، گروه خاصی، دسته اجتماعی، درمان

way (اسم)
راه، عنوان، سیاق، سمت، خط، سبک، جاده، رسم، مسیر، روش، طرز، طریقه، طریق، سان، طور، مسلک، نحو

wont (اسم)
عادت، رسم، معتاد به

custom (اسم)
عادت، خوی، رسم، عرف، مرسوم، سنت، حقوق گمرکی، برحسب عادت

tradition (اسم)
عادت، رسم، عرف، مرسوم، سنت، روایت متداول، عقیده رایج، عقیده موروثی

mode (اسم)
طرز عمل، فن، مقام، سبک، رسم، وجه، طرز، اسلوب، طریقه، طریق، طور

rule (اسم)
عادت، حکم، دستور، گونیا، رسم، قانون، ضابطه، فرمانروایی، فرمانفرمای، خط کش، قاعده، بربست

picture (اسم)
وصف، صورت، رسم، سینما، تصور، تصویر، عکس، تمثال، منظره، نگار

method (اسم)
راه، عنوان، سیاق، نوع، سبک، رسم، رویه، روش، شیوه، طرز، اسلوب، طریقه، طریق، روند، متد، طور، مسلک، نحو، منوال

ceremony (اسم)
جشن، تشریفات، مراسم، رسم

drawing (اسم)
گرفتاری، طرح، نقشه کشی، رسم، قرعه کشی، ترسیم، هنر طراحی، تابلو نقاشی

فارسی به عربی

اثر , تقلید , رسم , رسومات , عادة , نمط

پیشنهاد کاربران

در سرچشمه زبان فارسی یعنی زبان کوردی جافی اصالت خودش حفظ کرده � عادی� عربی به این شیواز ( شکل ) درست میشه
فوق = بان ، سر
عاده = آسا
عادی = آسایی
فوق العاده = سرآسا
فوق العاده = باناسا
...
[مشاهده متن کامل]

فوق العاده ای = سرآسایی
فوق العاده ای = باناسایی
خارق العاده = درآسا ( در بن دریدن )
خارق العاده ای = درآسایی
این توهین به هیچ قومی نیست زبان ایران به مرور دچار تغییر شده اما جافی میزان تغییر کم بوده
برای همین تنها زبان در ایران شهر از تاجیکستان تا لبنان که به آتش آر میگوید جاف ها هستند و این واژه آر پسوند یا پیشوند حدود یک درصد واژگان در زبان ها ایران بقیه جاها یا آگر یا آتش میگویند
پاینده ایران

از دروس هنرستان
رسم الخط را که برادر شیوه نگارش میگویند
رسم ایین است - رسم و روسم یعنی ایین ها چیزهایی که می ایند -
معنی رسم، مانند: رسم دایره. یعنی کشیدن دایره.
قانون
رسم ترسیم عربی هستن
رَسمیدن.
نقاشی کرد

آیین
آسا
برای رسم کردن با قلم
میشود / کشیدن
نمیدونم چه اصراری دارند واژگان عربی را لغزشدار و غلط درون زبان پارسی کنند
رسم الخط
کشیددپیره
یا کشیدن دپیره یا
کشیدش دپیره
با خودکار سیه چهره پروشات را رسم کرد درستش اینه
با خودکار سیه چهره پروشات را کشید

آیین
راه ، روش، آداب کار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس