عقب

/~aqab/

مترادف عقب: پس، پشت سر، پشت، خلف، پی، پیرو، دنباله، دنبال، وارو، ورا، عقبه، فرزند، نسل

متضاد عقب: پیش

برابر پارسی: پی، دنبال، پس، پشت

معنی انگلیسی:
back, rear, behind, aback, after, behindhand, backside, fro, overdue, stern, tail, behind (hand) slow, hinder

لغت نامه دهخدا

عقب. [ ع َ ] ( ع مص ) پی پیچیدن بر کمان. ( از منتهی الارب ). «عَقَب » و پی پیچیدن بر کمان و تیر و نیزه ، وآنها را در این صورت «معقوب » گویند. ( از اقرب الموارد ). پی بر جای پیچیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || بر پاشنه کسی زدن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). بر پاشنه زدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || خلیفه کسی شدن. ( از منتهی الارب ). جانشین کسی شدن و پس از او آمدن. ( از اقرب الموارد ). از پی درآمدن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). عُقوب. عاقبة. و رجوع به عقوب و عاقبة شود. || نکاح کردن بعد مردن ، یا طلاق کسی. || برگ سبز برآوردن بعد برگ خشک. ( از منتهی الارب ). || عقب زیدا فی أهله ؛ زید را ستمکار دید و جانشین او شدبر خانواده اش. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ).

عقب. [ ع َ ] ( ع اِ ) روش و تک ستور که بعد از تک نخستین آرد. ( منتهی الارب ). «جری » و دویدن که پس از دویدن اول آید. ج ، عِقاب. ( از اقرب الموارد ). || پسر. ( منتهی الارب ). ولد. ( اقرب الموارد ). || پسر پسر. ( منتهی الارب ). ولد ولد.( اقرب الموارد ). || پاشنه ، در لغت تمیم. ( منتهی الارب ). مؤخر قدم. عَقِب. ج ، أعقاب. || هر چه پس از چیز دیگری آید. ( از اقرب الموارد ). || جهت ، چنانکه به کسی که می آید گویند «من أین عقبک » یعنی از کجا آمده ای. ( از منتهی الارب ). ورجوع به عَقِب شود. || جاء فی عقبه ؛ بر اثر او آمد. ( از اقرب الموارد ). رجوع به عَقِب شود.

عقب. [ ع َ ق َ ] ( ع اِ ) ج ِ عَقَبة. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به عقبة شود. || پی که از آن چله کمان سازند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). پی سفید و پی کمان. ( السامی ) ( مهذب الاسماء ). پی سپید. ( حبیش ). عصب و پی که از آن «وتر» و زه کمان سازند و آن پی های سپیدرنگ مفاصل است و گاهی گوشوار را نیز بدان بندند تا از جای خود منحرف نشود. ج ، أعقاب. ( از اقرب الموارد ) ( مهذب الاسماء ).

عقب. [ ع َ ق ِ ] ( ع اِ ) پسر. ( منتهی الارب ). ولد. ( اقرب الموارد ). فرزند. ( غیاث اللغات ) : از محمدبن علی ابوحمزه و او را عقب نبوده است و ابوالقاسم و او را ایضاً عقب نبوده است... در وجود آمدند و مجموع وفات یافتند و ایشان را عقب نبود. ( تاریخ قم 234 ). || پسر پسر. ( منتهی الارب ). ولد ولد. ( اقرب الموارد ). فرزند فرزند. ( دهار ). نواسه. ( مهذب الاسماء ) ( دستور اللغة ). فرزندزاده. ( غیاث اللغات ). وجعلها کلمة باقیة فی عقبه لعلهم یرجعون. ( قرآن 27/43 )؛ و آن را کلمه ای جاویدان قرارداد در عقبش ، باشد که آنان بازگشت کنند. || پاشنه ، و آن مؤنث است. ( از منتهی الارب ) ( دهار ). مؤخر قدم. ( از اقرب الموارد ). پاشنه. ( مهذب الاسماء ) ( ترجمان القرآن جرجانی ). ج ، أعقاب. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

پاشنه پا، پشت سر، فرزند، فرزندزاده
۱ - پاشنه پای . ۲ - فرزند نسل جمع اعقاب . ۳ - پس چیزی دنبال پشت سر مقابل پیش امام روبرو جلو مقابل . توضیح : در تداول غالبا به فتح دوم تلفظ شود .
پایان کار عاقبت

فرهنگ معین

(عَ قِ یا قَ ) [ ع . ] ۱ - (اِ. ) پاشنة پا. ۲ - فرزند، نسل ، ج . اعقاب . ۳ - (ق . ) در فارسی به معنای پشت سر. ۴ - (ص . ) دارای فاصلة دورتر یا کمی دورتر. ۵ - (عا. ) مقعد.

فرهنگ عمید

۱. پشت سر.
۲. واقع در پشت سر.
۳. دارای فاصلۀ مکانی یا زمانی، دور.
۴. چیزی یا کسی که سرعت و رفتار یا مهارتش کمتر از دیگران باشد.
۵. فرزند، فرزندزاده.
۶. نوادگان، بازماندگان.
۷. [قدیمی] پاشنۀ پا.

واژه نامه بختیاریکا

دیندا؛ وا پُشت؛ شِر

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَثَاماً: سزا-مجازات - کیفر سخت
معنی أَثْخَنتُمُوهُمْ: بسیار آنها را کشتید- برآنها غلبه کردید - آنان را از قدرت و توان انداختید (کلمه اثخان به معنای بسیار کشتن ، و غلبه و قهر بر دشمن است . کلمه ثِخَن به معنی غلظت و بی رحمی است و اثخان کسی به معنی بازداشتن و مانع حرکت وجنبش او شدن است مثلاً با کشتن او . د...
معنی أَثَرِ: اثر-جای پا
معنی أَثَرْنَ: زیر ورو کردند-برپا نمودند
معنی أَثَرِی: در پی من
معنی أَثْقَالاًَ: بارهای سنگین
معنی أَثْقَالَکُمْ: بارهای سنگینتان
معنی أَثْقَالَهَا: بارهای سنگینش
معنی أَثْقَالَهُمْ: بارهای سنگینشان
معنی أَثْقَلَت: آن زن سنگین شد
معنی أَثْلٍ: نام گیاهی بی میوه(طرفاء)
معنی أَثُمَّ: آیا بعد از
معنی أَثْمَرَ: میوه داد
معنی أَثِیمٍ: گناه پیشه
معنی أَجِئْتَنَا: به سراغ ما آمده ای
تکرار در قرآن: ۸۰(بار)

جدول کلمات

پس

مترادف ها

back (اسم)
پشت، عقب، جبران، مدد، پشتی، تکیه گاه، پشتی کنندگان

rear (اسم)
پشت، عقب، دنبال

behind (اسم)
عقب

heel (اسم)
عقب، ته، پاشنه، پاشنه جوراب، پشت سم، پاهای عقب، پاشنه کف

rear part (اسم)
عقب

behind (قید)
بعد از، عقب، پشت سر، عقب تراز

after (قید)
پس از، بعد از، عقب، در عقب، به تقلید، به یادبود

back (قید)
دور از، به عقب، عقب، در عقب، پس، از عقب

فارسی به عربی

خلف , ذیل , ظهر , موخرة , وراء

پیشنهاد کاربران

واژه عقب
معادل ابجد 172
تعداد حروف 3
تلفظ 'aqab
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: عَقِب، جمع: اَعقاب]
مختصات ( عَ قِ یا قَ ) [ ع . ]
آواشناسی 'aqab
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی معین
تَه
عقب عبری هست
= پس، خلف
≠ پیش، جلو، قدام
دُما.
به کُردی دویا میگن. فکر کنم به زبون لَکی دُما میگن.
مقابل جلو و پیش
واپس
نمونه:
اگر از آن سو راهی برای گامی به واپس نهادن نیست از این سو نیز هر گامی به واپس، فرورفتن هرچه بیش تر در مرداب پدید آمده است.
برگرفته از یادداشتی در پیوند زیر:
اگر از آن سو راهی برای گامی به واپس نهادن نیست از این سو نیز هر گامی به واپس، فرورفتن هرچه بیش تر در مرداب پدید آمده است.
...
[مشاهده متن کامل]

نمونه هایی دیگر با سود بردن از آمیخته واژه ی �واپس�
واپس نشینی / واپس نشستن:
. . . و این، تنها نخستین گام بایسته برای تاراندن آن جانوران هار و به واپس نشینی واداشتن شان بود.
برگرفته از یادداشتی در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2017/10/blog - post_36. html
واپس سپاری / واپس سپردن:
بحث با توجیه کن، حجت میار آنچ من بسپردمت، واپس سپار
گفت پیغمبر که دستت هر چه برد بایدش در عاقبت واپس سپرد
�مثنوی معنوی�، مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی
برگرفته از یادداشتی در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2016/02/blog - post_94. html
واپس راندن:
. . . سپس با تار و مار کردن و شکافتن چندین پیشانی و به واپس راندن شان پی گرفته شد
برگرفته از یادداشتی در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2022/01/blog - post_27. html
گام به واپس نهادن / گام به واپس برداشتن:
هر گامی به واپس نهادن یا گرفتارِ موش و گربه بازیِ �یانکی� ها شدن، پیامدهایی مرگبار برای مردم آن کشور و جهان دربرخواهد داشت.
برگرفته از یادداشتی در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2022/01/blog - post_27. html
واپسگرایی ( ارتجاع )

عقب ( بر وزن کدر ) به معنی پاشنه پا است .
بعضی ها از دنیا عقب اند ؛ بعضى ها هم از عقب یک دنیایند.
( ناپلیون بناپارت )
بعضی ها از دنیا عقب اند ؛ بعضی ها هم از عقب یک
دنیا یند. ( ناپلیون بناپارت )
یشت
عقب
پُشت ، پِی ، تَه ، فَر
تَعقیب = پِی گَردی ، پُشت رَوی ( پُش رَوی )
عاقبت = تَه رِسی ، سَرانجام ، فَرانجام، پِی آمد
عقوبت = پِی آیی ، پُشت آیی
عَواقب = پِی آمد ها

عقب به ترکی: دال ، دالی ، گئری
در گویش شهرستان بهاباد:
عقب بودن :عقب افتادن، دنبال بودن.
عقب ماندن:عقب افتادن، دنبال ماندن، جا ماندن،
مثال، آغا میشه جمله دیکته را تکرار کنید من عقب موندم.
عقب ماندن # جا ماندن
میترسم از بچه ها عقب بیفتم # می ترسم از بچه ها جا بمانم
به زبان کردی
دواوه
این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست:
فُراک forãk، فَراک farãk، واپس vãpas ( پارسی دری )
پَکات pakãt ( اوستایی: پَسکات )
پَرانْس parãns، پَرانْش parãnŝ ( اوستایی )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس