باز وقتی که ده خراب شود
کیسه چون کاسه رباب شود.
سعدی.
عدو که گفت بغوغا که درگذشتن اوجهان خراب شود سهو بود پندارش.
سعدی.
|| فرودآمدن و خوابیدن. افتادن. واریز کردن چون دیوار و امثال آن. بزیر آمدن : دیوار دل بسنگ تعنت خراب شد
رخت سرای عقل بیغما کنون شود.
سعدی.
|| سخت مست شدن : بیا بیا که زمانی ز می خراب شویم
مگر رسیم به گنجی در این خراب آباد.
حافظ.
|| ضایع شدن. فاسد شدن. عیب پیدا کردن.- در جایی خراب شدن ؛ در آنجا بار و بندیل گشودن و ماندن.