وحدت وجود

/vahdatevujud/

معنی انگلیسی:
monism or unitism, pantheism

لغت نامه دهخدا

وحدت وجود. [ وَ دَ ت ِ وُ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ( اصطلاح صوفیه ) موجودات را همه یک وجود حق سبحانه و تعالی دانستن و وجود ماسوی را محض اعتبارات شمردن چنانچه موج و حباب و گرداب و قطره و ژاله همه را یک آب پنداشتن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).یکی از مسائل مهم فلسفی مسأله وحدت وجود است. این اصل اساس فلسفی و هم عرفانی دارد. فرض آنکه جهان وجود از جمادات و نباتات و حیوانات و معادن و مفارقات و فلکیات همه یک وجودند که در مرتبت فوق و اقوی و اشد وجود خدا قرار دارد و بقیه موجودات برحسب مراتب قرب و بعد به مبداء اول که طرف اقوی است متفاوت اند بعضی شدید و بعضی ضعیفند وجود را دو طرف است یک طرف آن واجب الوجود و طرف دیگر آن هیولی و یا هر موجود ضعیفی که ضعیف تر از آن نباشد. مسأله وحدت وجود از نظر طبیعیان نیز بطرز دیگری بیان شده است. آنان نیز موجودات عالم را کلاً مرتبط به یکدیگر میدانسته و اجزاء ترکیب کننده آنها را ماده میدانستند و بدین ترتیب یک جهان طبیعت است و طبیعت و ماده اشیاء نیز یکی است. بدیهی است که وحدت وجود الهیان با وحدت وجود طبیعیان متفاوت است. معتقدان به خدای عالم نیز در بیان این معنی هر یک راهی انتخاب کرده اند بعضی خدای آفریننده را خارج از وجود عالم میدانند. و بعضی جزء وجود عالم میدانند نهایت در مرتبت اشد و اقوی و میدانیم که ازقدمای فلاسفه اکسینوفانس و پارمینا و رواقیان و فلوطینی وحدت وجودی بودند. عده ای مانند قیصری و صدرالدین نظر به اشکالات و لوازمی که مترتب بر وحدت وجود است قائل به وحدت وجود و کثرت موجود شده اند بدین طریق که گویند درست است که وجود واحد است و ذومراتب و همه رشح فیض حق و وجود واجب اند و یک وجود است که سرتاسر عالم را فراگرفته و وجود دریای بیکران است و موجودات همه امواج اویند و امواج عین دریا و در عین حال خود موجودند ولو موجود به وجود تبعی پس وجود واحد و موجود متکثر است. ( فرهنگ مصطلحات فلاسفه از شرح قیصری ).

فرهنگ فارسی

موجودات را همه یک وجود حق سبحانه و تعالی دانستن ووجود ماسوی را محض اعتبارات شمردن چنانچه موج و حباب و گردان و قطره و ژاله همه را یک آب پنداشتن یکی از مسائل مهم فلسفی مساله وحدت وجود است .

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اندیشه وحدت وجود، از اندیشه های اساسی عرفان نظری اسلامی بوده و ابن عربی و مولانا از قلل رفیع آن هستند.
در بین اصطلاحات فنی صوفیه، کمتر اصطلاحی به شهرت وحدت وجود یا «یکتایی هستی» است، گرچه این تعبیر پیوندهایی تاریخی با مکتب ابن عربی دارد، گهگاه در مورد اشاره به دیدگاه های سایر صوفیان و از آن جمله شخصیت هایی که مدت ها قبل از ابن عربی زیسته اند نیز به کار رفته است. هم چنین نقل کرده اند که مولانا جلال الدین طرفدار وحدت وجود بوده است، اما اگر این سخن را به این معنا بگیریم که مولانا این اندیشه را از ابن عربی و یا شاگردان او اقتباس کرده است مجموعه ای از پرسش های عقلی و تاریخی را برمی انگیزد. برای فهم این مسائل، لازم است شخص تصور روشنی از معنای وحدت وجود داشته باشد.
معنای توحید
اصطلاح فوق از دو واژه وحدت و وجود تشکیل شده است که هر دو از همان آغاز در اندیشه اسلامی حایز اهمیت بوده اند. اساس اندیشه و عمل اسلامی، شهادت است، یعنی گواهی به این که خدایی جز الله نیست (لا اله الا الله). این تعبیر غالبا کلمه توحید خوانده می شود، یعنی عبارتی که یگانگی خداوند را اعلان می دارد. معنای اساسی توحید و یا اعلان یگانگی خدا این است که همه چیز در عالم از خدایی ناشی شده که حقیقت یکتا است. واژه توحید همانند سایر واژه های هم خانواده اش که اکثرا مورد بحث هستند، همچون احد و واحد (یکی)، احدیت و واحدیت (یکی بودن، یکتایی) با وحدت از یک ریشه اند. پیش تر در سخنان علی (علیه السّلام) چهار معنای مختلفی را که از عبارت ظاهرا ساده «خدا یکی است» استفاده می شود، ملاحظه کردیم. بحث از وجود تقریبا دیرتر از بحث وحدت، وارد اندیشه اسلامی شد و نقش مهمی را به ویژه در تحول فلسفه که غالبا هستی شناسی تعریف می شود ایفا کرد. با آن که اصطلاح وحدت وجود در هیچ کدام از منابع مقدم بر آثار ابن عربی یافت نمی شود، بسیاری از عبارات صوفیه به آن شباهت دارند. نقل کرده اند که معروف کرخی (م ۲۰۰ هجری) نخستین کسی بوده است که شهادت را به صورتی که در قرون بعد اکثرا به چشم می خورد بازگو کرد: در هستی جز خدا نیست. (لیس فی الوجود الا الله به نقل از عین القضات همدانی) از ابوالعباس قصاب (از قرن چهارم) سخن مشابهی نقل شده است: در دو عالم به جز پروردگار من وجود ندارد و همه موجودات غیر از وجود او معدوم هستند. (لیس فی الدارین الا ربی و ان الموجودات کلها معدومة)
← تقریر خواجه عبدالله از توحید
در تاریخ تفکر اسلامی شخصیت های انگشت شماری از گستره نفوذ ابن عربی برخوردار بوده اند. با وجود این، پژوهش گران جدید مطالعات جدی نسبتا کمی در آثار او به عمل آورده اند که همین ها هم معمولا در حوزه خاصی است. (این کتاب را اخیرا با ترجمه دکتر محمدجواد گوهری انتشارات روزبه تحت عنوان صوفیسم و تائوئیسم منتشر کرده است.) این ابدا عجیب نیست، زیرا ابن عربی یکی از پراثرترین و مشکل نویس ترین نویسندگان مسلمان است. تمامی آثار او نمایان گر یک باریک بینی و پیچیدگی فوق العاده در سطح بالا است که به طور قطع برای استفاده توده مردم در نظر گرفته نشده است. هرگاه که او با تحقیر به عامه اشاره می کند منظور او معمولا علمای ظاهر و یا فقها و یا کسانی هستند که آنها را علماء الرسوم می نامد و یا به تعبیر دیگر، طبقه تحصیل کرده مسلمان به معنای رایج کلمه.هم چنین این تعبیر را در مورد صوفیانی به کار می برد که تاکنون به مرتبه تحقیق نرسیده اند و هنوز تقلید می کنند. ابن عربی انتظار دارد که خوانندگان آثار او نه تنها باید اهل تصوف، بلکه باید با بیش تر حوزه های دانش به ویژه تفسیر قرآن، حدیث، فقه، کلام و فلسفه آشنا باشند و کسانی را که این علوم را به خوبی نمی دانند، کم تر به حساب می آورد.نوشته های او صریح، منسجم و به لحاظ منطقی نظام یافته اند، گو این که ممکن است برای کسانی که با آنها آشنایی ندارند، مبهم و غامض به نظر آیند. همان طور که جیمز موریس یادآور می شود «القاب عجیب و غریبی که در منابع اسلامی و یا در منابع غربی جدید بر ابن عربی اطلاق شده است (از قبیل «آشفته» (incoherent) «معتقد به همه خدایی»، (pantheist) «مرتد»، (heretic) «وحدت گرا»، (monist)، «دیوانه» (madman) و غیره) بیش از آن که بتوان آنها را داوری هایی مستدل در مورد مجموع آثار او دانست، بازتاب هایی هستند از توان آزمایی هایی مشقت بار، برای یکسان سازی و یکپارچه ساختن مطالب مختلف و دشوار.» به رغم این واقعیت که پژوهش های نسبتا کمی صرف تعالیم و آثار ابن عربی شده، شهرت وی به همراه شهرت وحدت وجود به فراسوی مجامع علمی و فرهنگی گسترش یافته است. اما خود ابن عربی تا آن جا که ما می دانیم تعبیر وحدت وجود را در آثار بزرگ و اصلی خود به کار نبرده است. (البته این امکان وجود دارد که این اصطلاح در یکی از نسخه های خطی به تازگی یافته شده از یکی از آثار ابن عربی پیدا شود، حتی در صورت چنین اتفاقی، احتمالاً در این سیاق از یک معنای فنی برخوردار نخواهد بود.) اگرچه به دفعات از وجود و این که می توان آن را متصف به صفت یکتایی یا وحدت کرد (که در مورد آنها تعابیر وحدت، وحدانیت و احدیت را به کار می برد) بحث می کند؛ مثلا: چیزی به واسطه وجود در وجود ظاهر نشد جز حق، پس وجود، حق است و حق یکی است. (فما ظهر فی الوجود بالوجود الاالحق و هو واحد) عین وجود یکی است، اما احکام آن متعدد هستند. (عین الوجود واحد و الاحکام مختلفه) عدد از واحدی گرفته می شود که ثانی دارد نه از واحد وجود. (العدد منشؤه من الواحد ئم الذی یقبل الثانی لا من الواحد الوجود.) کل وجود، در حقیقت یکی است چیزی همراه آن نیست. (الوجود کله هو واحد فی الحقیقه لاشی ء معه)
← مقصود ابن عربی از وحدت وجود
...

[ویکی فقه] وحدت وجود (عرفان). اندیشه وحدت وجود، از اندیشه های اساسی عرفان نظری اسلامی بوده و ابن عربی و مولانا از قلل رفیع آن هستند.
در بین اصطلاحات فنی صوفیه، کمتر اصطلاحی به شهرت وحدت وجود یا «یکتایی هستی» است، گرچه این تعبیر پیوندهایی تاریخی با مکتب ابن عربی دارد، گهگاه در مورد اشاره به دیدگاه های سایر صوفیان و از آن جمله شخصیت هایی که مدت ها قبل از ابن عربی زیسته اند نیز به کار رفته است.
نصرالله پور جوادی، سلطان طریقت، تهران، ۱۳۵۸، ص۱۰۴.
اصطلاح فوق از دو واژه وحدت و وجود تشکیل شده است که هر دو از همان آغاز در اندیشه اسلامی حایز اهمیت بوده اند. اساس اندیشه و عمل اسلامی، شهادت است، یعنی گواهی به این که خدایی جز الله نیست (لا اله الا الله). این تعبیر غالبا کلمه توحید خوانده می شود، یعنی عبارتی که یگانگی خداوند را اعلان می دارد. معنای اساسی توحید و یا اعلان یگانگی خدا این است که همه چیز در عالم از خدایی ناشی شده که حقیقت یکتا است. واژه توحید همانند سایر واژه های هم خانواده اش که اکثرا مورد بحث هستند، همچون احد و واحد (یکی)، احدیت و واحدیت (یکی بودن، یکتایی) با وحدت از یک ریشه اند. پیش تر در سخنان علی (علیه السّلام) چهار معنای مختلفی را که از عبارت ظاهرا ساده «خدا یکی است» استفاده می شود، ملاحظه کردیم.
W. C. Chittick، A Shi|ite Anthology (Albany، ۱۹۸۱) PP. ۳۷-۳۸
در تاریخ تفکر اسلامی شخصیت های انگشت شماری از گستره نفوذ ابن عربی برخوردار بوده اند. با وجود این، پژوهش گران جدید مطالعات جدی نسبتا کمی در آثار او به عمل آورده اند که همین ها هم معمولا در حوزه خاصی است.
H. Corbin، Creative Imagination in the Sufism of Ibn|Arabi (Princeton، ۱۹۶۹): T. Izutsu، SufismandTaoism، Tokyo، ۱۹۸۳.
...

پیشنهاد کاربران

قندی کمی بیشتر دستور زبان بیاموز که درست بنویسی و نگرشت را بهتر بازنمایی همچنین بیشتر
بخوان . . . .
خداوند تنها اول و آخر همه چیز و همه کس نمی باشد بلکه وسط و پیوند بین اول و آخر همه چیز و همه کس هم می باشد. لذا آیه قرآنی به شکل هو الاول و الآخر ناقص و ناکامل می باشد، زیرا الوسط در این آیه از قلم افتاده است. اما هو الظاهر و الباطن حقیقت دارد و معنای آن این است که خداوند متعال موجودی ست لایه تناهی یا نامتناهی یا بیکران و یا بی نهایت، لذا هیچ موجود دیگری چه واقعی و عینی و چه محض و غیبی غیر از او نه وجود دارد و نمی تواند وجود داشته باشد و آنهم نه به این معنای منفی که کلیه موجودات غیر زنده و زنده نباتی و حیوانی و انسانی و منظومه های ستاره ای و مجموعه های کهکشانی نیستی های هستی نما یا ظل و سایه یا ماسوی و یا غیر از خدا باشند بلکه اجزای لاینفک و جدایی ناپذیر خود وی. آیه دیگر قرآنی یعنی انا الله و انا الیه راجعون از دو بخش ساخته شده است ؛ یکی انا الله ، و معنای آن این است که ما انسان ها و همه موجودات نه تنها توسط خدا آفریده شده ایم بلکه از ابعاد فراوان و بیکران خود وی و نه از عدم یا نیستی. لذا این بخش از آیه به معنای جدا شدن از خدا نبوده و نمی باشد. معنای بخش دوم این آیه یعنی انا الیه راجعون و ترجمه آن به زبان فارسی به شکل ؛ رجعت یا بازگشت ما بسوی او ست ، متناقض و ضد معنای بخش اول آیه می باشد. احساس جدایی و بریدگی دینداران و خیالپردازان از خداوند ریشه در داستان بابا آدم و ننه حوای موسا و ایسا و محمّد دارد که بر اساس آن، آدم و حوا از باغ بهشت و آسمان و درگاه خداوند متعال طرد و جدا گشته و بروی کره ارض یا زمین تبعید گردیده اند و آنهم دقیقا معلوم نیست که آیا در حوالی مکّه و مدینه یا اورشلیم و یا در اطراف واتیکان سکنا گزیده بوده باشند. آن داستان یک افسانه تخیلی و توهمی بیش نمی باشد و محتوای آن از طرف خداوند متعال و در قالب وحی به گوش سر سرایندگان آن ابلاغ نگردیده است و آنهم به این علت و دلیل ساده و بدیهی که درگاه یا بارگاه و یا پیشگاه خداوند بینهایت می باشد و کرانه ندارد که یک چیزی بتواند به بیرون از آن طرد شود .
...
[مشاهده متن کامل]

نتیجه کلی :
خداوند متعال ( البته خدای حقیقی و واقعی و مطلق و بیکران از دیدگاه علمی و نه خدای آئینی و دینی که فقط یک لفظ یا واژه و یا کلمه بر زبان و در ادبیات و یک مقوله یا مفهوم و ایده انتزاعی در فهم و عقل انسان از باستان تاکنون بیش نبوده و نمی باشد ) در طول تاریخ پیدایش انسان روی کره زمین تاکنون هیچ انسان هایی را در بین اقوام یهود و عرب و عجم و هیچ قوم دیگری تحت عناوین سوشیان و منجی و ناجی و نبی و پسر و رسول و ولی و والی و هر گونه عنوان دیگری برای تربیت و هدایت معنوی بشر انتخاب و اعزام و ارسال ننموده و در گوش سر هیچ انسانی یک جمله یا جملاتی را تحت عنوان آیه و آیات نجوا و زمزمه نکرده است چه بطور مستقیم و بدون واسطه و چه غیر مستقیم یا باواسطه و شریعت راستین و حقیقی و واقعی خداوند متعال هرگز آئین و دین و مذهب و ایدئولوژی و فرقه و حلقه نبوده و نمی باشد بلکه علم و در راس آن علوم طبیعی و تجربی و ریاضی هم محض و هم کاربردی بهمراه فن آوری های مفید صنعتی و خلاقیت های مدرن هنری. آئین یکتا پرستی دینداران و خدا پرستان هم هیچ تهفه بدرد بخوری به حال انسان نبوده و نمی باشد و چیز دیگری نیست غیر از فرزند راستین و وارث بر حق و ادامه دهنده راه و کمال نهائی جمیع آئین های بت پرستی.
نتیجه کلی تر :
هیچ آئین و دینی که در طول تاریخ تاکنون روی کره زمین به پیدایش رسیده است، الاهی - وحیانی - آسمانی نمی باشد بلکه بشری - اوهامی - زمینی . لذا داستان یا افسانه آفرینش باید بطول کامل از نو سروده شود و این بار به زبان و روش علمی.
انسان آئینی و دینی و آتئیستی بخصوص در سطوح بالای رهبریت و پیشوائی و مرجعیت تقلید در مورد معرفت به خداوند متعال گمراه ترین نوع انسان ها بر روی کره زمین می باشند و هیچ نیروئی نمی تواند آنان را از این ظلمت های ژرف و جهل های علاج ناپذیر نجات دهد غیر از خداوند متعال که پس از ابلاغ امر آفرینش دیگر هیج گونه دخالتی در کار خود نمی کند و در تصمیمات اولیه خویش هیچگونه تجدید نظری نمی نماید و لذا خیالش مطلقا تخت و راحت است. و هرگز و هیچگاه امداد های غیبی بطور مجانی و رایگان بسوی یک فرد و خانواده و حزب و ایل و طایفه و قبیله و قوم و امت و یا ملتی نمی فرستد. اگر انسان با اختیار و اراده و خواست آزاد و خدادادی خویش زندگی دنیوی خود را به بهشت تبدیل نماید، بر اثر آن به اندازه سر یک سوزن و یا یک اتم به لذت و شادی خداوند افزوده نخواهد شد و اگر در عوض زندگی دنیوی خود را به جهنم تبدیل نماید، براثر آن به اندازه یک کوارک زیر هسته ای اتمی و یا به قدر کوتاه ترین طول موج نور نامرئی از لذت و شادی خداوند کاسته نخواهد گردید. زیرا لذت و شادی خداوند متعال در قالب کلی مطلق و بیکران است و مشمول حال نوسانات افزایش و کاهش نمی باشد بلکه فقط در قالب های جزئی موجودات زنده نباتی و حیوانی و بخصوص افراد انسانی.
ای انسان دینی دست بر دار، زمین بگذار، عبور کن و بگذر از این سد و مانع عظیم باز دارنده یعنی آئین یکتا پرستی/ زیرا هیچ چیز دیگری نبوده و نمی باشد غیر از فرزند راستین و وارث بر حق و ادامه دهنده راه و کمال نهائی جمیع آئین های بت پرستی/ گر نمی توانی ترک کنی این عادت یا اعتیاد کهنه و دیرنه را به تنهایی/ به آن تن در ده شبانه روز تا می توانی در چاردیواری کوخ گلی خویش که داری و ازان برخورداری/ اما نکن به مرام و سنت و رسم و روش قدیمی ضحاک مار بر دوش/ آنرا همه جانبه بر دیگران و همگان تحمیل بطور اجباری/ در پایان یک پند کودکانه به شیوخ خوب وان اینکه دست بردارند از این همه مردم آزاری/ تاکه انشاء الله شاید باشد الله از دست و زبان دنیوی شان در آخرت و قیامت خشنود و راضی/ تاکه رب العالمین یا خالق سماوات سبع و الارض نکند حرام بلکه شیر مادر را در زبان و کام و طبعشان حلال/ مپندار و نی انگار و نگیر آن طنین را به شوخی و بازی/ یعنی پژواک صدای نازنین شعار زن و زندگی و آزادی / در گوش سر و دل نگران حاجیان پس کوچه ای و خیابانی و خورده بازاری / سیاست حجاب و جدایی زن و مرد زهمدیگر از دوران کودکی تا پیری و کهولت و فرسودگی و مرگ و مردن/ ندارند ریشه در حکمت و امر و کلام و کار و هنر خداوند/ الا یعنی مگر یا بلکه در وسوسه های ابلیس یا شیطان و یا اهریمن/ جان معنا عشق ست و زندگی و کار و بازی و لذت و شادی و آزادی / نیست دیگر هنگامه ستم بر زن و مرد و ادامه بردگی و طاعت و بندگی به ولی و والی فقیه / گیانا بهر دریافت و فهم و درک این معنا بی درنگ آماده شو خروشان/ بسان کاوه آهنگر درفش کاویانی بر دوش شو خطر کن جان معنا را بجوی ز کام گربه کان و روبه هان و شی رکان/. حافظا به ملازمان سلطان مطلق کی رساند این سفارش را خدایا/ تاکه بابت روئیت جمال و جلال بی مثال ش نراند زدرگاه آن کبوتران آزادیو وین طوطیان شکر خا را /

هستی یگانه
مفهوم بعضی اشعار به این اشاره شده است که :
همه چیز از اوست
ولی شاعر به حدی میرسد که در اشعار میگوید
همه چیز اوست ( یک پله بالاتر است از مفوم بالایی )
وحدت وجود:همدلی همهچیز
به عبارتی ساده همه چیز در اصل خداست نه موجودی جدا از خدا
در ابتدا عرض می نُمایم که تنها با فلسفه می شود وحدت وجود و یا شهود را درک نکرد. چون فلسفه با دَریدن هر چیز و چیزکی به دنبال قانون است. که البته اگر فضول فلسفه را کنار بنهیم، بس آمالی نکوست. لیکن مشکل اینجاست
...
[مشاهده متن کامل]
که در عالم هستی حتی یک چیزکی نیز نیست که قانونی دایم ثابت، داشته باشد. این ازآن روست که مطلق تنها اوی است و الباقی توهمات ذهنیت اند. آدمی از برای آنکه بتواند درین بلوا بِزید دست به دامانِ زمان شد تا بگوید لاقل در یک دوره های زمانی قوانینی دایمی در عالم هستی وجود دارد. لاکن خود زمان مفهومش ثابت نیست. به اختلاف زمانهای شرعی در طول یکسال بنگرید. با یکدیگر هیچگاه برابر نیستند. اینجا عالم اسرار است. بین مخلوقات هیچ توفیری موجود نیست. هر احد و نفر ی یک وقت معین را دارد که یا آمده وَ یا می آید وَ یا همچون ما درین جهان است. وَ این تنها قانون اینک ماست. معذالک وحدت وجود را نتوان از احساس فهم کرد. این فهمی ست که روح آنرا بر ما میسر می سازد. آدمی و هر چیز و چیزکِ دیگری در نیستی مطلق اند. شرط بقا در حیّومیت اوی است. که این مهم نیز بر اساس آمالِ تک به تک مخلوقات میسر می شود. به عبارت دیگر آدمی تنها توان بینندگی را دارد. او با مجموع حواس که از برکات روح در موجودیت سه گانه بشر به مدد حضرت هو ایجاد گشته تنها بیننده است. که البته مقصود تنها بینندگی از دیدگان نخواهد بود. هر فهمی منظره خویش را دارد که این یکی اتفاقا تنها از طریق توان چشم میسر نمی باشد. لهذا جمله افعالِ هر موجودیت دنیوی، از الهامِ حسی، آمال می شود. پس ما بیننده ای آمالگریم. هر آمال را اوی تنها فعل می سازد. چون ما ارباب این تن های در امانتمان نیستیم. تن از برای چشیدن اوی به روح اهدا شد. در حقیقت برای چیستی آن سیب خاک به اراده اوی تن گشت. حال ما در مقابلِ تنها اوییم. چون جمله محدودی از نامحدودیت استیم. حتی اینک، نیز اوی است. چرا چون فهم، نیز اوی است. روح نیز اوی است. این فهم تنها از برای عارفین نمی باشد. این فهم از برای آدمی ست. ازین روست که پیربلفضل، ابوسعید را می گوید در الله غرق شو تا بی نیاز گردی. چون آدمیِ در الله، در همه چیز موجود است. و این ازآن جهت است که اوی در هر چیز و چیزکی موجود است. و این وحدت ازآن جهت گنگ است که موجودیت اوی فرای فهم ماست. مرگ یعنی پایان. لاکن تن پس از مرگ در زیستنی معکوس قرار می گیرد. گویی در مرگ می زید. به عبارت دیگر جمله مخلوقات بدون اوی در نیستی و پوچی گرفتارند. پس وحدت وجود و شهود و حلول و . . . جمله یکی اند. همه اوی اَند و اوی جمله.

بپرس