تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اختصار لغوی

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پریدن به داخل چیزی یا پرداختن به کاری با اشتیاق و بدون فکر کردن

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

dove گذشته فعل dive he dove headfirst into the mountain of letters

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

پریدن ( همراه با مهارت معمولا به فاصله یا ارتفاع زیاد )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گفتار نویس کسی که با سرعت بالا گفته ها را می نویسد

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

apprise به معنی در جریان گذاشتن ( کسی از اتفاقی ) appraise به معنی ارزش یابی کردن ( عموما مربوط به مسائل مالی )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

appraise به معنی ارزش یابی کردن ( عموما مربوط به مسائل مالی ) assess به معنی ارزیابی کردن ( یا راستی آزمایی ) apprise به معنی در جریان گذاشتن ( کسی ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

assess به معنی ارزیابی کردن ( یا راستی آزمایی ) appraise به معنی ارزش یابی کردن ( عموما مربوط به مسائل مالی ) apprise به معنی در جریان گذاشتن ( کسی ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مدت زمانی که با هیجان یا اضطراب قبل از رونمایی از چیزی سپری می شه.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

املای صحیح suspense است.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

پایه

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سرسپردگی

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

خدشه

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

آرزوی داشتن my father longed for us to explore our passions فرقش با wish یا desire اینجاست که 1. این به معنی آرزو داشتن برای جیز ها و افراد دیگست ( ن ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

وفوری از

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جای پا he never wanted his children to follow in his footsteps هرگز نمی خواست فرزندانش جای پای او را ادامه دهند.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

نا متوافق

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

غرریدن

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

بی نتیجگی

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوشتار جدولی

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فاز جامد و سفت گرفتن

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فاز جامد و سفت گرفته

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

دید زدن

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پر آوازه بودن their work spoke volumes کارشون پرآوازه بود

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عملکرد متضاد بدون توجه به قواعد

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

قید چیزی را زدن ( به خصوص به ناچار، ناخواسته و داوطلبانه )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

سه کلمه شبیه هر دو به معنی "طرح کردن": contrive: متمرکز نبوغ و هوشمندانه طرح کردن. devise: متمرکز بر دقیق و با استراتژی براندیشیدن تدبیر. scheme: م ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

مخفی ( به علت قاچاقی، غیر قانونی یا ممنوع بودن )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

زدن به دل ( چیزی ( مثلا تاریکی، ترس، . . . )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

عجیب بودنی که نگرانی به همراه داره

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

کسی که پا فشارانه کنجکاو هست. ( فرقش با کمله curious در اصرار و پافشاری ــست ) معنی منفی نداره ( مثل فضول )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هر آنچه

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد

معادل محاوره ای فارسیش میشه: قلمبه سلمبه

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

جا خوردن یا مجذوب شدن He was taken by her intelligence and wit She was taken by the beauty of the landscape

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جان خود را حفظ کردن

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وقتی کار به جای باریک میرسه مثلا: He claims he’ll help us, but when push comes to shove, I doubt he’ll be there

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

روانه شدن به سمت چیزی مثلا: before slipping into the car

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

ماندن به علت عدم تمایل به رفتن

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

کنار آمدن با مساله ای ( غیر رسمی ) He couldn’t shake the feeling of loss

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بدون چشم تو چشم شدن با کسی مثلا: But Tom, already distracted by something on his phone, merely gave a half - hearted wave over his shoulder.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

مایوس شدن his heart sank a little

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

تجدد وصال

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اشاره کردن یا علامت دادن با دست مثلا: the host spots Dave and motions him over

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٣

زادگاه. جایی که طرف کودکیش رو اونجا گذرونده یا خودش رو اونجایی میدونه. ( در صورتی که birthplace صرفا محل تولد هستش و ربطی به این نداره که طرف خودش ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

روی دوش یا بدن انداختن مثلا he pulled on his robe تن پوش رو انداخت رو ( کول ) ــــش

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

شوخی غیر توهین آمیز طوری که هر دو طرف میدونن فقط واسه خندست.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بحث یا جدل معمولا به صورت دوستانه

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

معادل فارسی: مثلا یا ناسلامتی ( به صورت زیر ) بابا. یکم پول بهم قرض بده، مثلا من پسرتم.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نیمه تن به کار دادن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وجهه