پیشنهادهای nader rostami (٥٤٧)
املای صحیح : kneading
ساییدن همون wipe هستش فقط با فشار و زور بیشتر.
خیلی بد ( در رابطه با شرایط، اوضاع و شخصیت )
انداختن چیزی به جهتی خاص برای رسیدن به چیزی خاص. به آب انداختن. مثلا: he cast it back into the sea
برزگ و با شکوه
سه کلمه نزدیک reciprocate: پاسخ دادن به عمل خوب ( مثل محبت، توجه و . . . ) requite: پاسخ دادن با حس ایجاد برابری و انصاف ( بد و خوب ) retaliate: مق ...
سه کلمه شبیه به هم هر سه به معنی "تقلا" و تفاوت ظریفشون باهم: grapple: درگیری و تقلا زدن زهنی ( فکری، احساسی و عاطفی ) struggle: تقلای فیزیکی ( می ت ...
دوکلمه شبیه: contemplation و reflection هر دو به معنی تامل کردن، و اما تفاوت: contemplation طولانی تر و متمرکز تره. ( مثل مدیتیشن ) reflection آنی ت ...
دوکلمه شبیه: contemplation و reflection هر دو به معنی تامل کردن، و اما تفاوت: contemplation طولانی تر و متمرکز تره. ( مثل مدیتیشن ) reflection آنی ت ...
خصلت ظاتی
برق مثلا برق چشماش
کسی که فکر میکنه همه رفتار های خودش منطقیه و بقیه اشتباه میکنن.
باز داشتن
چیزی یا کاری را بدست گفتن و با تسلط کامل انجام دادن. یا کسی را گرفتن و بر زمین زدن ( به دلایل مختلف مثل بررسی کردن و . . . )
نشاندن نسخه جدید ( که بهتره ) به جای قبلی
باز رشدی
رقص دونفره آرام ( اسم و فعل )
حل کردن یک جامد در مایع.
تمام شدنی
چاله ی مایعات آلوده
دنیای گلستان ( خیالی )
پیامبر هم میتونه معنی بده. کسی که از جانب خدا پیام میاره.
از جنس کلمه betray هست
غیض
استفاده از نبوغ برای منحرف کردن مثلا شمشیر رو طوری ببری بالا که انگار میخای بزنی تو سر حریف، ولی بزنی تو پاش.
در حالت اسم و نه modal verb اقتدار کلمه ای ادبی و رسمی است. معنی نزدیکی به strength، capability و power داره. با این تفاوت که آمیخته شده با شکوه و ...
املا صحیح: dumbbell
جریان یک مایع طوری که انگار تکون نمیخوره مثلا وقتی که آب از شیر خیلی منظم میریزه
خاموش کردن چیزی که حرارت یا نور دارد
نرم فرود آمدن. موارد استفاده: بارش باران به صورت غیر شدید ریختن سس یا هر ماده ای که " نرم فرود میاد "
شرایطی که هر کس یا هر چیز خود واقعیشو نشون میده و تاثیر ماندگاری به جا میذاره.
ساختاری پیله طور که حشراتی مانند ملخ برای تخم گذاری می سازند.
عالی کردن
( اسم ) مایه کیک یا چیزی که سیب زمینی و گوشت رو برای سوخاری کردن باهاش آغشته می کنند.
نگهداشتن چندین چیز با رد کردن چیزی طویل از میان آنها. مثلا: سیخ کردن، نخ کردن دانه های تسبیح
بخشی مرکزی هسته که نرم هست و پوشش ( معمولا ) سختی داره. اسم مرتبط دیگه seed هست که معنیش میشه دانه ( همونی که کاشته میشه و دربر دارنده kernel هست ) ...
beach: ساحل ( میتونه جنبه تفریجی هم داشته باشه ) shore: دریا کنار ( محل تلاقی آب و خشکی ) bank: بستر آب ( ساختار کانال شکلی که آب را هدایت می کند )
یعنی یهویی وارد فاز دیگه ای شدن. تفاوتش با dive اینه که به ناچار و ریسکی است در حالی که dive کنترل شده.
بی اختیار پراندن ( دست یا پا )
شدیدا . . . زده مثلا: Panic - stricken شدیدا وحشت زده
she leaned in to examine the lilies او خم شد ببینه ( گل های ) سوسن چجورین.
به زبون بی زبونی اشاره کردن
فعل مشابه دیگه decorate هست. با این تفاوت که: decorate یعنی آراستن فضا یا منظره ای؛ در حالی که، از adorn بیشتر در رابطه با زیبا سازی شخصی استفاده میش ...
با کسب اجازه از استاد عَجَمَندِه: زُلف
توفیق شانسی
جواب محبت دادن
از معانی دیگش "خبری را از کسی شنیدن" هست. مثلا: His world came crashing down as he learned that she had married someone else the night before
درگیری ذهنی یا احساسی. فرم عمومی تر این کلمه struggle هست که هم بر درگیری ذهنی و هم فیزیکی دلالت میکنه.
معنی اصلیش " تقطیع و تقسیم جمله به وسیله ی علائم دستوری" است. کاربرد استعاره ای: عاملی که عملی را به طور مکرر تقطیع می کند. مثلا: Their days were o ...
سرراست کردن