تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

وافر

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خرمن مثلا: a mound of freshly turned earth یعنی: خرمنی از خاک تازه کنده شده.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به نظرم می شه گفت pore over فرم فعل از صفت thorough هست.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

‼️دوستان مالیدن معنی نمیده. ‼️ یعنی قرار دادن و برداشتن ( بدون مالیدن ) مثلا وقتی آب روی میز میریزه، یه دستمال رو چندلایه می کنید، میذارید روی خیسی ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1 - لمس کردن بدون مالیدن به طور متوالی ( وقتی میخاید یه آلودگی رو از لباس طوری بردارید که پخش نشه ) مثلا pat off the grease stain carefully 2 - پشت ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

وابستگی های اعتباری

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

دو کلمه شبیه: worn - out یعنی ( شخصی ) خسته یا ( چیزی ) مستهلک. ولی shabby یعنی چیزی که ظاهرش نیاز به رسیدگی داره و شاید هنوز کارآمد باشه.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لخت به صورت یکی بود یکی نبود مثلا وقتی میخان بگن این خونه مثل مسجد می مونه ( مبلمان و تزئینات نداره و خالیه )

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پولکی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

به مرور تصرف کردن یا در بر گرفتن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

backdrop: زمینه ( فیزیکی ) background: زمینه ( هم فیزیکی هم فرضی )

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

background: زمینه ( هم فیزیکی هم فرضی ) backdrop: زمینه ( فیزیکی )

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قطع شدن طوری که دیگه نشه وصلش کرد. مصلا شاخه ای که از درخت میشکنه.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

بند آمدن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اتصال به همراه محدودیت.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٦

خالی از کیفیت بی روح، بی رنگ، بی نشاط.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

رها کردن یا کنار گذاشتن. کلمه شبیه دیگه abandon و اما تفاوت: forsake یعنی رها کردن، بر اساس منطقه و به منظور سود بیشتر یا آسیب کمتر. مثلا وقتی کسی ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

درخواست همراهی همراه با تحمل.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

املای صحیح: excess

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ورزدادن، آرام مالوندن. برخی از موارد استفاده: ماساژ شستوشو ساختن خمیر

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

املای صحیح : kneading

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

ساییدن همون wipe هستش فقط با فشار و زور بیشتر.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خیلی بد ( در رابطه با شرایط، اوضاع و شخصیت )

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

انداختن چیزی به جهتی خاص برای رسیدن به چیزی خاص. به آب انداختن. مثلا: he cast it back into the sea

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

برزگ و با شکوه

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

سه کلمه نزدیک reciprocate: پاسخ دادن به عمل خوب ( مثل محبت، توجه و . . . ) requite: پاسخ دادن با حس ایجاد برابری و انصاف ( بد و خوب ) retaliate: مق ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٥

سه کلمه شبیه به هم هر سه به معنی "تقلا" و تفاوت ظریفشون باهم: grapple: درگیری و تقلا زدن زهنی ( فکری، احساسی و عاطفی ) struggle: تقلای فیزیکی ( می ت ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

دوکلمه شبیه: contemplation و reflection هر دو به معنی تامل کردن، و اما تفاوت: contemplation طولانی تر و متمرکز تره. ( مثل مدیتیشن ) reflection آنی ت ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دوکلمه شبیه: contemplation و reflection هر دو به معنی تامل کردن، و اما تفاوت: contemplation طولانی تر و متمرکز تره. ( مثل مدیتیشن ) reflection آنی ت ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد

خصلت ظاتی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برق مثلا برق چشماش

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

کسی که فکر میکنه همه رفتار های خودش منطقیه و بقیه اشتباه میکنن.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

باز داشتن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٣

چیزی یا کاری را بدست گفتن و با تسلط کامل انجام دادن. یا کسی را گرفتن و بر زمین زدن ( به دلایل مختلف مثل بررسی کردن و . . . )

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٣

نشاندن نسخه جدید ( که بهتره ) به جای قبلی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

باز رشدی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رقص دونفره آرام ( اسم و فعل )

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

حل کردن یک جامد در مایع.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تمام شدنی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چاله ی مایعات آلوده

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

دنیای گلستان ( خیالی )

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

پیامبر هم میتونه معنی بده. کسی که از جانب خدا پیام میاره.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

از جنس کلمه betray هست

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

غیض

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

استفاده از نبوغ برای منحرف کردن مثلا شمشیر رو طوری ببری بالا که انگار میخای بزنی تو سر حریف، ولی بزنی تو پاش.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در حالت اسم و نه modal verb اقتدار کلمه ای ادبی و رسمی است. معنی نزدیکی به strength، capability و power داره. با این تفاوت که آمیخته شده با شکوه و ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

املا صحیح: dumbbell

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جریان یک مایع طوری که انگار تکون نمیخوره مثلا وقتی که آب از شیر خیلی منظم میریزه

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

خاموش کردن چیزی که حرارت یا نور دارد