تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فعل ply با apply رابطه معنایی داره ( هر دو به معنی به کار گرفتن ) فعل ply به کار گرفتن ( حرفه یا تخصص یا راهکار به طور متمرکز ) مثلا: fishermen pli ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٣

مطرح کردن ( با قصد قبولاندن ) مثلا: an executive came to pitch a series of worrying observations یک مجری آمد تا مجموعه ای از مشاهدات نگران کننده را ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

معنی نزدیکی نسبت به enhance داره. با این تفاوت که augment متمرکز بر "بسط دادن ویژگی و کارایی هاست" و enhance متمرکز بر "بیشتر کردن کیفیت" است. مثلا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به خود فرو رفتن مثلا: he, finally humbled, repented his sins او سرانجام به خود فرو رفت، از گناهانش توبه کرد

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

دو کلمه شبیه به هم هر دو به معنی "تحقیر" و "بی احترامی" و اما تفاوتشون: scorn: تحقیر یا مسخره کردن به طور آشکار و مستقیم. contempt : تحقیر به طور غی ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

دو کلمه شبیه به هم هر دو به معنی "تحقیر" و "بی احترامی" و اما تفاوتشون: scorn: تحقیر یا مسخره کردن به طور آشکار و مستقیم. contempt : تحقیر به طور غی ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

دو کلمه شبیه به هم هر دو به معنی "پوز خند" و اما تفاوتشون: scoff: پوزخند _ از روی مسخرگی یا محال بودن موضوع. smirk: پوزخند _ از روی حس بر تری نسبت ب ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

دو کلمه شبیه به هم هر دو به معنی "پوز خند" و اما تفاوتشون: scoff: پوزخند _ از روی مسخرگی یا محال بودن موضوع. smirk: پوزخند _ از روی حس بر تری نسبت ب ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دو کلمه شبیه به هم هر دو به معنی از خود راضی و اما تفاوتشون. cocky: از خود راضی همراه با حس غرور و برتری از دیگران. complacent: از خود راضی، بدون آ ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دو کلمه شبیه به هم هر دو به معنی از خود راضی و اما تفاوتشون. complacent: از خود راضی، بدون آگاهی از نقاط ضعف ( کسی که فکر می کنه دیگه نیاز به پیشرفت ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به عنوان فعل کنار انداختن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به عنوان فعل: کج کردن / شدن چیزی ( توسط باد ) مثل آدم که وقتی باد شدید بهش می وزه، دیگه روی کف پاهاش نمیتونه وایسه و میره رو پاشنه هاش. چون در این حا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دوام آوردن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

surveillance و survey هر دو از یک ریشه هستند surveillance به معنی تحت مشاهده داشتن و survey به معنی مشاهده با تمرکز بر نتایج.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

surveillance و survey هر دو از یک ریشه هستند surveillance به معنی تحت مشاهده داشتن و survey به معنی مشاهده با تمرکز بر نتایج.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حرکت مداوم دنباله دار به طور پویا. مثلا حرکت پرچم در باد. البته تو شنا هم یک نوع حرکت پا هست به اسم flutter kick که شناگر با پاهاش همین اثر رو در دن ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هم معنی با stuff هم می تونه باشه، اما بیشتر پر کردن با هوا یا باد رو معنی میده. مثلا وقتی پرچم، بادبان یا بالون با باد، گاز یا هوا از حالت افتاده در ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نگرانی مداوم که فرد رو از فعالیت باز می داره

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سر هم کردن _ به طور سریع، با عجله چیزی فراهم کردن. مثلا: People were trying to clap together a new semblance of life.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دشت - ناحیه ای گسترده خیلی چمنزار معنی نمی ده، چون چمنزار کوچکتره و میشه meadow

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

معنی اول: گرداندن ( مثلا برگ هایی که با باد در حال گردش هستند یا افرادی که دور مکه دارند می گردند ) معنی دوم: گردش فکر ( از یک موضوع به موضوع دیگر )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آزار دادن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دو کلمه ( تا حدودی ) نزدیک به هم: graft: زد و بند ( سؤ استفاده از موقعیت با تاثیر مالی یا غیر مالی ) embezzle: اختلاص ( سؤاستفاده از امانت داری و با ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

dwell on: اضافه فکر گذاشتن یا صحبت کردن راجع به چیزی. ( به اصطلاح عامیانه پارو زدن یا اسفناج تفت دادن ) dwell: ساکن بودن در جایی.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

dwell on: اضافه فکر گذاشتن یا صحبت کردن راجع به چیزی. ( به اصطلاح عامیانه پارو زدن یا اسفناج تفت دادن ) dwell: ساکن بودن در جایی.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

زار زدن فرقش با cry در شدتشه. از کلمه cry حتی برای اشک شادی هم میشه استفاده کرد.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"مسخره کردن" کلمه های شبیه: mock ( ساده، مستقیم، بداهه ای ) ridicule ( بدجنسانه، به قصد احمق جلوه دادن ) Lampoon ( ادبی، رسمی طعنه وار و حتی هنری )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"مسخره کردن" کلمه های شبیه: mock ( ساده، مستقیم، بداهه ای ) ridicule ( بدجنسانه، به قصد احمق جلوه دادن ) Lampoon ( ادبی، رسمی طعنه وار و حتی هنری )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"مسخره کردن" کلمه های شبیه: mock ( ساده، مستقیم، بداهه ای ) ridicule ( بدجنسانه، به قصد احمق جلوه دادن ) Lampoon ( ادبی، رسمی طعنه وار و حتی هنری )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

تهمت کلمه نزدیک دیگه accusation هست که میشه اتهام. دقت کنید که اتهام پایه و اساس داره ولی تهمت چیزیه که هیچ شاهد ملموسی براش نیست. ( مثل حرف مفت ) ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

پایین آمدن ( دوره ) رکود معنی ِاشتباه است، که میشه recess که یعنی ثابت و بی حرکت ( نه رو به پایین )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

به عنوان فعل: پر کردن جایی که محل انجام مسئولیتی خاص است ( با فرد ( از جمله خود ) یا افراد )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

دوره زمانی ( که مفعول باید بی توقف مشغول به کاری باشد، اغلب طاقت فرسا )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

تقلیل یا تضعیف یافتن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

تخریب به صورت عمدی کلمه نزدیک دیگه: devastate ( که لزوما عمدی نیست و می تونه حاصل فاجعه های مختلف باشه )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در امان ماندن مثلا: The hikers were holed up in the cabin during the blizzard

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لمبر دادن ( در رابطه با مایعات )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پاشیدن ذرات ریز با شدت بالا

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

املای صحیح: crude تو انگلیسی کلمه ای به اسم crood وجود نداره. انیمیشنی که به اسم croods ساخته شده، این کلمه رو از خودش درآورده.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

املا صحیح : brief

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فرو نشاندن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غیرتی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تو بهر ( چیزی ) رفتن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تو بهر ( چیزی ) رفتگی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

استراحت گزیدن از زحمت ( به دلایل مختلف مثل بیماری، خستگی، سپری کردن دوره کار )

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"محول کردن" "تو پاچه کسی کردن" "خواه، نا خواه گردن کسی انداختن" مثلا: So again, you throw your mistakes at my feet like they're blessings معنی: پس با ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پاسخ به اتهام دادن.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

wither / wither away تحلیل رفتن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جدا کردن / در آورد چیزی پوست مانند از بدنه ای. He peeled off his socks