quell

/ˈkwel//kwel/

معنی: تسکین دادن، فرو نشاندن، سرکوبی کردن
معانی دیگر: سرکوب کردن، خرد کردن، منکوب کردن، خواباندن، آرام کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: quells, quelling, quelled
(1) تعریف: to overpower or suppress with force; put down; quash.
مترادف: put down, quash, stifle, suppress
مشابه: choke, conquer, crush, dispel, extinguish, repress, squash, squelch, stamp out, subdue

- The police quelled the demonstration.
[ترجمه هانی] پلیس تظاهرات رو سرکوب کرد
|
[ترجمه گوگل] پلیس تظاهرات را سرکوب کرد
[ترجمه ترگمان] پلیس تظاهرات را ساکت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to calm, pacify, or allay.
مترادف: allay, calm, pacify, quiet
متضاد: aggravate, foment
مشابه: alleviate, appease, assuage, dispel, ease, lay to rest, mitigate, satisfy, silence, smooth, soften, soothe, stay, still, subdue

- Her assurances quelled my fears.
[ترجمه گوگل] اطمینان های او ترس من را فرو نشاند
[ترجمه ترگمان] اطمینان او مرا آرام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to quell a riot
آشوب را فرونشاندن

2. Police used live ammunition to quell the disturbances.
[ترجمه گوگل]پلیس برای سرکوب ناآرامی ها از گلوله جنگی استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]پلیس از مهمات جنگی برای فرونشاندن آشوب استفاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Police in riot gear were called in to quell the disturbances/unrest.
[ترجمه گوگل]پلیس با تجهیزات ضدشورش برای فرونشاندن اغتشاشات/ناآرامی ها فراخوانده شد
[ترجمه ترگمان]پلیس در تجهیزات ضد شورش فراخوانده شد تا آشوب و ناآرامی را سرکوب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Soldiers were sent in to quell the riots.
[ترجمه گوگل]سربازان برای فرونشاندن شورش ها وارد شدند
[ترجمه ترگمان]سربازان برای فرونشاندن شورش فرستاده شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The Information Minister is trying to quell fears of a looming oil crisis.
[ترجمه گوگل]وزیر اطلاعات در تلاش است تا ترس از یک بحران نفتی را از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]وزیر اطلاعات می کوشد تا ترس از بحران احتمالی نفت را فرو بنشاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Troops were sent in to quell the disorder.
[ترجمه گوگل]نیروها برای فرونشاندن این نابسامانی وارد شدند
[ترجمه ترگمان]نیروهای نظامی برای فرونشاندن این اختلال اعزام شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. 'Jerry?' she called, trying to quell the panic inside her.
[ترجمه گوگل]جری؟ او زنگ زد و سعی کرد وحشت درونش را فروکش کند
[ترجمه ترگمان]جری \"؟\" در حالی که می کوشید اضطراب درون او را فرو نشاند، فریاد زد:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Extra police were called in to quell the disturbances.
[ترجمه گوگل]پلیس بیشتری برای فرونشاندن این اغتشاشات فراخوانده شد
[ترجمه ترگمان]پلیس اضافی برای فرونشاندن آشوب فراخوانده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Troops were called in to quell the violence.
[ترجمه گوگل]نیروها برای سرکوب خشونت فراخوانده شدند
[ترجمه ترگمان]نیروهای نظامی برای فرونشاندن خشونت فراخوانده شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This medicine will quell your sore throat.
[ترجمه گوگل]این دارو گلودرد شما را برطرف می کند
[ترجمه ترگمان]این دارو گلو درد شما را سرکوب خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Saying it helped to quell that flicker of excitement.
[ترجمه گوگل]گفتن آن به فرونشاندن این سوسو زدن هیجان کمک کرد
[ترجمه ترگمان]با گفتن این حرف کم کم داشت از هیجان فرو می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Extra police were called to quell the disturbance when, without provocation, Williamson punched Mr Coulthard.
[ترجمه گوگل]هنگامی که ویلیامسون بدون تحریک، آقای کولتارد را مشت کرد، پلیس بیشتری برای فرونشاندن اغتشاش فراخوانده شد
[ترجمه ترگمان]پلیس اضافی فرا خوانده شد تا آشوب را سرکوب کند، در حالی که provocation، ویلیامسون را هدف قرار داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. To quell a riot, she kept a sympathetic hand on the manager's arm while the young boy repeated her instructions.
[ترجمه گوگل]برای سرکوب یک شورش، او دست دلسوزانه ای را روی بازوی مدیر نگه داشت در حالی که پسر جوان دستورات او را تکرار می کرد
[ترجمه ترگمان]برای فرو کردن یک شورش، یک دستش را روی بازوی مدیر نگه داشت و پسر جوان دستور او را تکرار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Even this cold weather can not quell it.
[ترجمه گوگل]حتی این هوای سرد هم نمی تواند آن را خاموش کند
[ترجمه ترگمان]حتی این هوای سرد هم نمی تواند آن را فرو بنشاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تسکین دادن (فعل)
mitigate, appease, soothe, quiet, pacify, propitiate, quell, smooth, salve, mollify, temporalize, palliate, placate, quieten

فرو نشاندن (فعل)
curb, suppress, calm, appease, stanch, pacify, quell, quench, tranquilize, stifle, extinguish, distinguish, slack, lull, soften, oppress, mollify, repress

سرکوبی کردن (فعل)
quell

انگلیسی به انگلیسی

• suppress, quash; subdue, overpower; relieve, ease; soothe, calm
to quell opposition or violent behaviour means to stop it by using persuasion or force.
if you quell feelings such as fear or grief, you stop yourself having these feelings.

پیشنهاد کاربران

از ریشه کندن. . . نابود کردن. . . دست رد زدن. . . . خاتمه دادن. . .
( از لغات کتاب 1100 واژه 📚 )
( formal )
🖊 توضیح: put an end to a rebellion or other disorder by the use of force.
🔍 مترادف: suppress
💡 معادل فارسی: خاتمه دادن ( به شورش و اعتراضات )
✅ مثال: extra police were called to quell the disturbance
quell
✅ ( put an end to ( a rebellion or other disorder
. e. g
Iran reviews decades - old hijab law in bid to ⭐quell⭐ ongoing protests
1. سرکوب کردن؛ تمام کردن؛ خاموش کردن
2. پیروز شدن رام کردن
3. ساکت کردن یا آرام کردن ( عواطف، اضطراب ها و غیره )
put an end to /// to stop or end by force
خاتمه دادن
خاتمه دادن ( به یک وضعیت بد و خشونت آمیز )
مثلا : the more cops were needed to quell the riot in the prison > پلیس های بیشتری نیاز بود که به شورش توی زندان خاتمه بدهند

بپرس