تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سر هم کردن _ به طور سریع، با عجله چیزی فراهم کردن. مثلا: People were trying to clap together a new semblance of life.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دشت - ناحیه ای گسترده خیلی چمنزار معنی نمی ده، چون چمنزار کوچکتره و میشه meadow

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

معنی اول: گرداندن ( مثلا برگ هایی که با باد در حال گردش هستند یا افرادی که دور مکه دارند می گردند ) معنی دوم: گردش فکر ( از یک موضوع به موضوع دیگر )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آزار دادن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دو کلمه ( تا حدودی ) نزدیک به هم: graft: زد و بند ( سؤ استفاده از موقعیت با تاثیر مالی یا غیر مالی ) embezzle: اختلاص ( سؤاستفاده از امانت داری و با ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

dwell on: اضافه فکر گذاشتن یا صحبت کردن راجع به چیزی. ( به اصطلاح عامیانه پارو زدن یا اسفناج تفت دادن ) dwell: ساکن بودن در جایی.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

dwell on: اضافه فکر گذاشتن یا صحبت کردن راجع به چیزی. ( به اصطلاح عامیانه پارو زدن یا اسفناج تفت دادن ) dwell: ساکن بودن در جایی.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زار زدن فرقش با cry در شدتشه. از کلمه cry حتی برای اشک شادی هم میشه استفاده کرد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"مسخره کردن" کلمه های شبیه: mock ( ساده، مستقیم، بداهه ای ) ridicule ( بدجنسانه، به قصد احمق جلوه دادن ) Lampoon ( ادبی، رسمی طعنه وار و حتی هنری )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"مسخره کردن" کلمه های شبیه: mock ( ساده، مستقیم، بداهه ای ) ridicule ( بدجنسانه، به قصد احمق جلوه دادن ) Lampoon ( ادبی، رسمی طعنه وار و حتی هنری )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"مسخره کردن" کلمه های شبیه: mock ( ساده، مستقیم، بداهه ای ) ridicule ( بدجنسانه، به قصد احمق جلوه دادن ) Lampoon ( ادبی، رسمی طعنه وار و حتی هنری )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تهمت کلمه نزدیک دیگه accusation هست که میشه اتهام. دقت کنید که اتهام پایه و اساس داره ولی تهمت چیزیه که هیچ شاهد ملموسی براش نیست. ( مثل حرف مفت ) ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

پایین آمدن ( دوره ) رکود معنی ِاشتباه است، که میشه recess که یعنی ثابت و بی حرکت ( نه رو به پایین )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به عنوان فعل: پر کردن جایی که محل انجام مسئولیتی خاص است ( با فرد ( از جمله خود ) یا افراد )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

دوره زمانی ( که مفعول باید بی توقف مشغول به کاری باشد، اغلب طاقت فرسا )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

تقلیل یا تضعیف یافتن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تخریب به صورت عمدی کلمه نزدیک دیگه: devastate ( که لزوما عمدی نیست و می تونه حاصل فاجعه های مختلف باشه )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در امان ماندن مثلا: The hikers were holed up in the cabin during the blizzard

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لمبر دادن ( در رابطه با مایعات )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پاشیدن ذرات ریز با شدت بالا

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

املای صحیح: crude تو انگلیسی کلمه ای به اسم crood وجود نداره. انیمیشنی که به اسم croods ساخته شده، این کلمه رو از خودش درآورده.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

املا صحیح : brief

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فرو نشاندن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غیرتی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تو بهر ( چیزی ) رفتن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تو بهر ( چیزی ) رفتگی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

استراحت گزیدن از زحمت ( به دلایل مختلف مثل بیماری، خستگی، سپری کردن دوره کار )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"محول کردن" "تو پاچه کسی کردن" "خواه، نا خواه گردن کسی انداختن" مثلا: So again, you throw your mistakes at my feet like they're blessings معنی: پس با ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پاسخ به اتهام دادن.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

wither / wither away تحلیل رفتن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جدا کردن / در آورد چیزی پوست مانند از بدنه ای. He peeled off his socks

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سفارش کردن There were restricted zones where no one was allowed entry, but Davood gave the guards instructions not to interfere with them مناطقی بودن ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اوراقی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دو کلمه شبیه به هم: Balm: ضماد _ مالیدنی، معمولا طبیعی، بسیار غلیظ{گرانروی بالا} ، جنبه سنتی دارد ointment: پماد _ مالیدنی، معمولا صنعتی، نه چندان غل ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دو کلمه شبیه به هم: Balm: ضماد _ مالیدنی، معمولا طبیعی، بسیار غلیظ{گرانروی بالا} ، جنبه سنتی دارد ointment: پماد _ مالیدنی، معمولا صنعتی، نه چندان غل ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

دوباره کاری ( طوری که می شد اون امور رو از ابتدا صحیح و بدون مراجعه مجدد انجام داد )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دو کلمه شبیه به هم هر دو به معنی "عجولانه" و اما تفاوتشون: rash: تصمیم عجولانه، ناشی از عجول بودن یا بی توجه بودن. hasty: تصمیم عجولانه، ناشی کمبود ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مورد کمین واقع شده they were suddenly ambushed by bandits at dawn

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قانوناً الزامی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست گرفتن he decided to undertake a research project about a specific local history

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سریع یا آنی افزایش دادن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

افسانه گویی شده ( چیزی که ازش به عنوان افسانه نقل شده )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست و پا بسته ( شخص )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پرتاب چیزی به وسیله سرعت اولیه چیزی دیگر

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

( در حالت فعل ) حمایت کردن به صورت عملی. معنیش تا حدی شبیه به advocate هست. مثلا: He championed the idea of wringing out the old ways

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

collapse از لحاظ معنا شبیه به crumble هست با دو تفاوت عمده: 1 ) از لحاظ معنا: collapse بیشتر متمرکز بر "فرو نشت" است و crumble بیشتر مترکز بر "خرد کر ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

دو کلمه شبیه به هم هر دو به معنای "تحسین". admiration: تحسین ( به صورت بیانی شبیه تعریف یا احترام ) acclaim: تحسین ( به صورت شناخت مثبت یا آبرو )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دو کلمه شبیه به هم هر دو به معنای "تحسین". admiration: تحسین ( به صورت بیانی شبیه تعریف یا احترام ) acclaim: تحسین ( به صورت شناخت مثبت یا آبرو )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نظاره کننده. معنی نزدیک به onlooker داره. "رهگذر" نمی تونه معنی بده چون اون درحال حرکته و معادلش می شه passerby.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فرود آمدن، خوابیدن ( به معنای اصابت کردن ) روی چیزی نه همیشه به صورت عمودی. مثلا: The soldier slumped against the wall, struggling to keep standing