تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

املا صحیح: dumbbell

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

جریان یک مایع طوری که انگار تکون نمیخوره مثلا وقتی که آب از شیر خیلی منظم میریزه

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

خاموش کردن چیزی که حرارت یا نور دارد

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

نرم فرود آمدن. موارد استفاده: بارش باران به صورت غیر شدید ریختن سس یا هر ماده ای که " نرم فرود میاد "

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

شرایطی که هر کس یا هر چیز خود واقعیشو نشون میده و تاثیر ماندگاری به جا میذاره.

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

ساختاری پیله طور که حشراتی مانند ملخ برای تخم گذاری می سازند.

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد

عالی کردن

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

( اسم ) مایه کیک یا چیزی که سیب زمینی و گوشت رو برای سوخاری کردن باهاش آغشته می کنند.

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

نگهداشتن چندین چیز با رد کردن چیزی طویل از میان آنها. مثلا: سیخ کردن، نخ کردن دانه های تسبیح

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

بخشی مرکزی هسته که نرم هست و پوشش ( معمولا ) سختی داره. اسم مرتبط دیگه seed هست که معنیش میشه دانه ( همونی که کاشته میشه و دربر دارنده kernel هست ) ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

beach: ساحل ( میتونه جنبه تفریجی هم داشته باشه ) shore: دریا کنار ( محل تلاقی آب و خشکی ) bank: بستر آب ( ساختار کانال شکلی که آب را هدایت می کند )

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

یعنی یهویی وارد فاز دیگه ای شدن. تفاوتش با dive اینه که به ناچار و ریسکی است در حالی که dive کنترل شده.

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

بی اختیار پراندن ( دست یا پا )

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

شدیدا . . . زده مثلا: Panic - stricken شدیدا وحشت زده

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

she leaned in to examine the lilies او خم شد ببینه ( گل های ) سوسن چجورین.

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

به زبون بی زبونی اشاره کردن

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

فعل مشابه دیگه decorate هست. با این تفاوت که: decorate یعنی آراستن فضا یا منظره ای؛ در حالی که، از adorn بیشتر در رابطه با زیبا سازی شخصی استفاده میش ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

با کسب اجازه از استاد عَجَمَندِه: زُلف

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

توفیق شانسی

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

جواب محبت دادن

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

از معانی دیگش "خبری را از کسی شنیدن" هست. مثلا: His world came crashing down as he learned that she had married someone else the night before

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

درگیری ذهنی یا احساسی. فرم عمومی تر این کلمه struggle هست که هم بر درگیری ذهنی و هم فیزیکی دلالت میکنه.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

معنی اصلیش " تقطیع و تقسیم جمله به وسیله ی علائم دستوری" است. کاربرد استعاره ای: عاملی که عملی را به طور مکرر تقطیع می کند. مثلا: Their days were o ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سرراست کردن

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

در رابطه با باز جویی و توضیح خواستن: دقیق و به جزئیات. مثلا پلیس یا باز پرس به شاهد، متهم یا شاکی میگه: I need you to be specific یا please be speci ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سر به راه، اهل

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

پیچیدگی حاصل پیوستگی زیاد

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

اقسام، انواع بی شمار. ( نه فقط بی شمار، اون میشه countless )

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

همه قریب به اتفاق

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

به ed آخر کلمه دقت بشه. این یعنی کس یا کسانی که با افراد بیشتری مواجه شده اند. یعنی جمعیتشون کمتره!

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

( اسم ) هر نوع ساختار طویل و منعطف ( غیر سخت ) و معمولا با مقطع استوانه ای. ( اصطلاح 1 ) Noodle around: یعنی کلنجار رفتن با چیزی. مثلا: He was nood ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مربوط به تصویر = برفکی مثلا وقتی آنتن تلوزیون درست نمیگیره

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مسابقه یا رقابت اصلی

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

1. به مرور دور شدن 2. به مرور کم شدن 3. به مرور ریختن جلوی موها

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کسی که بیخیال بر آمدن از پس چیزی نمی شه.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

دولّا شدن

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

نشان دهنده اتفاق بد

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

املای صحیح peel off

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بیرون زدن ( با عجله ) عبارت مشابه دیگه storm out: بیرون زدن با عجله و خشم.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

نقش زمین شدن / کردن

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

از کار ایستادن As the car engine cut off, two men emerged from the shadows

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

جیغ گوش خراش زدن

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

منتظر موندن برای حمله فیزیکی، طبق برنامه. کلمه شبیه دیگه: lurk که عمومی تره و هر نوع" انتظار برای وارد عمل شدن" رو شامل میشه.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

حس گذر کند لحظات در برخورد با اتفاقات غیر منتظره احساسی

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

اتکاپذیری

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

نقطه زنانه ( در بابطه با حملات )

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

همین طور مثال:The park was a perfect destination for locals and tourists alike پارک مقصدی عالی برای محلی ها و "همینطور" توریست ها بود.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

قرار دادن چیزی به طور ایستاره در راستای چیزی دیگر. he lined up his first target

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ور رفتن باچیزی ( بی هدفانه ) مثلا: tinkering with clock mechanisms

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

آش و لاش