interruption

/ˌɪntəˈrəpʃn̩//ˌɪntəˈrʌpʃn̩/

معنی: تعلیق، فاصله، انقطاع
معانی دیگر: وقفه، بازایستی، فترت، قطع، گسیختگی، گسستگی، وابریدگی، وابرش (سخن دیگری)، دویدن توی حرف، تک مضراب، قطع کننده، وابرشگر، گسیختگر

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of interrupting or the state of being interrupted.
مشابه: break

(2) تعریف: that which interrupts.

جمله های نمونه

1. without interruption
بی وقفه

2. The game continued after a short interruption because of rain.
[ترجمه سوگند تجری ] بازی بعد از وقعه کوتاهی که باران بوجود آورده بود ادامه داشت
|
[ترجمه Unknown] بازی بعد از وقعه کوتاهی که باران بوجود آورده بود ادامه پیدا کرد
|
[ترجمه گوگل]بازی پس از وقفه ای کوتاه به دلیل بارندگی ادامه یافت
[ترجمه ترگمان]بازی پس از وقفه ای کوتاه به دلیل ریزش باران ادامه یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The birth of her son was a minor interruption to her career.
[ترجمه گوگل]تولد پسرش یک وقفه جزئی در حرفه او بود
[ترجمه ترگمان]تولد پسرش وقفه ای در زندگی او ایجاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I managed to work for two hours without interruption.
[ترجمه احمد] من طوری مدیریت کردم که دو ساعت بدون وقفه کار کنم
|
[ترجمه گوگل]موفق شدم دو ساعت بدون وقفه کار کنم
[ترجمه ترگمان]دو ساعت بدون وقفه موفق شدم کار کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. There was constant jeering and interruption from the floor.
[ترجمه گوگل]مدام طعنه زدن و وقفه از زمین وجود داشت
[ترجمه ترگمان]صدای ریشخند آمیز و وقفه از کف اتاق شنیده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I worked all morning without interruption.
[ترجمه گوگل]تمام صبح بدون وقفه کار کردم
[ترجمه ترگمان]من کل روز رو بدون وقفه کار کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The sudden interruption stopped Beryl in mid-flow.
[ترجمه گوگل]وقفه ناگهانی بریل را در اواسط جریان متوقف کرد
[ترجمه ترگمان]وقفه ناگهانی بر روی بر یل در وسط جریان متوقف شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We apologize for the interruption to our transmissions this afternoon.
[ترجمه گوگل]بابت قطعی ارسال امروز بعدازظهر عذرخواهی می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما از وقفه ای که امروز بعد از ظهر داشتیم عذرخواهی می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The speaker was completely thrown off by the interruption.
[ترجمه گوگل]بلندگو به دلیل قطع شدن به طور کامل پرت شد
[ترجمه ترگمان]سخنران به کلی گیج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Lock the door to ensure us from interruption.
[ترجمه گوگل]در را قفل کنید تا از وقفه مطمئن شوید
[ترجمه ترگمان]در را قفل کنید تا از قطع شدن ما اطمینان حاصل کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Let's go somewhere where we can talk without interruption.
[ترجمه مریم] بیا برویم جایی که بتوانیم بدون مزاحم صحبت کنیم
|
[ترجمه گوگل]بیا بریم جایی که بدون وقفه صحبت کنیم
[ترجمه ترگمان]بیا بریم جایی که بتونیم بدون وقفه حرف بزنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Any small interruption is likely to throw me off in my calculations.
[ترجمه گوگل]هر وقفه کوچکی احتمالاً مرا در محاسباتم ناامید می کند
[ترجمه ترگمان]هر وقفه کوچک ممکن است مرا از محاسبات خود منصرف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. An interruption put it quite out of my head.
[ترجمه گوگل]یک وقفه آن را کاملا از سرم بیرون کرد
[ترجمه ترگمان]وقفه ای در ذهن من ایجاد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He ignored her interruption and carried on talking.
[ترجمه مریم] او پریدن در وسط حرفش توسط او را نادیده گرفت و به حرفش ادامه داد
|
[ترجمه گوگل]او حرف او را نادیده گرفت و به صحبت ادامه داد
[ترجمه ترگمان]او سکوت او را نادیده گرفت و به حرف زدن ادامه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She spoke for 20 minutes without interruption.
[ترجمه گوگل]او 20 دقیقه بدون وقفه صحبت کرد
[ترجمه ترگمان]بیست دقیقه بدون وقفه حرف می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تعلیق (اسم)
stop, suspension, abeyance, pendency, hang, interruption

فاصله (اسم)
distance, interval, hiatus, interruption, space, intermittence, blank, spacing, timeout, interspace, interlude, discontinuity, interim, interregnum, interstice, lacuna

انقطاع (اسم)
cessation, interruption, slack, discontinuity, curtailment, letup

تخصصی

[عمران و معماری] گسیختگی
[کامپیوتر] وقفه .
[حقوق] انقطاع، وقفه، اختلال، تعطیل موقت
[ریاضیات] وقفه، انقطاع
[پلیمر] بریدگی

انگلیسی به انگلیسی

• disturbance, disruption; discontinuance, stoppage; cutting-off
an interruption is something which temporarily prevents an activity from continuing.
interruption is the act of interrupting someone or something.

پیشنهاد کاربران

توقف
Disturbation
وقفه ، قطعی کلام سخنران به صورت ناگهانی توسط شنونده ها به طوری که بی ادبانه باشد
وقفه، قطعی
گسیختگی
حواس پرتی
حواس پرت کردن
وقفه، تعلیق، فاصله
وقفه
قطع کردن
اضطراری
مثلا در جمله زیر معنی اضطراری ( مترادف Emergency ) پیدا میکند :
This move , will allow terminal app's notifications to ring with priority and give them priority interruption status
...
[مشاهده متن کامل]

و این خیلی عجیب است که هیچ یک از دیکشنری های آنلاین به آن اشاره ای نکردند به جز دو سایت که آنها نیز توسط کاربران تاکید شده است

مزاحم
مزاحمت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس