پیشنهادهای nader rostami (٥٤٧)
چند کلمه شبیه به هم همگی دخیل در "خوردن" و "قورت دادن": swallow: قورت دادن ( صرفا متمرکز بر فرستادن مواد مصرفی از دهان به معده ) engulf: قورت دادن ( ...
چند کلمه شبیه به هم همگی دخیل در "خوردن" و "قورت دادن": swallow: قورت دادن ( صرفا متمرکز بر فرستادن مواد مصرفی از دهان به معده ) engulf: قورت دادن ( ...
قانون یا برنامه موجود را به کار گرفتن. برای مفهوم "وضع کردن" از devise، contrive و scheme بیشتر استفاده میشه.
ترغیب: با اعطای پاداشی کسی را در جهتی خاص تشویق کردن
سه کلمه شبیه به هم به معنی "دور شدن از سوژه" wander off: دور شدن به طور فیزیکی از جهت، محلی یا تصمیمی به طور غیر عمدی. stray: دور شدن از یک موضوع ی ...
( درخواست، پیشنهاد یا اقدام برای ) خواست "خود" را به نتیجه رساندن. کلمه ای قابل بکارگیری در زمینه پیشنهادات خرید، دستورات ، انجام اقدامات دلخواه و . ...
هم خانواده با کلمه army به معنی ارتش
معادل دقیق نیست همینه که این کلمه انقدر راحت وارد فارسی شده.
دو معنی دارد: 1. انجام عملی به طور جمعی ( The team made concerted efforts ) 2. انجام عملی با پشتکار ( her concerted efforts )
دو کلمه شبیه به هم هردو به معنی سرخوردگی یا دلسردی: disillusionment: دلسردی ( متمرکز بر عدم تطبیق انتظارات با واقعیت ) despondency: دلسردی ( متمرکز ...
دو کلمه شبیه به هم هردو به معنی سرخوردگی یا دلسردی: despondency: دلسردی ( متمرکز بر حالت نداشتن روحیه ) disillusionment: دلسردی ( متمرکز بر عدم تطبی ...
معادل فارسی: خَر ( چیزی مسخره از شدت بزرگی )
چرخی متصل به فریمی که چند چرخ دیگر به آن متصل اند.
نوعی فریم در وسایل نقلیه سنگین ( قطار، تانک، کامیون های ارتشی ) که چند چرخ همگی به آن متصل هستند.
محلی سگر مانند، شبیه به آلونک، نسبتا کوچک، محصور که سربازان در آن استقرار داشته و از آنجا به دشمن شلیک می کنند.
"سگی" ( طوری که اصطلاحا میگن یارو پاچه میگیره ) در توصیف یک فرد یا طرز گفتار او
اخراج کردن ( بار منفی کمتری نسبت بهfire داره )
سوءبهره بردن
آسییبی ناشناخته ( توسط سازندگان یه ساز و کار کامپیوتری ) که از روز انتشار به بعد رخ می دهد. از این رو zero - day نامیده میشود که سازنده هیچ زمانی برا ...
همون bankrupt به طور غیر رسمی. الهام گرفته شده از تصویر ماهی ای که مرده و روی آب مونده و شکمش بیرون آبه.
رها کردن ( از کار یا مسئولیتی )
اصالت سنجی ( برای جلوگیری از تقلبی بودن )
سه کلمه شبیه هم همگی به معنی "دقیق": rigorous: بر رسی کردن به طور دقیق ( بر اساس استاندارد ها و الگو ها ) meticulous: دقیق ( متمرکز بر جزئیات ریز ) ...
سه کلمه شبیه هم همگی به معنی "دقیق": rigorous: بر رسی کردن به طور دقیق ( بر اساس استاندارد ها و الگو ها ) meticulous: دقیق ( متمرکز بر جزئیات ریز ) ...
سه کلمه شبیه هر دو به معنی "طرح کردن": contrive: متمرکز بر هوشمندانه طرح کردن. devise: متمرکز بر دقیق و با استراتژی وضع کردن. scheme: متمرکز بر سود ...
سه کلمه شبیه هر دو به معنی "طرح کردن": contrive: متمرکز بر هوشمندانه طرح کردن. devise: متمرکز بر دقیق و با استراتژی وضع کردن. scheme: متمرکز بر سود ...
سه کلمه شبیه هم همگی به معنی "تعقیب کردن": dog: دنبال کردن به طرزی آزار دهنده. chase: تعقیب کردن به منظور آگاه بودن. pursue: تعقیب کردن به منظور دس ...
سه کلمه شبیه هم همگی به معنی "تعقیب کردن": dog: دنبال کردن به طرزی آزار دهنده. chase: تعقیب کردن به منظور آگاه بودن. pursue: تعقیب کردن به منظور دس ...
سه کلمه شبیه هم همگی به معنی "تعقیب کردن": dog: دنبال کردن به طرزی آزار دهنده. chase: تعقیب کردن به منظور آگاه بودن. pursue: تعقیب کردن به منظور دس ...
فعل ply با apply رابطه معنایی داره ( هر دو به معنی به کار گرفتن ) فعل ply به کار گرفتن ( حرفه یا تخصص یا راهکار به طور متمرکز ) مثلا: fishermen pli ...
مطرح کردن ( با قصد قبولاندن ) مثلا: an executive came to pitch a series of worrying observations یک مجری آمد تا مجموعه ای از مشاهدات نگران کننده را ...
معنی نزدیکی نسبت به enhance داره. با این تفاوت که augment متمرکز بر "بسط دادن ویژگی و کارایی هاست" و enhance متمرکز بر "بیشتر کردن کیفیت" است. مثلا ...
به خود فرو رفتن مثلا: he, finally humbled, repented his sins او سرانجام به خود فرو رفت، از گناهانش توبه کرد
دو کلمه شبیه به هم هر دو به معنی "تحقیر" و "بی احترامی" و اما تفاوتشون: scorn: تحقیر یا مسخره کردن به طور آشکار و مستقیم. contempt : تحقیر به طور غی ...
دو کلمه شبیه به هم هر دو به معنی "تحقیر" و "بی احترامی" و اما تفاوتشون: scorn: تحقیر یا مسخره کردن به طور آشکار و مستقیم. contempt : تحقیر به طور غی ...
دو کلمه شبیه به هم هر دو به معنی "پوز خند" و اما تفاوتشون: scoff: پوزخند _ از روی مسخرگی یا محال بودن موضوع. smirk: پوزخند _ از روی حس بر تری نسبت ب ...
دو کلمه شبیه به هم هر دو به معنی "پوز خند" و اما تفاوتشون: scoff: پوزخند _ از روی مسخرگی یا محال بودن موضوع. smirk: پوزخند _ از روی حس بر تری نسبت ب ...
دو کلمه شبیه به هم هر دو به معنی از خود راضی و اما تفاوتشون. cocky: از خود راضی همراه با حس غرور و برتری از دیگران. complacent: از خود راضی، بدون آ ...
دو کلمه شبیه به هم هر دو به معنی از خود راضی و اما تفاوتشون. complacent: از خود راضی، بدون آگاهی از نقاط ضعف ( کسی که فکر می کنه دیگه نیاز به پیشرفت ...
به عنوان فعل کنار انداختن
به عنوان فعل: کج کردن / شدن چیزی ( توسط باد ) مثل آدم که وقتی باد شدید بهش می وزه، دیگه روی کف پاهاش نمیتونه وایسه و میره رو پاشنه هاش. چون در این حا ...
دوام آوردن
surveillance و survey هر دو از یک ریشه هستند surveillance به معنی تحت مشاهده داشتن و survey به معنی مشاهده با تمرکز بر نتایج.
surveillance و survey هر دو از یک ریشه هستند surveillance به معنی تحت مشاهده داشتن و survey به معنی مشاهده با تمرکز بر نتایج.
حرکت مداوم دنباله دار به طور پویا. مثلا حرکت پرچم در باد. البته تو شنا هم یک نوع حرکت پا هست به اسم flutter kick که شناگر با پاهاش همین اثر رو در دن ...
هم معنی با stuff هم می تونه باشه، اما بیشتر پر کردن با هوا یا باد رو معنی میده. مثلا وقتی پرچم، بادبان یا بالون با باد، گاز یا هوا از حالت افتاده در ...
نگرانی مداوم که فرد رو از فعالیت باز می داره
سر هم کردن _ به طور سریع، با عجله چیزی فراهم کردن. مثلا: People were trying to clap together a new semblance of life.
دشت - ناحیه ای گسترده خیلی چمنزار معنی نمی ده، چون چمنزار کوچکتره و میشه meadow
معنی اول: گرداندن ( مثلا برگ هایی که با باد در حال گردش هستند یا افرادی که دور مکه دارند می گردند ) معنی دوم: گردش فکر ( از یک موضوع به موضوع دیگر )
آزار دادن
دو کلمه ( تا حدودی ) نزدیک به هم: graft: زد و بند ( سؤ استفاده از موقعیت با تاثیر مالی یا غیر مالی ) embezzle: اختلاص ( سؤاستفاده از امانت داری و با ...
dwell on: اضافه فکر گذاشتن یا صحبت کردن راجع به چیزی. ( به اصطلاح عامیانه پارو زدن یا اسفناج تفت دادن ) dwell: ساکن بودن در جایی.
dwell on: اضافه فکر گذاشتن یا صحبت کردن راجع به چیزی. ( به اصطلاح عامیانه پارو زدن یا اسفناج تفت دادن ) dwell: ساکن بودن در جایی.
زار زدن فرقش با cry در شدتشه. از کلمه cry حتی برای اشک شادی هم میشه استفاده کرد.
"مسخره کردن" کلمه های شبیه: mock ( ساده، مستقیم، بداهه ای ) ridicule ( بدجنسانه، به قصد احمق جلوه دادن ) Lampoon ( ادبی، رسمی طعنه وار و حتی هنری )
"مسخره کردن" کلمه های شبیه: mock ( ساده، مستقیم، بداهه ای ) ridicule ( بدجنسانه، به قصد احمق جلوه دادن ) Lampoon ( ادبی، رسمی طعنه وار و حتی هنری )
"مسخره کردن" کلمه های شبیه: mock ( ساده، مستقیم، بداهه ای ) ridicule ( بدجنسانه، به قصد احمق جلوه دادن ) Lampoon ( ادبی، رسمی طعنه وار و حتی هنری )
تهمت کلمه نزدیک دیگه accusation هست که میشه اتهام. دقت کنید که اتهام پایه و اساس داره ولی تهمت چیزیه که هیچ شاهد ملموسی براش نیست. ( مثل حرف مفت ) ...
پایین آمدن ( دوره ) رکود معنی ِاشتباه است، که میشه recess که یعنی ثابت و بی حرکت ( نه رو به پایین )
به عنوان فعل: پر کردن جایی که محل انجام مسئولیتی خاص است ( با فرد ( از جمله خود ) یا افراد )
دوره زمانی ( که مفعول باید بی توقف مشغول به کاری باشد، اغلب طاقت فرسا )
تقلیل یا تضعیف یافتن
تخریب به صورت عمدی کلمه نزدیک دیگه: devastate ( که لزوما عمدی نیست و می تونه حاصل فاجعه های مختلف باشه )
در امان ماندن مثلا: The hikers were holed up in the cabin during the blizzard
لمبر دادن ( در رابطه با مایعات )
پاشیدن ذرات ریز با شدت بالا
املای صحیح: crude تو انگلیسی کلمه ای به اسم crood وجود نداره. انیمیشنی که به اسم croods ساخته شده، این کلمه رو از خودش درآورده.
املا صحیح : brief
فرو نشاندن
غیرتی
تو بهر ( چیزی ) رفتن
تو بهر ( چیزی ) رفتگی
استراحت گزیدن از زحمت ( به دلایل مختلف مثل بیماری، خستگی، سپری کردن دوره کار )
"محول کردن" "تو پاچه کسی کردن" "خواه، نا خواه گردن کسی انداختن" مثلا: So again, you throw your mistakes at my feet like they're blessings معنی: پس با ...
پاسخ به اتهام دادن.
wither / wither away تحلیل رفتن
جدا کردن / در آورد چیزی پوست مانند از بدنه ای. He peeled off his socks
سفارش کردن There were restricted zones where no one was allowed entry, but Davood gave the guards instructions not to interfere with them مناطقی بودن ...
اوراقی
دو کلمه شبیه به هم: Balm: ضماد _ مالیدنی، معمولا طبیعی، بسیار غلیظ{گرانروی بالا} ، جنبه سنتی دارد ointment: پماد _ مالیدنی، معمولا صنعتی، نه چندان غل ...
دو کلمه شبیه به هم: Balm: ضماد _ مالیدنی، معمولا طبیعی، بسیار غلیظ{گرانروی بالا} ، جنبه سنتی دارد ointment: پماد _ مالیدنی، معمولا صنعتی، نه چندان غل ...
دوباره کاری ( طوری که می شد اون امور رو از ابتدا صحیح و بدون مراجعه مجدد انجام داد )
دو کلمه شبیه به هم هر دو به معنی "عجولانه" و اما تفاوتشون: rash: تصمیم عجولانه، ناشی از عجول بودن یا بی توجه بودن. hasty: تصمیم عجولانه، ناشی کمبود ...
مورد کمین واقع شده they were suddenly ambushed by bandits at dawn
قانوناً الزامی
دست گرفتن he decided to undertake a research project about a specific local history
سریع یا آنی افزایش دادن
افسانه گویی شده ( چیزی که ازش به عنوان افسانه نقل شده )
دست و پا بسته ( شخص )
پرتاب چیزی به وسیله سرعت اولیه چیزی دیگر
( در حالت فعل ) حمایت کردن به صورت عملی. معنیش تا حدی شبیه به advocate هست. مثلا: He championed the idea of wringing out the old ways
collapse از لحاظ معنا شبیه به crumble هست با دو تفاوت عمده: 1 ) از لحاظ معنا: collapse بیشتر متمرکز بر "فرو نشت" است و crumble بیشتر مترکز بر "خرد کر ...
دو کلمه شبیه به هم هر دو به معنای "تحسین". admiration: تحسین ( به صورت بیانی شبیه تعریف یا احترام ) acclaim: تحسین ( به صورت شناخت مثبت یا آبرو )
دو کلمه شبیه به هم هر دو به معنای "تحسین". admiration: تحسین ( به صورت بیانی شبیه تعریف یا احترام ) acclaim: تحسین ( به صورت شناخت مثبت یا آبرو )
نظاره کننده. معنی نزدیک به onlooker داره. "رهگذر" نمی تونه معنی بده چون اون درحال حرکته و معادلش می شه passerby.
فرود آمدن، خوابیدن ( به معنای اصابت کردن ) روی چیزی نه همیشه به صورت عمودی. مثلا: The soldier slumped against the wall, struggling to keep standing
دو کلمه شبیه به هم هر دو به معنی "گمنام": unsung: گمنام به علت بی هیاهو بودن. ( unsung heroes ) obscure: گمنام به علت نبود اطلاعات یا پیچیدگی. ( obs ...
دو کلمه شبیه به هم هر دو به معنی "گمنام": unsung: گمنام به علت بی هیاهو بودن. ( unsung heroes ) obscure: گمنام به علت نبود اطلاعات یا پیچیدگی. ( obs ...
همه گیری
همانا
سر تر ، سر سنگین تر، یا چرب و چیلی ( استعاری ) تر بودن چیزی از چیزی دیگر.
stir up جو دادن incite غرض دار جو دادن یا شوراندن
دست برداشتن یا موجب دست برداشتن دیگری شدن
دوکلمه بسیار شبیه: consent: رضایت با کاری خاص ( مثل اجازه دادن، نزدیک به کلمه permission ) content: رضایت با شرایطی خاص ( مثل راضی بودن از اوضاع و ا ...
دوکلمه بسیار شبیه: consent: رضایت با کاری خاص ( مثل اجازه دادن، نزدیک به کلمه permission ) content: رضایت با شرایطی خاص ( مثل راضی بودن از اوضاع و ا ...
نمی شه گفت پیگیری، چون اونقد رسمی نیست. "دنباله روی"
مؤلفه
ثابت نظر
به اتفاق in conjunction with marine archaeologists به اتفاق باستان شناسان دریایی
جَو دادن
ساحل محصور
نواحی مجاور با دریا یا اقیانوس. این نواحی کلی هستند، طوری که اجزای دیگه مثل ساحل ( beach ) خلیج ( bay ) ، مصدر ( estuary ) و صخره ها ( cliffs ) را د ...
دو کلمه شبیه به هم در دو به معنی پر پیچ و تاب: 1. meandering: پیچ و خمی که آرامش در آن جاری است. ( مثل جریان آرامش بخش آب در مسیری پر پیچ و خم ) 2. ...
دو کلمه شبیه به هم در دو به معنی پر پیچ و تاب: 1. meandering: پیچ و خمی که آرامش در آن جاری است. ( مثل جریان آرامش بخش آب در مسیری پر پیچ و خم ) 2. ...
دو کلمه شبیه به هم: union و syndicate. هر دو به معنی "اتحادیه". و اما تفاوتشون: union اتحادیه است که حدفش منافع خودش نیست، بلکه منافع هم حرفه هاست. ...
تو زمینه تحقیقات هم معنی با lead ( به معنی سر نخ ) میتونه باشه و اما تفاوتش با lead: از clue برای اشاره به راهنمائی فیزیکی استفاده میشه ( مثلا اثر ان ...
رد کسی یا چیزی را زدن فرق track down با track به صورت عادی اینجاست که از track down برای رد گیری از چیزی استفاده می شه که به سادگی در دسترس نباشه
( فعل ) بالا رفتن از چیزی Scaling the wall was a daunting task بالا رفتن از دیوار کار دلهره آوری بود.
عمدتا به دو صورت استفاه می شه در هر دو به معنی "در رفتن". 1. در رابطه با کلمات. مثلا فلان حرف از دهنم "در رفت". 2. در رابطه با فرار. مثلا زندانی از ...
چند کلمه شبیه به هم، همگی به معنی مصمم یا ثابت قدم resolute مصمم در رسیدن به هدفی خاص steadfast مصمم در حفظ اصول و وفا داری determined مصمم در حفظ ان ...
چند کلمه شبیه به هم، همگی به معنی مصمم یا ثابت قدم resolute مصمم در رسیدن به هدفی خاص steadfast مصمم در حفظ اصول و وفا داری determined مصمم در حفظ ان ...
دو کلمه شبیه به هم: conduct مجموع رفتار هایی که از منطق به وجود میاد. ( این یک کلمه رسمی است ) behavior به طور عمومی تمام رفتار ها رو در بر میگیره.
حل و فصل کردن ( مشکل )
برپا نگه داشتن
مجمع نوازندگان با ساز های مختلف به رهبری شخصی که بهش conductor گفته میشه.
عزیمت کردن
سرگرمی
دلگیر شدن از چیزی
کلمات شبیه به هم reluctant عدم تمایل ( انجام یا عدم انجام این امور برای فاعل خیلی هائز اهمیت نیست ) grudging انجام عملی همراه با عدم تمایل ( انجام ا ...
کلمات شبیه به هم reluctant عدم تمایل ( انجام یا عدم انجام این امور برای فاعل خیلی هائز اهمیت نیست ) grudging انجام عملی همراه با عدم تمایل ( انجام ا ...
کلمات شبیه به هم reluctant عدم تمایل ( انجام یا عدم انجام این امور برای فاعل خیلی هائز اهمیت نیست ) grudging انجام عملی همراه با عدم تمایل ( انجام ا ...
به قطعیت رساندن
سه کمله شبیه به هم: violate: تخطی از قوانین عمومی ( مثلا زباله ریختن ( شخصی و صنعتی ) در طبیعت ) breach: تخطی از قوانینی افراد به طور قراردای بین هم ...
سه کمله شبیه به هم: violate: تخطی از قوانین عمومی ( مثلا زباله ریختن ( شخصی و صنعتی ) در طبیعت ) breach: تخطی از قوانینی افراد به طور قراردای بین هم ...
سه کمله شبیه به هم: violate: تخطی از قوانین عمومی ( مثلا زباله ریختن ( شخصی و صنعتی ) در طبیعت ) breach: تخطی از قوانینی افراد به طور قراردای بین هم ...
به دفعات تکرار شونده
به کارگیری قانون ( عمل حکم دادن طبق قانون )
حقوند
نادرستی
هرچند. . .
دومعنی داره: ( در رابطه با کسب و کار ) چیدمان ویترین ( در رابطه با اخبار ) خبر دادن به صورت خوشبینانه و جهت دار، فاصل از واقعیت.
همخوانی
علنی
بی رویه مثلا: the rampant spread of misinformation معنی: گسترش بی رویه اطلاعات غلط.
دو کلمه شبیه به هم هر دو به معنی پا فشاری یا اصرار کردن و اما تفاوت: insist یعنی پا فشاری کردن در نظر خود ( کوتاه نیامدن ) persist یعتی پا فشاری کرد ...
دو کلمه شبیه به هم هر دو به معنی پا فشاری یا اصرار کردن و اما تفاوت: insist یعنی پا فشاری کردن در نظر خود ( کوتاه نیامدن ) persist یعتی پا فشاری کرد ...
i don't care میتونه مفهوم منفی تری نسبت به i don't mindداشته باشه.
Exorable کسی ( یا چیزی ) که قابل متقاعد شدن ( یا انعطاف ) باشه. Inexorable کسی ( یا چیزی ) که قابل متقاعد شدن ( یا انعطاف ) نباشه. از این رو Exorab ...
Exorable کسی ( یا چیزی ) که قابل متقاعد شدن ( یا انعطاف ) باشه. Inexorable کسی ( یا چیزی ) که قابل متقاعد شدن ( یا انعطاف ) نباشه. از این رو Exorab ...
Exorable کسی ( یا چیزی ) که قابل متقاعد شدن ( یا انعطاف ) باشه. Inexorable کسی ( یا چیزی ) که قابل متقاعد شدن ( یا انعطاف ) نباشه. از این رو Exorab ...
سه کلمه شبیه به هم evoke به میان کشیدن provoke تحریک کردن prompt سریع به واکنش درآمدن
محتمل بودن خبر بد
عممکرد این کمله شبیه به "بو" یا "بو کشیدن" است ولی برای رخدادها و اهداف مختلف.
گُر گرفتن، گُر دادن. مثلا his ire began to flare خشم او شروع به گُر گرفتن کرد
عوامل و ضوابط نشان دهنده قابلیت یا توانایی به طور رسمی اعم از کتبی و غیر کتبی. تاکید این کلمه بر رسمیت است چرا که با سلب رسمیت کلمه ability پدید آید.
این کلمه به نظر میاد از جنس کلمه ی climax باشه زمان اوج گیری اتفاقات ( راجع به یک رویداد یا فیلم )
بترکون
( صفت ) پر جزئیات ( فعل ) پر جزئیات توضیح دادن
مخفف "confidence trick" کسی که اول اعتمادقربانی رو جذب می کنه، بعد کلاه سرش می ذاره.
بد هدایت شده
در بر گرفتن مثلا: forest is a large area dominated by trees جنگل فضایی بزرگ است که با درختان در بر گرفته شده است
در هم مالیدن، در هم مالاندن، درهم مالیده شدن. نکته بر یک جنس بودن چیزی است که در هم مالیده می شود و سرانجام به چیزی از ظاهر افتاده تبدیل می شود. هر ...
کسی یا چیزی که "دوری جو" از باید ها و انتظاراتی است که از او میرود.
سوگولیسم ( کلمه جدید اختراع کردم )
فکری به حال - - - کردن مثلا : he has to reckon with the consequences of his deceitful actions او باید فکری به حال عواقب اعمال فریبکارانه اش کند.
نا رفتنی
با عرض پوزش "برطرف کردن به گایی"
آدم شل و ول
هم معنی با seize ولی نه اونقد سریع و فرز. به جورایی " نزد خود گرفتن "
نامردانه
مایه خشم ( اسم )
وفا کردن به . . . مثلا: he had no intention of honoring his word قصد نداشت به حرف هایش وفا کند.
در معرض جلب شدن قرار دادن به زبون نازبونی خواهش کردن غیر مستقیم خواستن
concoct و fabricate هر دو به معنی سرهم کردن. concoct می تونه جنبه مثبت، خنثی و منفی داشته باشه ولی fabricate معمولا همیشه جنبه منفی و فریبنده داره.
سورای گرفتن از کسی
چه کنم چه کنمانه
کاسه چه کنم چه کنم به دست گرفتن. ( فعل )
بی رنگ و لعاب
راکد
وادی
سه کلمه شبیه به هم predict ( متمرکز بر ادعایی خاص ) anticipate ( متمرکز بر آمادگی نسبت به پیشامدی خاص ) foresee ( متمرکز بر احتمالات ممکن )
سه کلمه شبیه به هم foresee ( متمرکز بر احتمالات ممکن ) predict ( متمرکز بر ادعایی خاص ) anticipate ( متمرکز بر آمادگی نسبت به پیشامدی خاص )
عمل طرح ریزی برای ایده ای
اَبَر مثلا : the very antipathy = ابر ضدیت
نفرت حاصل از نقض قواعد اخلاقی کلمه شبیه دیگه hate هست که عمومی تره و به اندازه abhor شدید نیست. به علاوه abhor برای مخالفت نسبت به نقض اصول عمومی ( ...
مخالفت با چیزی کلمه شبیه دیگه defiance و اما تفاوتشون: از antipathy صرفا برای بیان مخالفت ( بدون هیچ منظور دیگه ای ) استفاده می شود. ولی از defiance ...
سوت و کور
اندیشمندی
مخالفت یا تنفر شدید از چیزی یا گروهی ( معمولا گروهی یا قومی ) کلمه شبیه دیگه aversion هست که همین معنی رو میده ولی شخصی تر و سلیقه ای تره با شدت کمتر
شامل نشده ( اسم )
revulsion: نفرت hatred: تنفر grudge: کینه
کلمات شبیه brutality _ زورگویانه _ بی رحمی _ سوء استفاده از قدرت savagery _ وحشی گری _ متمرکز به غیر متمدن بودن ferocity _ رفتار شدید _ عمومی ( میتون ...
زوری
هر سه کلمه زیر به معنی "غریب الوقوع هستند: looming به مرور و همراه با نگرانی impending نزدیک و اضطراری imminent هر لحظه ممکنه پیش بیاد، اظطرار شدید و ...
angry: عصبانی ( کلمه ای عمومی برای توصیف صرفا خشمگین بودن ) Furious: خشمگین ( شدید ) irate: خشمگین همراه با داد و هوار. fierce: خشمگین ( اشاره به ...
به میان کشیدن مثلا وقتی تو یه صحبت کسی، کس دیگه ای رو وسط میکشه یا یه ماشین، ماشین دیگه رو طی فعالیت خودش درگیر میکنه یا یه دستور ( در برنامه نویسی ...
غریب الوقوع ( با اشاره به اضطراری بودن ) کلمه شبیه دیگه: looming و اما تفاوت. غیرب الوقوع ( با اشاره به نگرانی و کم کم نزدیک شدن )
تزلزل ناپذیر صفت شبیه دیگه: unwavering و اما تفاوت: unshakable: محکم و غیر قابل ریزش ( متمرکز بر حفظ استحکام ) unwavering: محکم و غیر قابل تغییر ( م ...
اشتباه سهوی کلمه شبیه دیگه cock up که اشاره به اشتباه بزرگ تری میکنه.
تحقق دادن به هدفی مثال: He decided to see through his goal of running a marathon
کُفر کسی را در آورد
چند کلمه شبیه به هم همگی به معنای "حمله یا هجوم" assail : مکرر و مداوم و طولانی مدت ( فیزیکی، ذهنی ) assault: آسیب عمدی ( فیزیکی، ذهنی، شفاهی ) att ...
چند کلمه شبیه به هم همگی به معنای "حمله یا هجوم" assail : مکرر و مداوم و طولانی مدت ( فیزیکی، ذهنی ) assault: آسیب عمدی ( فیزیکی، ذهنی، شفاهی ) att ...
چند کلمه شبیه به هم همگی به معنای "حمله یا هجوم" assail : مکرر و مداوم و طولانی مدت ( فیزیکی، ذهنی ) assault: آسیب عمدی ( فیزیکی، ذهنی، شفاهی ) att ...
چند کلمه شبیه به هم همگی به معنای "حمله یا هجوم" assail : مکرر و مداوم و طولانی مدت ( فیزیکی، ذهنی ) assault: آسیب عمدی ( فیزیکی، ذهنی، شفاهی ) att ...
خوره وار
سه کلمه شبیه به هم. respect: احترام پایه ای ( لزوما نیازی به دلیل خاص نداره و میتونه فقط از روی ادب باشه ) esteem: احترام خاص ( به علت داشتن شخصیت ...
1 _ آدم شر خر 2 _ آدم کله خراب این کلمه هیچ ربطی به phrasal verb دیگه go on به معنی ادامه دادن نداره.
مخفی کردن به طور عمدی با هدف خاص
حسرت داشتن یا به دست آوردن ( نه از دست دادن )
کم کردن فاصله تا چیزی
در حالت فعل: بسیار سریع و غیر قابل کنترل حرکت کردن به طرفی
این کلمه خیلی شبیه به eager هست. پس به راحتی نمی شه گفت "مشتاق". کسی رو توصیف میکنه که اصطلاحا "توپش پره" و دنبال بهونه برای وارد شدن به عمله.
کشیدن یا پیچاندن به طور ناگهانی ( و دردناک )
زدن به طور ریتم وار مثل کسی که خودکارشو مداوم روی میز میزنه موقع فکر کردن. یا کسی که به طور خاصی در میزنه. یا کسی که برای پشت سر هم بوق زدن دستش رو ...
کهنه و پاره پوره کلمه شبیه دیگه tattered تفاوتشون: ragged صرفا این معنی رو میرسونه که چیزی فقط پاره پوره ـــست. اما tattered چیزیه که پس از استفاده ...
کهنه و پاره پوره کلمه شبیه دیگه ragged تفاوتشون: tattered این معنی رو میرسونه که چیزی پس از استفاده طولانی مدت وضعیت پاره پوره داره. اما ragged صرفا ...
بدبخت
گشت زدن ( به طور فراغانه ) کلمه شبیه دیگه wander ( که یعنی بی هدف گشت زدن یا پرسه زدن )
دو کلمه هر دو به معنی "مجلل" opulent: به معنی مجلل در رابطه با هر نوع دارایی و سبک زندگی. lavish: مجلل در رابطه با مراسم ها.
به قاطعیت رد کردن. کلمه شبیه دیگه decline یعنی محترمانه رد کردن.
وافر
خرمن مثلا: a mound of freshly turned earth یعنی: خرمنی از خاک تازه کنده شده.
به نظرم می شه گفت pore over فرم فعل از صفت thorough هست.
‼️دوستان مالیدن معنی نمیده. ‼️ یعنی قرار دادن و برداشتن ( بدون مالیدن ) مثلا وقتی آب روی میز میریزه، یه دستمال رو چندلایه می کنید، میذارید روی خیسی ...
1 - لمس کردن بدون مالیدن به طور متوالی ( وقتی میخاید یه آلودگی رو از لباس طوری بردارید که پخش نشه ) مثلا pat off the grease stain carefully 2 - پشت ...
وابستگی های اعتباری
دو کلمه شبیه: worn - out یعنی ( شخصی ) خسته یا ( چیزی ) مستهلک. ولی shabby یعنی چیزی که ظاهرش نیاز به رسیدگی داره و شاید هنوز کارآمد باشه.
لخت به صورت یکی بود یکی نبود مثلا وقتی میخان بگن این خونه مثل مسجد می مونه ( مبلمان و تزئینات نداره و خالیه )
پولکی
به مرور تصرف کردن یا در بر گرفتن
background: زمینه ( هم فیزیکی هم فرضی ) backdrop: زمینه ( فیزیکی )
backdrop: زمینه ( فیزیکی ) background: زمینه ( هم فیزیکی هم فرضی )
قطع شدن طوری که دیگه نشه وصلش کرد. مصلا شاخه ای که از درخت میشکنه.
بند آمدن
اتصال به همراه محدودیت.
خالی از کیفیت بی روح، بی رنگ، بی نشاط.
رها کردن یا کنار گذاشتن. کلمه شبیه دیگه abandon و اما تفاوت: forsake یعنی رها کردن، بر اساس منطقه و به منظور سود بیشتر یا آسیب کمتر. مثلا وقتی کسی ...
درخواست همراهی همراه با تحمل.
املای صحیح: excess
ورزدادن، آرام مالوندن. برخی از موارد استفاده: ماساژ شستوشو ساختن خمیر
املای صحیح : kneading
ساییدن همون wipe هستش فقط با فشار و زور بیشتر.
خیلی بد ( در رابطه با شرایط، اوضاع و شخصیت )
انداختن چیزی به جهتی خاص برای رسیدن به چیزی خاص. به آب انداختن. مثلا: he cast it back into the sea
برزگ و با شکوه
سه کلمه نزدیک reciprocate: پاسخ دادن به عمل خوب ( مثل محبت، توجه و . . . ) requite: پاسخ دادن با حس ایجاد برابری و انصاف ( بد و خوب ) retaliate: مق ...
سه کلمه شبیه به هم هر سه به معنی "تقلا" و تفاوت ظریفشون باهم: grapple: درگیری و تقلا زدن زهنی ( فکری، احساسی و عاطفی ) struggle: تقلای فیزیکی ( می ت ...
دوکلمه شبیه: contemplation و reflection هر دو به معنی تامل کردن، و اما تفاوت: contemplation طولانی تر و متمرکز تره. ( مثل مدیتیشن ) reflection آنی ت ...
دوکلمه شبیه: contemplation و reflection هر دو به معنی تامل کردن، و اما تفاوت: contemplation طولانی تر و متمرکز تره. ( مثل مدیتیشن ) reflection آنی ت ...
خصلت ظاتی
برق مثلا برق چشماش
کسی که فکر میکنه همه رفتار های خودش منطقیه و بقیه اشتباه میکنن.
باز داشتن
چیزی یا کاری را بدست گفتن و با تسلط کامل انجام دادن. یا کسی را گرفتن و بر زمین زدن ( به دلایل مختلف مثل بررسی کردن و . . . )
نشاندن نسخه جدید ( که بهتره ) به جای قبلی
باز رشدی
رقص دونفره آرام ( اسم و فعل )
حل کردن یک جامد در مایع.
تمام شدنی
چاله ی مایعات آلوده
دنیای گلستان ( خیالی )
پیامبر هم میتونه معنی بده. کسی که از جانب خدا پیام میاره.
از جنس کلمه betray هست
غیض
استفاده از نبوغ برای منحرف کردن مثلا شمشیر رو طوری ببری بالا که انگار میخای بزنی تو سر حریف، ولی بزنی تو پاش.
در حالت اسم و نه modal verb اقتدار کلمه ای ادبی و رسمی است. معنی نزدیکی به strength، capability و power داره. با این تفاوت که آمیخته شده با شکوه و ...
املا صحیح: dumbbell
جریان یک مایع طوری که انگار تکون نمیخوره مثلا وقتی که آب از شیر خیلی منظم میریزه
خاموش کردن چیزی که حرارت یا نور دارد
نرم فرود آمدن. موارد استفاده: بارش باران به صورت غیر شدید ریختن سس یا هر ماده ای که " نرم فرود میاد "
شرایطی که هر کس یا هر چیز خود واقعیشو نشون میده و تاثیر ماندگاری به جا میذاره.
ساختاری پیله طور که حشراتی مانند ملخ برای تخم گذاری می سازند.
عالی کردن
( اسم ) مایه کیک یا چیزی که سیب زمینی و گوشت رو برای سوخاری کردن باهاش آغشته می کنند.
نگهداشتن چندین چیز با رد کردن چیزی طویل از میان آنها. مثلا: سیخ کردن، نخ کردن دانه های تسبیح
بخشی مرکزی هسته که نرم هست و پوشش ( معمولا ) سختی داره. اسم مرتبط دیگه seed هست که معنیش میشه دانه ( همونی که کاشته میشه و دربر دارنده kernel هست ) ...
beach: ساحل ( میتونه جنبه تفریجی هم داشته باشه ) shore: دریا کنار ( محل تلاقی آب و خشکی ) bank: بستر آب ( ساختار کانال شکلی که آب را هدایت می کند )
یعنی یهویی وارد فاز دیگه ای شدن. تفاوتش با dive اینه که به ناچار و ریسکی است در حالی که dive کنترل شده.
بی اختیار پراندن ( دست یا پا )
شدیدا . . . زده مثلا: Panic - stricken شدیدا وحشت زده
she leaned in to examine the lilies او خم شد ببینه ( گل های ) سوسن چجورین.
به زبون بی زبونی اشاره کردن
فعل مشابه دیگه decorate هست. با این تفاوت که: decorate یعنی آراستن فضا یا منظره ای؛ در حالی که، از adorn بیشتر در رابطه با زیبا سازی شخصی استفاده میش ...
با کسب اجازه از استاد عَجَمَندِه: زُلف
توفیق شانسی
جواب محبت دادن
از معانی دیگش "خبری را از کسی شنیدن" هست. مثلا: His world came crashing down as he learned that she had married someone else the night before
درگیری ذهنی یا احساسی. فرم عمومی تر این کلمه struggle هست که هم بر درگیری ذهنی و هم فیزیکی دلالت میکنه.
معنی اصلیش " تقطیع و تقسیم جمله به وسیله ی علائم دستوری" است. کاربرد استعاره ای: عاملی که عملی را به طور مکرر تقطیع می کند. مثلا: Their days were o ...
سرراست کردن
در رابطه با باز جویی و توضیح خواستن: دقیق و به جزئیات. مثلا پلیس یا باز پرس به شاهد، متهم یا شاکی میگه: I need you to be specific یا please be speci ...
سر به راه، اهل
پیچیدگی حاصل پیوستگی زیاد
اقسام، انواع بی شمار. ( نه فقط بی شمار، اون میشه countless )
همه قریب به اتفاق
به ed آخر کلمه دقت بشه. این یعنی کس یا کسانی که با افراد بیشتری مواجه شده اند. یعنی جمعیتشون کمتره!
( اسم ) هر نوع ساختار طویل و منعطف ( غیر سخت ) و معمولا با مقطع استوانه ای. ( اصطلاح 1 ) Noodle around: یعنی کلنجار رفتن با چیزی. مثلا: He was nood ...
مربوط به تصویر = برفکی مثلا وقتی آنتن تلوزیون درست نمیگیره
مسابقه یا رقابت اصلی
1. به مرور دور شدن 2. به مرور کم شدن 3. به مرور ریختن جلوی موها
کسی که بیخیال بر آمدن از پس چیزی نمی شه.
دولّا شدن
نشان دهنده اتفاق بد
املای صحیح peel off
بیرون زدن ( با عجله ) عبارت مشابه دیگه storm out: بیرون زدن با عجله و خشم.
نقش زمین شدن / کردن
از کار ایستادن As the car engine cut off, two men emerged from the shadows
جیغ گوش خراش زدن
منتظر موندن برای حمله فیزیکی، طبق برنامه. کلمه شبیه دیگه: lurk که عمومی تره و هر نوع" انتظار برای وارد عمل شدن" رو شامل میشه.
حس گذر کند لحظات در برخورد با اتفاقات غیر منتظره احساسی
اتکاپذیری
نقطه زنانه ( در بابطه با حملات )
همین طور مثال:The park was a perfect destination for locals and tourists alike پارک مقصدی عالی برای محلی ها و "همینطور" توریست ها بود.
قرار دادن چیزی به طور ایستاره در راستای چیزی دیگر. he lined up his first target
ور رفتن باچیزی ( بی هدفانه ) مثلا: tinkering with clock mechanisms
آش و لاش
مغتنم
هر کس یا هرچیز که شبیه به شخص یا چیز دیگه ای در گذشته باشد. چیزی که به علت شباهت شما را به یاد گذشته بیندازد. مثلا زمانی که شما با دیدن چهره ی یک ب ...
کسی را جستن به هر دلیلی ( علاقه، کمک خاستن، پیگیری کردن، حق گرفتن و . . . )
حس رضایت حاصل از به انجام رساندن کاری.
( اسم ) موقعیتی که فردی به خاطر کوتاهی دیگری مایوس شده. ( فعل ) مایوس کردن کسی با کوتاهی کردن. مثلا: he won't let you down
( اسم ) موقعیتی که فردی به خاطر کوتاهی دیگری مایوس شده. ( فعل ) مایوس کردن کسی با کوتاهی کردن.
در برخی موارد "گیر آوردن" هم میتونه معنی بده.
disappointing vs frustrating disappointing: نا امید، به علت ناتوانی در تحقق دادن به ایده یا هدفی. frustrating: ناامید، به علت عدم تطابق واقعیت با ا ...
سهل انگاری، کم دقتی کردن. این کلمه رو با oversaw اشتباه نگیرید، اون میشه نظارت.
نظارت. این کلمه رو با oversight اشتباه نگیرید، اون میشه سهل انگاری یا کم دقتی.
1_سرمایه گذاری 2_سرمایه مثال: this is my store, and I expected you to treat it like the investment it is 3_چیزی که ارزش خرید داشته باشه. مثال: A mic ...
ایجاد صدای "هِی" با کشیدن هوا به داخل، در اثر تعجب یا ترس.
خیس شدن یا خیس خوردن. کلمه شبیه دیگه drench هست، که یعنی یکباره خیس شدن.
خیس شدن به طور ناگهانی. کلمه شبیه دیگه soak هست، که یعنی به مرور خیس شدن ( نه یکباره )
باز کردن در هم پیچیدگی در هر ساختار فیبر مانند مثل مو، کابل، نخ، طناب و . . .
دست پا چلفتی بازی درآوردن هنگام انجام کاری، یا ریپ زدن موقع حرف زدن ( کسی که نمی تونه کلمه مناسب رو به زبان بیاره )
در رابط با افراد: تک و توک a trickle of customers یعنی مشتری های تک و توک
نشت ا = نشتا ( کلمه ساختم 😊 )
"به من چه" طور، شانه ها را بالا انداختن.
شرایط یا چیزی که در هر لهظه پتانسیل آسیب رسانی دارد.
شکوفا شدن فرقش با bloom: از bloom برای شکوفایی سریع با ماندگاری کوتاه، ولی از bloom برای شکوفایی ای با زحمات بیشتر و ابدی تر استفاده میشه.
راه ندادن کسی / چیزی به جایی
1_آسیب پذیری. 2_عدم تمایل به نشان دادن ضعف. 3_عدم تمایل به ریسک در شکست عاطفی.
فشاری که به کسی یا چیزی وارد میشه تا وادار به انجام کار خاصی بشه. اجبار مثلا the truck is under duress
به خیر گذروندن The company was able to weather the recession
چیزی که به علت کم بودن سخت دیده، شنیده یا حس بشه.
طوفان ( بیشتر مربوط به دریا ) حالت ادبی کلمه ی Storm tempest نسبت به storm بیشتر جنبه تخریبی داره. هر دو میتونن برای نمایش آشفتگی ( غیر از شرایط آب ...
به عنوان فعل: کوبیدن چیزی طوری که ایجاد صدا کند، تبل زدن به عنوان اسم: طبل، بشکه
پایین آمدن / پایین آمدن روی چیزی a heavy silence descended upon the gathering
پرخاشگری ( بحث عصبانیت ) این کلمه به معنی بحث ساده نیست چون بحث میتونه منطقی و بدون عصبانبت باشه.
در بر گرفتن از کلمه ی gulf ( به معنی خلیج یا آبی که محیطی رو فرا گرفته ) میاد. مثلا: a power outage engulfed the room in darkness قطعی برق اتاق را ب ...
صدای حاصل از لق زدن
چیزی که به طور پنهاد نگهداری شده ( اسم ) emergency stash of food نگهداشتن چیزی به طور مخفی ( فعل )
گذشته فعل wind به معنی پیچید / پیچیدند. مثلال: they wound through the narrow roads یعنی: می پیچیدند در مسیر های نازک ( پیچ در پیچ )
پیچیدن مثال 1: as a gust of icy wind whipped through his jacket وزش باد سرد پیچید به داخل ژاکتش. or مثال 2: Her hair whipped around her face مو هاش ...
سخت و زمان بر
1_ نقش بازی کردن ( طوری که کسی خودشو متفاوت با چیزی که هست جا بزنه ) 2_ یکی بازی با هدف فهموندن چیزی با نقش بازی کردن
مسئول ساخت اسکلت یا بدنه و سوار کردن تجهیزات یا عوامل به طور پیوسته در یک سازه یا ساختار هدفمند. در رابطه با سازه: هر سازه مکانیکی یا دیجیتال ( CG ) ...
determination : پا برجا ماندن در حفظ تصمیم گرفته شده. کلمه شبیه دیگه: resolve : عزم راسخ برای انجام یا شروع به انجام کاری کسی که determination نداشت ...
resolve : عزم راسخ برای انجام یا شروع به انجام کاری کلمه شبیه دیگه: determination : پا برجا بون در حفظ تصمیم گرفته شده. کسی که resolve نداشته باشه ت ...
صرف زور ناگهانی برای جابجا کردن فردی یا چیزی سنگین.
شونه خالی کردن
حرکت دادن به طور روان و نرم
تحت فشار فیزیکی / غیر فیزیکی گذاشتن / بودن ( فشار از نوع له کننده )
سر هم بودن That bridge is barely holding together as it is اون پل همین جوریش به زور سرهمه.
راست و حسابی
درزا _ گشاد _ پر درز
غیر قابل مدیریت ( چیزی که جمع و جور کردنش سخت باشه )
بیار یا آمادن کن مثلا grab the tools
معادل محاوره ای فارسی: دَر رفتن. ( نه به معنی فرار ) به معنی از جا در آمدن. مثلا می گن پای یارو در رفته. یا آچار موقع سفت کردن پیچ در رفت.
زیر لب چیزی گفتن ( از روی ترس یا خجالت ) . کلمه mutter هم شبیه به همینه ولی یعنی زیر لب غر زدن.
زیر لب غر زدن. کلمه mumble هم شبیه به همینه ولی یعنی زیر لب از روی ترس و خجالت چیزی گفتن.
نعره کشیدن
بخشی ( از یک سفر ) The first leg of their journey
قواعد اخلاقی با کلمه ethnic اشتباه نگیرید که میشه " نژادی ".
( اسم ) سفری طولانی و سخت ( فعل ) با خود کشیدن و بردن چیزی با سختی
سازه یا ساختارای هدفمند متشکل از یک اسکلت ( معمولا با نقاط شکست ) یا بدنه اصلی که قطعات یا عوامل دیگه روش سوار هستند. در رابطه با اشیاء: مثلا تریلی ...
بیخ و بنی
ارائه دادن، تقدیم کردن extending an olive branch of understanding and support ارائه صلح و حمایت ( olive branch نماد صلح ) I'd like to extend my gr ...
ارائه دادن I'd like to extend my gratitude to extending an olive branch of understanding and support
بیشتر برای پارچه و روابط استفاده میشه. یعنی برطرف کردن پارگی یا جدا شدگی یا کلا باز گردوندن دو چیزی از هم جدا شده بودند.
معنی 1: پیش آمدن مثلا: As her graduation loomed. . . همین که فارق التحصیلی ِاو پیش آمد. . . معنی2: پدید آمدن ( شبیه به appear ) مثلا: the colossa ...
این کلمه به کلمه ی enhanced خیلی نزدیک هست با این تفاوت که: improved یعنی چیزی که قبلا ایراد داشته و الان ایرادش بهتر یا برطرف شده. در صورتی که enha ...
این کلمه به کلمه ی improved خیلی نزدیک هست با این تفاوت که: enhanced یعنی چیزی که قبلا خوب بوده، الان بهتر شده. در صورتی که improved یعنی چیزی که قب ...
تغییری کوچک در یک سند یا گواهی به منظور بهبود.
کس یا چیزی که آماده به انجام کار یا شغل خود ( عموما در ازای پرداخت مالی ) باشد.
تفکیک شده با رنگ یا رنگی مثلا تاکسی ها همه زرد هستند یا وسایل باربری به رنگ دیگه ( مثلا آبی مثل نیسان وانت )
دارا بودن مثال: required by federal law to contain a placard از طرف قانون فدرال مستلزم دارا بودن پیوست باشد.
پیوست
انداختن مثلا آجر انداختن نیزه انداختن ختی تحمت و بدوبیرا انداختن به کسی
پر کردن سطح با پراکندن چیز های دیگه
بالا زدن surge of anger یعنی بالا زدن خشم یا his adrenaline has surged یعنی آدرزنالینش زده بالا
رساندن شبیه به imply هست با این تفاوت که: از imply برای غیر مستقیم رساندن و از convey برای مستقیم رساندن مفاهیم استفاده میشه.
رساندن شبیه به convey هست با این تفاوت که: از imply برای غیر مستقیم رساندن و از convey برای مستقیم رساندن مفاهیم استفاده میشه.
اختصار لغوی
پریدن به داخل چیزی یا پرداختن به کاری با اشتیاق و بدون فکر کردن
dove گذشته فعل dive he dove headfirst into the mountain of letters
پریدن ( همراه با مهارت معمولا به فاصله یا ارتفاع زیاد )
گفتار نویس کسی که با سرعت بالا گفته ها را می نویسد
apprise به معنی در جریان گذاشتن ( کسی از اتفاقی ) appraise به معنی ارزش یابی کردن ( عموما مربوط به مسائل مالی )
appraise به معنی ارزش یابی کردن ( عموما مربوط به مسائل مالی ) assess به معنی ارزیابی کردن ( یا راستی آزمایی ) apprise به معنی در جریان گذاشتن ( کسی ...
assess به معنی ارزیابی کردن ( یا راستی آزمایی ) appraise به معنی ارزش یابی کردن ( عموما مربوط به مسائل مالی ) apprise به معنی در جریان گذاشتن ( کسی ...
مدت زمانی که با هیجان یا اضطراب قبل از رونمایی از چیزی سپری می شه.
املای صحیح suspense است.
پایه
سرسپردگی
خدشه
آرزوی داشتن my father longed for us to explore our passions فرقش با wish یا desire اینجاست که 1. این به معنی آرزو داشتن برای جیز ها و افراد دیگست ( ن ...
وفوری از
جای پا he never wanted his children to follow in his footsteps هرگز نمی خواست فرزندانش جای پای او را ادامه دهند.
نا متوافق
غرریدن
بی نتیجگی
نوشتار جدولی
فاز جامد و سفت گرفتن
فاز جامد و سفت گرفته
دید زدن
پر آوازه بودن their work spoke volumes کارشون پرآوازه بود
عملکرد متضاد بدون توجه به قواعد
قید چیزی را زدن ( به خصوص به ناچار، ناخواسته و داوطلبانه )
سه کلمه شبیه هر دو به معنی "طرح کردن": contrive: متمرکز نبوغ و هوشمندانه طرح کردن. devise: متمرکز بر دقیق و با استراتژی براندیشیدن تدبیر. scheme: م ...
مخفی ( به علت قاچاقی، غیر قانونی یا ممنوع بودن )
زدن به دل ( چیزی ( مثلا تاریکی، ترس، . . . )
عجیب بودنی که نگرانی به همراه داره
کسی که پا فشارانه کنجکاو هست. ( فرقش با کمله curious در اصرار و پافشاری ــست ) معنی منفی نداره ( مثل فضول )
هر آنچه
معادل محاوره ای فارسیش میشه: قلمبه سلمبه
جا خوردن یا مجذوب شدن He was taken by her intelligence and wit She was taken by the beauty of the landscape
جان خود را حفظ کردن
وقتی کار به جای باریک میرسه مثلا: He claims he’ll help us, but when push comes to shove, I doubt he’ll be there
روانه شدن به سمت چیزی مثلا: before slipping into the car
ماندن به علت عدم تمایل به رفتن
کنار آمدن با مساله ای ( غیر رسمی ) He couldn’t shake the feeling of loss
بدون چشم تو چشم شدن با کسی مثلا: But Tom, already distracted by something on his phone, merely gave a half - hearted wave over his shoulder.
مایوس شدن his heart sank a little
تجدد وصال
اشاره کردن یا علامت دادن با دست مثلا: the host spots Dave and motions him over
زادگاه. جایی که طرف کودکیش رو اونجا گذرونده یا خودش رو اونجایی میدونه. ( در صورتی که birthplace صرفا محل تولد هستش و ربطی به این نداره که طرف خودش ...
روی دوش یا بدن انداختن مثلا he pulled on his robe تن پوش رو انداخت رو ( کول ) ــــش
شوخی غیر توهین آمیز طوری که هر دو طرف میدونن فقط واسه خندست.
بحث یا جدل معمولا به صورت دوستانه
معادل فارسی: مثلا یا ناسلامتی ( به صورت زیر ) بابا. یکم پول بهم قرض بده، مثلا من پسرتم.
نیمه تن به کار دادن
وجهه
به هم رسیدن همراه با شرح رویداد ها ( تقریبا هم معنی با reunited ) It's been too long since we last caught up
اصطلاحا به طور خودمونی: رو دست دیگری زدن مثلا این تلوزیون زده رو دست همه ی قبلیا.
یکی به دو کردن ( با کسی )
عملگاه یا محدوده عملکرد مثلا یکی راجع به ماشینش میگه: the open road is her rightful domain
در بهتر بودن پیشی گرفتن
"انداختن" هم میتونه معنی بده. مثلا Jake shot him a mock - offended look جیک نگاهی تمسخر آمیز به او انداخت
it finally given up the ghost در نهایت روح تسلیم کرد
در رابطه با وسایل نقلیه: ریپ زدن یا به زور کارکردن مثلا: the old washing machine continued puttering along for several more years
اصطلاح معادل در فارسی: نرسیده مثلا نرسیده پسرخاله شد.
این کلمه مرتبط میشه با کلمه ی ornament. به مفهموم چیزی یا جایی پر از جلوه های دکوری.
در سراسر مجمع there were some outliers across the board
foolproof outfit choice یعنی انتخاب لباسی که نمتونه ضایع باشه
در زمینه ی این کلمه مفهوم "تسلیم کردن" وجود داره، به صورت های مختلف: 1. ادله He submitted his research paper to the journal for publication 2. چیزی ...
دنباله به جا مانده از چیزی مثلا I've been leaving a trail of broken hearts in my wake
در غالب فعل: دلبری کردن. charming the locals یعنی دلبری کردن از محلیان. ( مثلا وقتی یه نفر میره سفر تو یه محلی )
سِیر و سیاهت کردن به طور پیوسته
احساس خشم همراه با واماندگی حاصل از ناتوانی در بهبود چیزی.
تظاهر کردن با چهره یا اعضای بدن ادای واکنش درآوردن
معادل فارسی: اعصاب داغون کردن/شدن ( معمولا به صورت مکرر )
ذوق
خود پر اهمیت بینی
جلب توجه کننده به علت عالی بودن
دگرگون شدن رو به پریشانی
( خودمونی ) خوش رویانه اذیت کردن
استحکام بخشیدن به چیزی با تلاش
پیشگری ناشی از اضطراب غیر منظقی
لب به سخن باز کردن
مبادا he left with no money to spare او ماند بدون هیچ پولی برای ( روز ) مبادا.
سوت کشیدن مثلا طرف مخش داشت سوت می کشید.
پتانسیل بالا The young artist is promising, and her paintings have already gained attention from critics. اطمینان دادن The company's promising to d ...
نمای کلی
تو بهر چیزی رفتن
در حد کمال بودن معنی این کلمه بستگی به اسمی داره که بعدش میاد. تو این مثال ها برای اشاره به "در حد کمال بودن" اسم یا صفت بعد از خودش به کار میره. T ...
در یک فرار جلو بودن
بسیج کردن تمام نیروی مقاومتی چه برای یک فرد ( که میشه شجاعت و شهامت و قدرت اون فرد ) چه برای یک ارتش ( که میشه سرباز هاش، نیرو هاش و تسلیحاتش )
خوش سبک
اقامت گاه گروهی هم نوع
سنگین قدم برداشتن ناشی از خستگی یا وخامت اوضاع
شخصیت جنگی عالی
تلاطم
نگاه از بالا به پایین به کسی ریز دیدن کسی ( یا چیزی ) مثلا he was often overlooked and neglected
عمق ِدید
متفاوتانه ( اگه تو فارسی چینین لغتی باشه )
باز پس گرفتن نتیجه ی اعمال ( معمولا بد ) they may one day find themselves on the receiving end همون لرزی که از خربوزه خوردن حاصل میشه.
1_صدای پیوسته 2_کار پیوسته ( غیر رسمی ) مثلا the team was humming along یعنی تیم یکنواخت پیش می رفت
کج و کوله he couldn't hide the wonky cut
تاب دادن چیزی مثلا چوب طوری که صدا ایجاد کنه swishing back and forth
با قدم های کوچک فرز دویدن
it suggests that خاطر نشان می کند که. . .
هر چیزی که بتونه در یک مدت کوتاه بسیار موثر واقع بشه. مثلا یه بازی حین استراحت. the game is also enjoyable in short bursts
از این کلمه میشه زمانی استفاده کرد که مثلا یه نفر داره کتاب میخونه و راه هم میره و در این حین به جایی برخورد میکنه. She stumbled over the uneven pav ...
از لحاظ کلامی زور زدن برای به کرسی نشاندن یک ادعا
دستبرد ( نه به معنی سرقت ) منظور دست بردن به کاری یا قصد کاری کردن
قرارداد کار
امور اقتصادی گسترده
نسبت دادن یک راه حل به یک موضوع یا معضل ( در یک سخنرانی برای گروهی از افراد )
مواد روان گردان که شبیه تریاک هستند. مثلا شربت opium که کلینیک های ترک اعتیاد میفروشن.
یکنواختی بی فایده
در رابطه با آب ( یا مایعات ) " زلال " هم معنی میده.
تبدیل کردن باوری به خرافه
مبتذل
دستورالعمل ها و چارچوبی که یک فرد بالا دست در یک سازمان در اختیار مجریان یا صاحبت اختیاران مراتب پایین تر قرار می دهد.
کلمه ی recognize از جنس همین کلمه ــست.
وارونگی
بی حیا
چیز یا ایده ای که شکست در آن آشکار است
کسی که توانایی ها و یا خدماتش به دستمزدی که میگیره می ارزه.
لباس خاص مخصوص مناسبتی خاص سخت میشه معادل خاصی واسه این کلمه تو زبون فارسی پیدا کرد.
رو هوا زدن ( فرصت ها )
تلقی شدن
با گردن کلفتی
fuel قُوا fueled تقویت شده
پیش دستانه پیش بینی برای اقدام بعدی
املای صحیح invade هست
مختصر مفید
بی هیاهو
مقدار تجلل جشن
خشک و خالی مثلا یه چشن خشک و خالی منظور چیزیه که ایراد نداره ولی پربار هم نیست. مثل شخصی که سلامت هست ولی لاغره و هیکل زیبا نداره
بستن راه it's always better if the driver in front knows whose truck they're cutting off همیشه بهتره راننده جلو بدونه ( راه ) کامیون کیو میبنده
انتصاب ( چیزی/کسی را در جایی گماشتن/قرار دادن )
به مشکل خوردن where a lot of people get tripped up is when try to think of some practical examples for the solution بسیاری از مردم در جایی که سعی می ...
تو بازی snooker به توپ قرمز هم گفته میشه.
1 - برخورد 2 - وارد آمدن ( بر چیزی ) ( ینی یه جورایی تاثیر ) مثلا برای تاثیری که ادویه بر طعم غذا وارد میکنه میشه از کلمه impact استفاده کرد.
آسیب حاصل از فشار بیش از حد عموما برای اعضای بدن استفاده میشه ولی میتونه واسه غیر جاندار هم استفاده بشه. مثلا: The old bridge strained under the wei ...
قابل به کار گیری
طرز کار کِشی
ضغیف در سرویس دهی
رونق دادن
مدارا در گفتار از لحاظ احترام مثلا he is not mincing his words یعنی: او کلماتش را محترمانه ( اصلاح ) نمیکند.
alter
چیزی که بعد از یک بار استفاده بیرون ریخته میشه.
بیشتر پرداختن به چیزی
برانداز
نیّت، مقصود
سپردن کار یا مسئولیتی به کسی یا چیزی دیگر
افراد هم فاز
راغب شدن