تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

چند کلمه شبیه به هم همگی دخیل در "خوردن" و "قورت دادن": swallow: قورت دادن ( صرفا متمرکز بر فرستادن مواد مصرفی از دهان به معده ) engulf: قورت دادن ( ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

چند کلمه شبیه به هم همگی دخیل در "خوردن" و "قورت دادن": swallow: قورت دادن ( صرفا متمرکز بر فرستادن مواد مصرفی از دهان به معده ) engulf: قورت دادن ( ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

قانون یا برنامه موجود را به کار گرفتن. برای مفهوم "وضع کردن" از devise، contrive و scheme بیشتر استفاده میشه.

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

ترغیب: با اعطای پاداشی کسی را در جهتی خاص تشویق کردن

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

سه کلمه شبیه به هم به معنی "دور شدن از سوژه" wander off: دور شدن به طور فیزیکی از جهت، محلی یا تصمیمی به طور غیر عمدی. stray: دور شدن از یک موضوع ی ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

( درخواست، پیشنهاد یا اقدام برای ) خواست "خود" را به نتیجه رساندن. کلمه ای قابل بکارگیری در زمینه پیشنهادات خرید، دستورات ، انجام اقدامات دلخواه و . ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

هم خانواده با کلمه army به معنی ارتش

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

معادل دقیق نیست همینه که این کلمه انقدر راحت وارد فارسی شده.

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

دو معنی دارد: 1. انجام عملی به طور جمعی ( The team made concerted efforts ) 2. انجام عملی با پشتکار ( her concerted efforts )

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

دو کلمه شبیه به هم هردو به معنی سرخوردگی یا دلسردی: disillusionment: دلسردی ( متمرکز بر عدم تطبیق انتظارات با واقعیت ) despondency: دلسردی ( متمرکز ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

دو کلمه شبیه به هم هردو به معنی سرخوردگی یا دلسردی: despondency: دلسردی ( متمرکز بر حالت نداشتن روحیه ) disillusionment: دلسردی ( متمرکز بر عدم تطبی ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

معادل فارسی: خَر ( چیزی مسخره از شدت بزرگی )

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

چرخی متصل به فریمی که چند چرخ دیگر به آن متصل اند.

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

نوعی فریم در وسایل نقلیه سنگین ( قطار، تانک، کامیون های ارتشی ) که چند چرخ همگی به آن متصل هستند.

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

محلی سگر مانند، شبیه به آلونک، نسبتا کوچک، محصور که سربازان در آن استقرار داشته و از آنجا به دشمن شلیک می کنند.

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

"سگی" ( طوری که اصطلاحا میگن یارو پاچه میگیره ) در توصیف یک فرد یا طرز گفتار او

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

اخراج کردن ( بار منفی کمتری نسبت بهfire داره )

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

سوءبهره بردن

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

آسییبی ناشناخته ( توسط سازندگان یه ساز و کار کامپیوتری ) که از روز انتشار به بعد رخ می دهد. از این رو zero - day نامیده میشود که سازنده هیچ زمانی برا ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

همون bankrupt به طور غیر رسمی. الهام گرفته شده از تصویر ماهی ای که مرده و روی آب مونده و شکمش بیرون آبه.

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

رها کردن ( از کار یا مسئولیتی )

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

اصالت سنجی ( برای جلوگیری از تقلبی بودن )

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

سه کلمه شبیه هم همگی به معنی "دقیق": rigorous: بر رسی کردن به طور دقیق ( بر اساس استاندارد ها و الگو ها ) meticulous: دقیق ( متمرکز بر جزئیات ریز ) ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

سه کلمه شبیه هم همگی به معنی "دقیق": rigorous: بر رسی کردن به طور دقیق ( بر اساس استاندارد ها و الگو ها ) meticulous: دقیق ( متمرکز بر جزئیات ریز ) ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سه کلمه شبیه هر دو به معنی "طرح کردن": contrive: متمرکز بر هوشمندانه طرح کردن. devise: متمرکز بر دقیق و با استراتژی وضع کردن. scheme: متمرکز بر سود ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سه کلمه شبیه هر دو به معنی "طرح کردن": contrive: متمرکز بر هوشمندانه طرح کردن. devise: متمرکز بر دقیق و با استراتژی وضع کردن. scheme: متمرکز بر سود ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

سه کلمه شبیه هم همگی به معنی "تعقیب کردن": dog: دنبال کردن به طرزی آزار دهنده. chase: تعقیب کردن به منظور آگاه بودن. pursue: تعقیب کردن به منظور دس ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سه کلمه شبیه هم همگی به معنی "تعقیب کردن": dog: دنبال کردن به طرزی آزار دهنده. chase: تعقیب کردن به منظور آگاه بودن. pursue: تعقیب کردن به منظور دس ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سه کلمه شبیه هم همگی به معنی "تعقیب کردن": dog: دنبال کردن به طرزی آزار دهنده. chase: تعقیب کردن به منظور آگاه بودن. pursue: تعقیب کردن به منظور دس ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

فعل ply با apply رابطه معنایی داره ( هر دو به معنی به کار گرفتن ) فعل ply به کار گرفتن ( حرفه یا تخصص یا راهکار به طور متمرکز ) مثلا: fishermen pli ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

مطرح کردن ( با قصد قبولاندن ) مثلا: an executive came to pitch a series of worrying observations یک مجری آمد تا مجموعه ای از مشاهدات نگران کننده را ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

معنی نزدیکی نسبت به enhance داره. با این تفاوت که augment متمرکز بر "بسط دادن ویژگی و کارایی هاست" و enhance متمرکز بر "بیشتر کردن کیفیت" است. مثلا ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

به خود فرو رفتن مثلا: he, finally humbled, repented his sins او سرانجام به خود فرو رفت، از گناهانش توبه کرد

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

دو کلمه شبیه به هم هر دو به معنی "تحقیر" و "بی احترامی" و اما تفاوتشون: scorn: تحقیر یا مسخره کردن به طور آشکار و مستقیم. contempt : تحقیر به طور غی ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

دو کلمه شبیه به هم هر دو به معنی "تحقیر" و "بی احترامی" و اما تفاوتشون: scorn: تحقیر یا مسخره کردن به طور آشکار و مستقیم. contempt : تحقیر به طور غی ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

دو کلمه شبیه به هم هر دو به معنی "پوز خند" و اما تفاوتشون: scoff: پوزخند _ از روی مسخرگی یا محال بودن موضوع. smirk: پوزخند _ از روی حس بر تری نسبت ب ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

دو کلمه شبیه به هم هر دو به معنی "پوز خند" و اما تفاوتشون: scoff: پوزخند _ از روی مسخرگی یا محال بودن موضوع. smirk: پوزخند _ از روی حس بر تری نسبت ب ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

دو کلمه شبیه به هم هر دو به معنی از خود راضی و اما تفاوتشون. cocky: از خود راضی همراه با حس غرور و برتری از دیگران. complacent: از خود راضی، بدون آ ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

دو کلمه شبیه به هم هر دو به معنی از خود راضی و اما تفاوتشون. complacent: از خود راضی، بدون آگاهی از نقاط ضعف ( کسی که فکر می کنه دیگه نیاز به پیشرفت ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به عنوان فعل کنار انداختن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به عنوان فعل: کج کردن / شدن چیزی ( توسط باد ) مثل آدم که وقتی باد شدید بهش می وزه، دیگه روی کف پاهاش نمیتونه وایسه و میره رو پاشنه هاش. چون در این حا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دوام آوردن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

surveillance و survey هر دو از یک ریشه هستند surveillance به معنی تحت مشاهده داشتن و survey به معنی مشاهده با تمرکز بر نتایج.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

surveillance و survey هر دو از یک ریشه هستند surveillance به معنی تحت مشاهده داشتن و survey به معنی مشاهده با تمرکز بر نتایج.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حرکت مداوم دنباله دار به طور پویا. مثلا حرکت پرچم در باد. البته تو شنا هم یک نوع حرکت پا هست به اسم flutter kick که شناگر با پاهاش همین اثر رو در دن ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هم معنی با stuff هم می تونه باشه، اما بیشتر پر کردن با هوا یا باد رو معنی میده. مثلا وقتی پرچم، بادبان یا بالون با باد، گاز یا هوا از حالت افتاده در ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نگرانی مداوم که فرد رو از فعالیت باز می داره

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سر هم کردن _ به طور سریع، با عجله چیزی فراهم کردن. مثلا: People were trying to clap together a new semblance of life.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دشت - ناحیه ای گسترده خیلی چمنزار معنی نمی ده، چون چمنزار کوچکتره و میشه meadow

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

معنی اول: گرداندن ( مثلا برگ هایی که با باد در حال گردش هستند یا افرادی که دور مکه دارند می گردند ) معنی دوم: گردش فکر ( از یک موضوع به موضوع دیگر )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آزار دادن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دو کلمه ( تا حدودی ) نزدیک به هم: graft: زد و بند ( سؤ استفاده از موقعیت با تاثیر مالی یا غیر مالی ) embezzle: اختلاص ( سؤاستفاده از امانت داری و با ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

dwell on: اضافه فکر گذاشتن یا صحبت کردن راجع به چیزی. ( به اصطلاح عامیانه پارو زدن یا اسفناج تفت دادن ) dwell: ساکن بودن در جایی.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

dwell on: اضافه فکر گذاشتن یا صحبت کردن راجع به چیزی. ( به اصطلاح عامیانه پارو زدن یا اسفناج تفت دادن ) dwell: ساکن بودن در جایی.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زار زدن فرقش با cry در شدتشه. از کلمه cry حتی برای اشک شادی هم میشه استفاده کرد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"مسخره کردن" کلمه های شبیه: mock ( ساده، مستقیم، بداهه ای ) ridicule ( بدجنسانه، به قصد احمق جلوه دادن ) Lampoon ( ادبی، رسمی طعنه وار و حتی هنری )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"مسخره کردن" کلمه های شبیه: mock ( ساده، مستقیم، بداهه ای ) ridicule ( بدجنسانه، به قصد احمق جلوه دادن ) Lampoon ( ادبی، رسمی طعنه وار و حتی هنری )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"مسخره کردن" کلمه های شبیه: mock ( ساده، مستقیم، بداهه ای ) ridicule ( بدجنسانه، به قصد احمق جلوه دادن ) Lampoon ( ادبی، رسمی طعنه وار و حتی هنری )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تهمت کلمه نزدیک دیگه accusation هست که میشه اتهام. دقت کنید که اتهام پایه و اساس داره ولی تهمت چیزیه که هیچ شاهد ملموسی براش نیست. ( مثل حرف مفت ) ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

پایین آمدن ( دوره ) رکود معنی ِاشتباه است، که میشه recess که یعنی ثابت و بی حرکت ( نه رو به پایین )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به عنوان فعل: پر کردن جایی که محل انجام مسئولیتی خاص است ( با فرد ( از جمله خود ) یا افراد )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

دوره زمانی ( که مفعول باید بی توقف مشغول به کاری باشد، اغلب طاقت فرسا )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

تقلیل یا تضعیف یافتن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تخریب به صورت عمدی کلمه نزدیک دیگه: devastate ( که لزوما عمدی نیست و می تونه حاصل فاجعه های مختلف باشه )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در امان ماندن مثلا: The hikers were holed up in the cabin during the blizzard

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لمبر دادن ( در رابطه با مایعات )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پاشیدن ذرات ریز با شدت بالا

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

املای صحیح: crude تو انگلیسی کلمه ای به اسم crood وجود نداره. انیمیشنی که به اسم croods ساخته شده، این کلمه رو از خودش درآورده.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

املا صحیح : brief

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فرو نشاندن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غیرتی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تو بهر ( چیزی ) رفتن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تو بهر ( چیزی ) رفتگی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

استراحت گزیدن از زحمت ( به دلایل مختلف مثل بیماری، خستگی، سپری کردن دوره کار )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"محول کردن" "تو پاچه کسی کردن" "خواه، نا خواه گردن کسی انداختن" مثلا: So again, you throw your mistakes at my feet like they're blessings معنی: پس با ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پاسخ به اتهام دادن.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

wither / wither away تحلیل رفتن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جدا کردن / در آورد چیزی پوست مانند از بدنه ای. He peeled off his socks

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سفارش کردن There were restricted zones where no one was allowed entry, but Davood gave the guards instructions not to interfere with them مناطقی بودن ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اوراقی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دو کلمه شبیه به هم: Balm: ضماد _ مالیدنی، معمولا طبیعی، بسیار غلیظ{گرانروی بالا} ، جنبه سنتی دارد ointment: پماد _ مالیدنی، معمولا صنعتی، نه چندان غل ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دو کلمه شبیه به هم: Balm: ضماد _ مالیدنی، معمولا طبیعی، بسیار غلیظ{گرانروی بالا} ، جنبه سنتی دارد ointment: پماد _ مالیدنی، معمولا صنعتی، نه چندان غل ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

دوباره کاری ( طوری که می شد اون امور رو از ابتدا صحیح و بدون مراجعه مجدد انجام داد )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دو کلمه شبیه به هم هر دو به معنی "عجولانه" و اما تفاوتشون: rash: تصمیم عجولانه، ناشی از عجول بودن یا بی توجه بودن. hasty: تصمیم عجولانه، ناشی کمبود ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مورد کمین واقع شده they were suddenly ambushed by bandits at dawn

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قانوناً الزامی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست گرفتن he decided to undertake a research project about a specific local history

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سریع یا آنی افزایش دادن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

افسانه گویی شده ( چیزی که ازش به عنوان افسانه نقل شده )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست و پا بسته ( شخص )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پرتاب چیزی به وسیله سرعت اولیه چیزی دیگر

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

( در حالت فعل ) حمایت کردن به صورت عملی. معنیش تا حدی شبیه به advocate هست. مثلا: He championed the idea of wringing out the old ways

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

collapse از لحاظ معنا شبیه به crumble هست با دو تفاوت عمده: 1 ) از لحاظ معنا: collapse بیشتر متمرکز بر "فرو نشت" است و crumble بیشتر مترکز بر "خرد کر ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

دو کلمه شبیه به هم هر دو به معنای "تحسین". admiration: تحسین ( به صورت بیانی شبیه تعریف یا احترام ) acclaim: تحسین ( به صورت شناخت مثبت یا آبرو )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دو کلمه شبیه به هم هر دو به معنای "تحسین". admiration: تحسین ( به صورت بیانی شبیه تعریف یا احترام ) acclaim: تحسین ( به صورت شناخت مثبت یا آبرو )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نظاره کننده. معنی نزدیک به onlooker داره. "رهگذر" نمی تونه معنی بده چون اون درحال حرکته و معادلش می شه passerby.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فرود آمدن، خوابیدن ( به معنای اصابت کردن ) روی چیزی نه همیشه به صورت عمودی. مثلا: The soldier slumped against the wall, struggling to keep standing

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دو کلمه شبیه به هم هر دو به معنی "گمنام": unsung: گمنام به علت بی هیاهو بودن. ( unsung heroes ) obscure: گمنام به علت نبود اطلاعات یا پیچیدگی. ( obs ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

دو کلمه شبیه به هم هر دو به معنی "گمنام": unsung: گمنام به علت بی هیاهو بودن. ( unsung heroes ) obscure: گمنام به علت نبود اطلاعات یا پیچیدگی. ( obs ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همه گیری

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

همانا

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سر تر ، سر سنگین تر، یا چرب و چیلی ( استعاری ) تر بودن چیزی از چیزی دیگر.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

stir up جو دادن incite غرض دار جو دادن یا شوراندن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست برداشتن یا موجب دست برداشتن دیگری شدن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

دوکلمه بسیار شبیه: consent: رضایت با کاری خاص ( مثل اجازه دادن، نزدیک به کلمه permission ) content: رضایت با شرایطی خاص ( مثل راضی بودن از اوضاع و ا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

دوکلمه بسیار شبیه: consent: رضایت با کاری خاص ( مثل اجازه دادن، نزدیک به کلمه permission ) content: رضایت با شرایطی خاص ( مثل راضی بودن از اوضاع و ا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

نمی شه گفت پیگیری، چون اونقد رسمی نیست. "دنباله روی"

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

مؤلفه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

ثابت نظر

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به اتفاق in conjunction with marine archaeologists به اتفاق باستان شناسان دریایی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جَو دادن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ساحل محصور

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

نواحی مجاور با دریا یا اقیانوس. این نواحی کلی هستند، طوری که اجزای دیگه مثل ساحل ( beach ) خلیج ( bay ) ، مصدر ( estuary ) و صخره ها ( cliffs ) را د ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دو کلمه شبیه به هم در دو به معنی پر پیچ و تاب: 1. meandering: پیچ و خمی که آرامش در آن جاری است. ( مثل جریان آرامش بخش آب در مسیری پر پیچ و خم ) 2. ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دو کلمه شبیه به هم در دو به معنی پر پیچ و تاب: 1. meandering: پیچ و خمی که آرامش در آن جاری است. ( مثل جریان آرامش بخش آب در مسیری پر پیچ و خم ) 2. ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

دو کلمه شبیه به هم: union و syndicate. هر دو به معنی "اتحادیه". و اما تفاوتشون: union اتحادیه است که حدفش منافع خودش نیست، بلکه منافع هم حرفه هاست. ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تو زمینه تحقیقات هم معنی با lead ( به معنی سر نخ ) میتونه باشه و اما تفاوتش با lead: از clue برای اشاره به راهنمائی فیزیکی استفاده میشه ( مثلا اثر ان ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

رد کسی یا چیزی را زدن فرق track down با track به صورت عادی اینجاست که از track down برای رد گیری از چیزی استفاده می شه که به سادگی در دسترس نباشه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

( فعل ) بالا رفتن از چیزی Scaling the wall was a daunting task بالا رفتن از دیوار کار دلهره آوری بود.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٣

عمدتا به دو صورت استفاه می شه در هر دو به معنی "در رفتن". 1. در رابطه با کلمات. مثلا فلان حرف از دهنم "در رفت". 2. در رابطه با فرار. مثلا زندانی از ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چند کلمه شبیه به هم، همگی به معنی مصمم یا ثابت قدم resolute مصمم در رسیدن به هدفی خاص steadfast مصمم در حفظ اصول و وفا داری determined مصمم در حفظ ان ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

چند کلمه شبیه به هم، همگی به معنی مصمم یا ثابت قدم resolute مصمم در رسیدن به هدفی خاص steadfast مصمم در حفظ اصول و وفا داری determined مصمم در حفظ ان ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

دو کلمه شبیه به هم: conduct مجموع رفتار هایی که از منطق به وجود میاد. ( این یک کلمه رسمی است ) behavior به طور عمومی تمام رفتار ها رو در بر میگیره.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حل و فصل کردن ( مشکل )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برپا نگه داشتن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

مجمع نوازندگان با ساز های مختلف به رهبری شخصی که بهش conductor گفته میشه.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عزیمت کردن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سرگرمی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

دلگیر شدن از چیزی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کلمات شبیه به هم reluctant عدم تمایل ( انجام یا عدم انجام این امور برای فاعل خیلی هائز اهمیت نیست ) grudging انجام عملی همراه با عدم تمایل ( انجام ا ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کلمات شبیه به هم reluctant عدم تمایل ( انجام یا عدم انجام این امور برای فاعل خیلی هائز اهمیت نیست ) grudging انجام عملی همراه با عدم تمایل ( انجام ا ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

کلمات شبیه به هم reluctant عدم تمایل ( انجام یا عدم انجام این امور برای فاعل خیلی هائز اهمیت نیست ) grudging انجام عملی همراه با عدم تمایل ( انجام ا ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

به قطعیت رساندن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

سه کمله شبیه به هم: violate: تخطی از قوانین عمومی ( مثلا زباله ریختن ( شخصی و صنعتی ) در طبیعت ) breach: تخطی از قوانینی افراد به طور قراردای بین هم ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سه کمله شبیه به هم: violate: تخطی از قوانین عمومی ( مثلا زباله ریختن ( شخصی و صنعتی ) در طبیعت ) breach: تخطی از قوانینی افراد به طور قراردای بین هم ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٣

سه کمله شبیه به هم: violate: تخطی از قوانین عمومی ( مثلا زباله ریختن ( شخصی و صنعتی ) در طبیعت ) breach: تخطی از قوانینی افراد به طور قراردای بین هم ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به دفعات تکرار شونده

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به کارگیری قانون ( عمل حکم دادن طبق قانون )

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حقوند

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

نادرستی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هرچند. . .

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دومعنی داره: ( در رابطه با کسب و کار ) چیدمان ویترین ( در رابطه با اخبار ) خبر دادن به صورت خوشبینانه و جهت دار، فاصل از واقعیت.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همخوانی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

علنی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

بی رویه مثلا: the rampant spread of misinformation معنی: گسترش بی رویه اطلاعات غلط.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دو کلمه شبیه به هم هر دو به معنی پا فشاری یا اصرار کردن و اما تفاوت: insist یعنی پا فشاری کردن در نظر خود ( کوتاه نیامدن ) persist یعتی پا فشاری کرد ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٤

دو کلمه شبیه به هم هر دو به معنی پا فشاری یا اصرار کردن و اما تفاوت: insist یعنی پا فشاری کردن در نظر خود ( کوتاه نیامدن ) persist یعتی پا فشاری کرد ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد

i don't care میتونه مفهوم منفی تری نسبت به i don't mindداشته باشه.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

Exorable کسی ( یا چیزی ) که قابل متقاعد شدن ( یا انعطاف ) باشه. Inexorable کسی ( یا چیزی ) که قابل متقاعد شدن ( یا انعطاف ) نباشه. از این رو Exorab ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

Exorable کسی ( یا چیزی ) که قابل متقاعد شدن ( یا انعطاف ) باشه. Inexorable کسی ( یا چیزی ) که قابل متقاعد شدن ( یا انعطاف ) نباشه. از این رو Exorab ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Exorable کسی ( یا چیزی ) که قابل متقاعد شدن ( یا انعطاف ) باشه. Inexorable کسی ( یا چیزی ) که قابل متقاعد شدن ( یا انعطاف ) نباشه. از این رو Exorab ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٣

سه کلمه شبیه به هم evoke به میان کشیدن provoke تحریک کردن prompt سریع به واکنش درآمدن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

محتمل بودن خبر بد

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عممکرد این کمله شبیه به "بو" یا "بو کشیدن" است ولی برای رخدادها و اهداف مختلف.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گُر گرفتن، گُر دادن. مثلا his ire began to flare خشم او شروع به گُر گرفتن کرد

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عوامل و ضوابط نشان دهنده قابلیت یا توانایی به طور رسمی اعم از کتبی و غیر کتبی. تاکید این کلمه بر رسمیت است چرا که با سلب رسمیت کلمه ability پدید آید.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

این کلمه به نظر میاد از جنس کلمه ی climax باشه زمان اوج گیری اتفاقات ( راجع به یک رویداد یا فیلم )

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بترکون

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

( صفت ) پر جزئیات ( فعل ) پر جزئیات توضیح دادن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

مخفف "confidence trick" کسی که اول اعتمادقربانی رو جذب می کنه، بعد کلاه سرش می ذاره.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

بد هدایت شده

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

در بر گرفتن مثلا: forest is a large area dominated by trees جنگل فضایی بزرگ است که با درختان در بر گرفته شده است

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در هم مالیدن، در هم مالاندن، درهم مالیده شدن. نکته بر یک جنس بودن چیزی است که در هم مالیده می شود و سرانجام به چیزی از ظاهر افتاده تبدیل می شود. هر ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کسی یا چیزی که "دوری جو" از باید ها و انتظاراتی است که از او میرود.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سوگولیسم ( کلمه جدید اختراع کردم )

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فکری به حال - - - کردن مثلا : he has to reckon with the consequences of his deceitful actions او باید فکری به حال عواقب اعمال فریبکارانه اش کند.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نا رفتنی

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با عرض پوزش "برطرف کردن به گایی"

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد

آدم شل و ول

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هم معنی با seize ولی نه اونقد سریع و فرز. به جورایی " نزد خود گرفتن "

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نامردانه

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مایه خشم ( اسم )

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

وفا کردن به . . . مثلا: he had no intention of honoring his word قصد نداشت به حرف هایش وفا کند.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

در معرض جلب شدن قرار دادن به زبون نازبونی خواهش کردن غیر مستقیم خواستن

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

concoct و fabricate هر دو به معنی سرهم کردن. concoct می تونه جنبه مثبت، خنثی و منفی داشته باشه ولی fabricate معمولا همیشه جنبه منفی و فریبنده داره.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سورای گرفتن از کسی

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چه کنم چه کنمانه

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کاسه چه کنم چه کنم به دست گرفتن. ( فعل )

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی رنگ و لعاب

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

راکد

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وادی

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

سه کلمه شبیه به هم predict ( متمرکز بر ادعایی خاص ) anticipate ( متمرکز بر آمادگی نسبت به پیشامدی خاص ) foresee ( متمرکز بر احتمالات ممکن )

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

سه کلمه شبیه به هم foresee ( متمرکز بر احتمالات ممکن ) predict ( متمرکز بر ادعایی خاص ) anticipate ( متمرکز بر آمادگی نسبت به پیشامدی خاص )

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عمل طرح ریزی برای ایده ای

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اَبَر مثلا : the very antipathy = ابر ضدیت

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

نفرت حاصل از نقض قواعد اخلاقی کلمه شبیه دیگه hate هست که عمومی تره و به اندازه abhor شدید نیست. به علاوه abhor برای مخالفت نسبت به نقض اصول عمومی ( ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مخالفت با چیزی کلمه شبیه دیگه defiance و اما تفاوتشون: از antipathy صرفا برای بیان مخالفت ( بدون هیچ منظور دیگه ای ) استفاده می شود. ولی از defiance ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سوت و کور

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اندیشمندی

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مخالفت یا تنفر شدید از چیزی یا گروهی ( معمولا گروهی یا قومی ) کلمه شبیه دیگه aversion هست که همین معنی رو میده ولی شخصی تر و سلیقه ای تره با شدت کمتر

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شامل نشده ( اسم )

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

revulsion: نفرت hatred: تنفر grudge: کینه

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کلمات شبیه brutality _ زورگویانه _ بی رحمی _ سوء استفاده از قدرت savagery _ وحشی گری _ متمرکز به غیر متمدن بودن ferocity _ رفتار شدید _ عمومی ( میتون ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

زوری

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

هر سه کلمه زیر به معنی "غریب الوقوع هستند: looming به مرور و همراه با نگرانی impending نزدیک و اضطراری imminent هر لحظه ممکنه پیش بیاد، اظطرار شدید و ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

angry: عصبانی ( کلمه ای عمومی برای توصیف صرفا خشمگین بودن ) Furious: خشمگین ( شدید ) irate: خشمگین همراه با داد و هوار. fierce: خشمگین ( اشاره به ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به میان کشیدن مثلا وقتی تو یه صحبت کسی، کس دیگه ای رو وسط میکشه یا یه ماشین، ماشین دیگه رو طی فعالیت خودش درگیر میکنه یا یه دستور ( در برنامه نویسی ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

غریب الوقوع ( با اشاره به اضطراری بودن ) کلمه شبیه دیگه: looming و اما تفاوت. غیرب الوقوع ( با اشاره به نگرانی و کم کم نزدیک شدن )

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تزلزل ناپذیر صفت شبیه دیگه: unwavering و اما تفاوت: unshakable: محکم و غیر قابل ریزش ( متمرکز بر حفظ استحکام ) unwavering: محکم و غیر قابل تغییر ( م ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اشتباه سهوی کلمه شبیه دیگه cock up که اشاره به اشتباه بزرگ تری میکنه.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

تحقق دادن به هدفی مثال: He decided to see through his goal of running a marathon

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

کُفر کسی را در آورد

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

چند کلمه شبیه به هم همگی به معنای "حمله یا هجوم" assail : مکرر و مداوم و طولانی مدت ( فیزیکی، ذهنی ) assault: آسیب عمدی ( فیزیکی، ذهنی، شفاهی ) att ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چند کلمه شبیه به هم همگی به معنای "حمله یا هجوم" assail : مکرر و مداوم و طولانی مدت ( فیزیکی، ذهنی ) assault: آسیب عمدی ( فیزیکی، ذهنی، شفاهی ) att ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

چند کلمه شبیه به هم همگی به معنای "حمله یا هجوم" assail : مکرر و مداوم و طولانی مدت ( فیزیکی، ذهنی ) assault: آسیب عمدی ( فیزیکی، ذهنی، شفاهی ) att ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٣

چند کلمه شبیه به هم همگی به معنای "حمله یا هجوم" assail : مکرر و مداوم و طولانی مدت ( فیزیکی، ذهنی ) assault: آسیب عمدی ( فیزیکی، ذهنی، شفاهی ) att ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خوره وار

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

سه کلمه شبیه به هم. respect: احترام پایه ای ( لزوما نیازی به دلیل خاص نداره و میتونه فقط از روی ادب باشه ) esteem: احترام خاص ( به علت داشتن شخصیت ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

1 _ آدم شر خر 2 _ آدم کله خراب این کلمه هیچ ربطی به phrasal verb دیگه go on به معنی ادامه دادن نداره.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مخفی کردن به طور عمدی با هدف خاص

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

حسرت داشتن یا به دست آوردن ( نه از دست دادن )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کم کردن فاصله تا چیزی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در حالت فعل: بسیار سریع و غیر قابل کنترل حرکت کردن به طرفی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

این کلمه خیلی شبیه به eager هست. پس به راحتی نمی شه گفت "مشتاق". کسی رو توصیف میکنه که اصطلاحا "توپش پره" و دنبال بهونه برای وارد شدن به عمله.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کشیدن یا پیچاندن به طور ناگهانی ( و دردناک )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زدن به طور ریتم وار مثل کسی که خودکارشو مداوم روی میز میزنه موقع فکر کردن. یا کسی که به طور خاصی در میزنه. یا کسی که برای پشت سر هم بوق زدن دستش رو ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

کهنه و پاره پوره کلمه شبیه دیگه tattered تفاوتشون: ragged صرفا این معنی رو میرسونه که چیزی فقط پاره پوره ـــست. اما tattered چیزیه که پس از استفاده ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کهنه و پاره پوره کلمه شبیه دیگه ragged تفاوتشون: tattered این معنی رو میرسونه که چیزی پس از استفاده طولانی مدت وضعیت پاره پوره داره. اما ragged صرفا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

بدبخت

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گشت زدن ( به طور فراغانه ) کلمه شبیه دیگه wander ( که یعنی بی هدف گشت زدن یا پرسه زدن )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دو کلمه هر دو به معنی "مجلل" opulent: به معنی مجلل در رابطه با هر نوع دارایی و سبک زندگی. lavish: مجلل در رابطه با مراسم ها.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

به قاطعیت رد کردن. کلمه شبیه دیگه decline یعنی محترمانه رد کردن.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وافر

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خرمن مثلا: a mound of freshly turned earth یعنی: خرمنی از خاک تازه کنده شده.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به نظرم می شه گفت pore over فرم فعل از صفت thorough هست.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

‼️دوستان مالیدن معنی نمیده. ‼️ یعنی قرار دادن و برداشتن ( بدون مالیدن ) مثلا وقتی آب روی میز میریزه، یه دستمال رو چندلایه می کنید، میذارید روی خیسی ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1 - لمس کردن بدون مالیدن به طور متوالی ( وقتی میخاید یه آلودگی رو از لباس طوری بردارید که پخش نشه ) مثلا pat off the grease stain carefully 2 - پشت ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

وابستگی های اعتباری

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

دو کلمه شبیه: worn - out یعنی ( شخصی ) خسته یا ( چیزی ) مستهلک. ولی shabby یعنی چیزی که ظاهرش نیاز به رسیدگی داره و شاید هنوز کارآمد باشه.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لخت به صورت یکی بود یکی نبود مثلا وقتی میخان بگن این خونه مثل مسجد می مونه ( مبلمان و تزئینات نداره و خالیه )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پولکی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

به مرور تصرف کردن یا در بر گرفتن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

background: زمینه ( هم فیزیکی هم فرضی ) backdrop: زمینه ( فیزیکی )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

backdrop: زمینه ( فیزیکی ) background: زمینه ( هم فیزیکی هم فرضی )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قطع شدن طوری که دیگه نشه وصلش کرد. مصلا شاخه ای که از درخت میشکنه.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

بند آمدن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اتصال به همراه محدودیت.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٤

خالی از کیفیت بی روح، بی رنگ، بی نشاط.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

رها کردن یا کنار گذاشتن. کلمه شبیه دیگه abandon و اما تفاوت: forsake یعنی رها کردن، بر اساس منطقه و به منظور سود بیشتر یا آسیب کمتر. مثلا وقتی کسی ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

درخواست همراهی همراه با تحمل.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

املای صحیح: excess

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ورزدادن، آرام مالوندن. برخی از موارد استفاده: ماساژ شستوشو ساختن خمیر

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

املای صحیح : kneading

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

ساییدن همون wipe هستش فقط با فشار و زور بیشتر.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خیلی بد ( در رابطه با شرایط، اوضاع و شخصیت )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

انداختن چیزی به جهتی خاص برای رسیدن به چیزی خاص. به آب انداختن. مثلا: he cast it back into the sea

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

برزگ و با شکوه

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

سه کلمه نزدیک reciprocate: پاسخ دادن به عمل خوب ( مثل محبت، توجه و . . . ) requite: پاسخ دادن با حس ایجاد برابری و انصاف ( بد و خوب ) retaliate: مق ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٤

سه کلمه شبیه به هم هر سه به معنی "تقلا" و تفاوت ظریفشون باهم: grapple: درگیری و تقلا زدن زهنی ( فکری، احساسی و عاطفی ) struggle: تقلای فیزیکی ( می ت ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دوکلمه شبیه: contemplation و reflection هر دو به معنی تامل کردن، و اما تفاوت: contemplation طولانی تر و متمرکز تره. ( مثل مدیتیشن ) reflection آنی ت ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

دوکلمه شبیه: contemplation و reflection هر دو به معنی تامل کردن، و اما تفاوت: contemplation طولانی تر و متمرکز تره. ( مثل مدیتیشن ) reflection آنی ت ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد

خصلت ظاتی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برق مثلا برق چشماش

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کسی که فکر میکنه همه رفتار های خودش منطقیه و بقیه اشتباه میکنن.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

باز داشتن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

چیزی یا کاری را بدست گفتن و با تسلط کامل انجام دادن. یا کسی را گرفتن و بر زمین زدن ( به دلایل مختلف مثل بررسی کردن و . . . )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

نشاندن نسخه جدید ( که بهتره ) به جای قبلی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

باز رشدی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رقص دونفره آرام ( اسم و فعل )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

حل کردن یک جامد در مایع.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تمام شدنی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چاله ی مایعات آلوده

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

دنیای گلستان ( خیالی )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیامبر هم میتونه معنی بده. کسی که از جانب خدا پیام میاره.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

از جنس کلمه betray هست

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غیض

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

استفاده از نبوغ برای منحرف کردن مثلا شمشیر رو طوری ببری بالا که انگار میخای بزنی تو سر حریف، ولی بزنی تو پاش.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در حالت اسم و نه modal verb اقتدار کلمه ای ادبی و رسمی است. معنی نزدیکی به strength، capability و power داره. با این تفاوت که آمیخته شده با شکوه و ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

املا صحیح: dumbbell

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جریان یک مایع طوری که انگار تکون نمیخوره مثلا وقتی که آب از شیر خیلی منظم میریزه

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خاموش کردن چیزی که حرارت یا نور دارد

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

نرم فرود آمدن. موارد استفاده: بارش باران به صورت غیر شدید ریختن سس یا هر ماده ای که " نرم فرود میاد "

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

شرایطی که هر کس یا هر چیز خود واقعیشو نشون میده و تاثیر ماندگاری به جا میذاره.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ساختاری پیله طور که حشراتی مانند ملخ برای تخم گذاری می سازند.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد

عالی کردن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( اسم ) مایه کیک یا چیزی که سیب زمینی و گوشت رو برای سوخاری کردن باهاش آغشته می کنند.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نگهداشتن چندین چیز با رد کردن چیزی طویل از میان آنها. مثلا: سیخ کردن، نخ کردن دانه های تسبیح

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بخشی مرکزی هسته که نرم هست و پوشش ( معمولا ) سختی داره. اسم مرتبط دیگه seed هست که معنیش میشه دانه ( همونی که کاشته میشه و دربر دارنده kernel هست ) ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

beach: ساحل ( میتونه جنبه تفریجی هم داشته باشه ) shore: دریا کنار ( محل تلاقی آب و خشکی ) bank: بستر آب ( ساختار کانال شکلی که آب را هدایت می کند )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

یعنی یهویی وارد فاز دیگه ای شدن. تفاوتش با dive اینه که به ناچار و ریسکی است در حالی که dive کنترل شده.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

بی اختیار پراندن ( دست یا پا )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شدیدا . . . زده مثلا: Panic - stricken شدیدا وحشت زده

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

she leaned in to examine the lilies او خم شد ببینه ( گل های ) سوسن چجورین.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به زبون بی زبونی اشاره کردن

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فعل مشابه دیگه decorate هست. با این تفاوت که: decorate یعنی آراستن فضا یا منظره ای؛ در حالی که، از adorn بیشتر در رابطه با زیبا سازی شخصی استفاده میش ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با کسب اجازه از استاد عَجَمَندِه: زُلف

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

توفیق شانسی

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جواب محبت دادن

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

از معانی دیگش "خبری را از کسی شنیدن" هست. مثلا: His world came crashing down as he learned that she had married someone else the night before

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

درگیری ذهنی یا احساسی. فرم عمومی تر این کلمه struggle هست که هم بر درگیری ذهنی و هم فیزیکی دلالت میکنه.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

معنی اصلیش " تقطیع و تقسیم جمله به وسیله ی علائم دستوری" است. کاربرد استعاره ای: عاملی که عملی را به طور مکرر تقطیع می کند. مثلا: Their days were o ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سرراست کردن

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

در رابطه با باز جویی و توضیح خواستن: دقیق و به جزئیات. مثلا پلیس یا باز پرس به شاهد، متهم یا شاکی میگه: I need you to be specific یا please be speci ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سر به راه، اهل

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیچیدگی حاصل پیوستگی زیاد

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اقسام، انواع بی شمار. ( نه فقط بی شمار، اون میشه countless )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همه قریب به اتفاق

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به ed آخر کلمه دقت بشه. این یعنی کس یا کسانی که با افراد بیشتری مواجه شده اند. یعنی جمعیتشون کمتره!

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

( اسم ) هر نوع ساختار طویل و منعطف ( غیر سخت ) و معمولا با مقطع استوانه ای. ( اصطلاح 1 ) Noodle around: یعنی کلنجار رفتن با چیزی. مثلا: He was nood ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

مربوط به تصویر = برفکی مثلا وقتی آنتن تلوزیون درست نمیگیره

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مسابقه یا رقابت اصلی

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. به مرور دور شدن 2. به مرور کم شدن 3. به مرور ریختن جلوی موها

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کسی که بیخیال بر آمدن از پس چیزی نمی شه.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دولّا شدن

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نشان دهنده اتفاق بد

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

املای صحیح peel off

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیرون زدن ( با عجله ) عبارت مشابه دیگه storm out: بیرون زدن با عجله و خشم.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نقش زمین شدن / کردن

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

از کار ایستادن As the car engine cut off, two men emerged from the shadows

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

جیغ گوش خراش زدن

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

منتظر موندن برای حمله فیزیکی، طبق برنامه. کلمه شبیه دیگه: lurk که عمومی تره و هر نوع" انتظار برای وارد عمل شدن" رو شامل میشه.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حس گذر کند لحظات در برخورد با اتفاقات غیر منتظره احساسی

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٣

اتکاپذیری

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

نقطه زنانه ( در بابطه با حملات )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

همین طور مثال:The park was a perfect destination for locals and tourists alike پارک مقصدی عالی برای محلی ها و "همینطور" توریست ها بود.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قرار دادن چیزی به طور ایستاره در راستای چیزی دیگر. he lined up his first target

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ور رفتن باچیزی ( بی هدفانه ) مثلا: tinkering with clock mechanisms

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آش و لاش

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مغتنم

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هر کس یا هرچیز که شبیه به شخص یا چیز دیگه ای در گذشته باشد. چیزی که به علت شباهت شما را به یاد گذشته بیندازد. مثلا زمانی که شما با دیدن چهره ی یک ب ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٤

کسی را جستن به هر دلیلی ( علاقه، کمک خاستن، پیگیری کردن، حق گرفتن و . . . )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٣

حس رضایت حاصل از به انجام رساندن کاری.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

( اسم ) موقعیتی که فردی به خاطر کوتاهی دیگری مایوس شده. ( فعل ) مایوس کردن کسی با کوتاهی کردن. مثلا: he won't let you down

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( اسم ) موقعیتی که فردی به خاطر کوتاهی دیگری مایوس شده. ( فعل ) مایوس کردن کسی با کوتاهی کردن.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

در برخی موارد "گیر آوردن" هم میتونه معنی بده.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

disappointing vs frustrating disappointing: نا امید، به علت ناتوانی در تحقق دادن به ایده یا هدفی. frustrating: ناامید، به علت عدم تطابق واقعیت با ا ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد

سهل انگاری، کم دقتی کردن. این کلمه رو با oversaw اشتباه نگیرید، اون میشه نظارت.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نظارت. این کلمه رو با oversight اشتباه نگیرید، اون میشه سهل انگاری یا کم دقتی.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1_سرمایه گذاری 2_سرمایه مثال: this is my store, and I expected you to treat it like the investment it is 3_چیزی که ارزش خرید داشته باشه. مثال: A mic ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

ایجاد صدای "هِی" با کشیدن هوا به داخل، در اثر تعجب یا ترس.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خیس شدن یا خیس خوردن. کلمه شبیه دیگه drench هست، که یعنی یکباره خیس شدن.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

خیس شدن به طور ناگهانی. کلمه شبیه دیگه soak هست، که یعنی به مرور خیس شدن ( نه یکباره )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

باز کردن در هم پیچیدگی در هر ساختار فیبر مانند مثل مو، کابل، نخ، طناب و . . .

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست پا چلفتی بازی درآوردن هنگام انجام کاری، یا ریپ زدن موقع حرف زدن ( کسی که نمی تونه کلمه مناسب رو به زبان بیاره )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

در رابط با افراد: تک و توک a trickle of customers یعنی مشتری های تک و توک

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نشت ا = نشتا ( کلمه ساختم 😊 )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"به من چه" طور، شانه ها را بالا انداختن.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شرایط یا چیزی که در هر لهظه پتانسیل آسیب رسانی دارد.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شکوفا شدن فرقش با bloom: از bloom برای شکوفایی سریع با ماندگاری کوتاه، ولی از bloom برای شکوفایی ای با زحمات بیشتر و ابدی تر استفاده میشه.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

راه ندادن کسی / چیزی به جایی

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1_آسیب پذیری. 2_عدم تمایل به نشان دادن ضعف. 3_عدم تمایل به ریسک در شکست عاطفی.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فشاری که به کسی یا چیزی وارد میشه تا وادار به انجام کار خاصی بشه. اجبار مثلا the truck is under duress

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٣

به خیر گذروندن The company was able to weather the recession

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

چیزی که به علت کم بودن سخت دیده، شنیده یا حس بشه.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

طوفان ( بیشتر مربوط به دریا ) حالت ادبی کلمه ی Storm tempest نسبت به storm بیشتر جنبه تخریبی داره. هر دو میتونن برای نمایش آشفتگی ( غیر از شرایط آب ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به عنوان فعل: کوبیدن چیزی طوری که ایجاد صدا کند، تبل زدن به عنوان اسم: طبل، بشکه

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

پایین آمدن / پایین آمدن روی چیزی a heavy silence descended upon the gathering

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پرخاشگری ( بحث عصبانیت ) این کلمه به معنی بحث ساده نیست چون بحث میتونه منطقی و بدون عصبانبت باشه.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

در بر گرفتن از کلمه ی gulf ( به معنی خلیج یا آبی که محیطی رو فرا گرفته ) میاد. مثلا: a power outage engulfed the room in darkness قطعی برق اتاق را ب ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

صدای حاصل از لق زدن

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چیزی که به طور پنهاد نگهداری شده ( اسم ) emergency stash of food نگهداشتن چیزی به طور مخفی ( فعل )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گذشته فعل wind به معنی پیچید / پیچیدند. مثلال: they wound through the narrow roads یعنی: می پیچیدند در مسیر های نازک ( پیچ در پیچ )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

پیچیدن مثال 1: as a gust of icy wind whipped through his jacket وزش باد سرد پیچید به داخل ژاکتش. or مثال 2: Her hair whipped around her face مو هاش ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سخت و زمان بر

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1_ نقش بازی کردن ( طوری که کسی خودشو متفاوت با چیزی که هست جا بزنه ) 2_ یکی بازی با هدف فهموندن چیزی با نقش بازی کردن

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مسئول ساخت اسکلت یا بدنه و سوار کردن تجهیزات یا عوامل به طور پیوسته در یک سازه یا ساختار هدفمند. در رابطه با سازه: هر سازه مکانیکی یا دیجیتال ( CG ) ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

determination : پا برجا ماندن در حفظ تصمیم گرفته شده. کلمه شبیه دیگه: resolve : عزم راسخ برای انجام یا شروع به انجام کاری کسی که determination نداشت ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٣

resolve : عزم راسخ برای انجام یا شروع به انجام کاری کلمه شبیه دیگه: determination : پا برجا بون در حفظ تصمیم گرفته شده. کسی که resolve نداشته باشه ت ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

صرف زور ناگهانی برای جابجا کردن فردی یا چیزی سنگین.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شونه خالی کردن

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٣

حرکت دادن به طور روان و نرم

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

تحت فشار فیزیکی / غیر فیزیکی گذاشتن / بودن ( فشار از نوع له کننده )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سر هم بودن That bridge is barely holding together as it is اون پل همین جوریش به زور سرهمه.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راست و حسابی

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

درزا _ گشاد _ پر درز

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٤

غیر قابل مدیریت ( چیزی که جمع و جور کردنش سخت باشه )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیار یا آمادن کن مثلا grab the tools

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

معادل محاوره ای فارسی: دَر رفتن. ( نه به معنی فرار ) به معنی از جا در آمدن. مثلا می گن پای یارو در رفته. یا آچار موقع سفت کردن پیچ در رفت.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زیر لب چیزی گفتن ( از روی ترس یا خجالت ) . کلمه mutter هم شبیه به همینه ولی یعنی زیر لب غر زدن.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زیر لب غر زدن. کلمه mumble هم شبیه به همینه ولی یعنی زیر لب از روی ترس و خجالت چیزی گفتن.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

نعره کشیدن

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بخشی ( از یک سفر ) The first leg of their journey

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

قواعد اخلاقی با کلمه ethnic اشتباه نگیرید که میشه " نژادی ".

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٣

( اسم ) سفری طولانی و سخت ( فعل ) با خود کشیدن و بردن چیزی با سختی

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

سازه یا ساختارای هدفمند متشکل از یک اسکلت ( معمولا با نقاط شکست ) یا بدنه اصلی که قطعات یا عوامل دیگه روش سوار هستند. در رابطه با اشیاء: مثلا تریلی ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

بیخ و بنی

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

ارائه دادن، تقدیم کردن extending an olive branch of understanding and support ارائه صلح و حمایت ( olive branch نماد صلح ) I'd like to extend my gr ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ارائه دادن I'd like to extend my gratitude to extending an olive branch of understanding and support

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

بیشتر برای پارچه و روابط استفاده میشه. یعنی برطرف کردن پارگی یا جدا شدگی یا کلا باز گردوندن دو چیزی از هم جدا شده بودند.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

معنی 1: پیش آمدن مثلا: As her graduation loomed. . . همین که فارق التحصیلی ِاو پیش آمد. . . معنی2: پدید آمدن ( شبیه به appear ) مثلا: the colossa ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

این کلمه به کلمه ی enhanced خیلی نزدیک هست با این تفاوت که: improved یعنی چیزی که قبلا ایراد داشته و الان ایرادش بهتر یا برطرف شده. در صورتی که enha ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

این کلمه به کلمه ی improved خیلی نزدیک هست با این تفاوت که: enhanced یعنی چیزی که قبلا خوب بوده، الان بهتر شده. در صورتی که improved یعنی چیزی که قب ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

تغییری کوچک در یک سند یا گواهی به منظور بهبود.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کس یا چیزی که آماده به انجام کار یا شغل خود ( عموما در ازای پرداخت مالی ) باشد.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تفکیک شده با رنگ یا رنگی مثلا تاکسی ها همه زرد هستند یا وسایل باربری به رنگ دیگه ( مثلا آبی مثل نیسان وانت )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

دارا بودن مثال: required by federal law to contain a placard از طرف قانون فدرال مستلزم دارا بودن پیوست باشد.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیوست

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

انداختن مثلا آجر انداختن نیزه انداختن ختی تحمت و بدوبیرا انداختن به کسی

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پر کردن سطح با پراکندن چیز های دیگه

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

بالا زدن surge of anger یعنی بالا زدن خشم یا his adrenaline has surged یعنی آدرزنالینش زده بالا

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

رساندن شبیه به imply هست با این تفاوت که: از imply برای غیر مستقیم رساندن و از convey برای مستقیم رساندن مفاهیم استفاده میشه.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٩

رساندن شبیه به convey هست با این تفاوت که: از imply برای غیر مستقیم رساندن و از convey برای مستقیم رساندن مفاهیم استفاده میشه.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اختصار لغوی

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پریدن به داخل چیزی یا پرداختن به کاری با اشتیاق و بدون فکر کردن

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

dove گذشته فعل dive he dove headfirst into the mountain of letters

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

پریدن ( همراه با مهارت معمولا به فاصله یا ارتفاع زیاد )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گفتار نویس کسی که با سرعت بالا گفته ها را می نویسد

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

apprise به معنی در جریان گذاشتن ( کسی از اتفاقی ) appraise به معنی ارزش یابی کردن ( عموما مربوط به مسائل مالی )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

appraise به معنی ارزش یابی کردن ( عموما مربوط به مسائل مالی ) assess به معنی ارزیابی کردن ( یا راستی آزمایی ) apprise به معنی در جریان گذاشتن ( کسی ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

assess به معنی ارزیابی کردن ( یا راستی آزمایی ) appraise به معنی ارزش یابی کردن ( عموما مربوط به مسائل مالی ) apprise به معنی در جریان گذاشتن ( کسی ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مدت زمانی که با هیجان یا اضطراب قبل از رونمایی از چیزی سپری می شه.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

املای صحیح suspense است.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

پایه

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سرسپردگی

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

خدشه

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

آرزوی داشتن my father longed for us to explore our passions فرقش با wish یا desire اینجاست که 1. این به معنی آرزو داشتن برای جیز ها و افراد دیگست ( ن ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

وفوری از

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جای پا he never wanted his children to follow in his footsteps هرگز نمی خواست فرزندانش جای پای او را ادامه دهند.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

نا متوافق

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

غرریدن

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

بی نتیجگی

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوشتار جدولی

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فاز جامد و سفت گرفتن

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فاز جامد و سفت گرفته

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

دید زدن

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پر آوازه بودن their work spoke volumes کارشون پرآوازه بود

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عملکرد متضاد بدون توجه به قواعد

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

قید چیزی را زدن ( به خصوص به ناچار، ناخواسته و داوطلبانه )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

سه کلمه شبیه هر دو به معنی "طرح کردن": contrive: متمرکز نبوغ و هوشمندانه طرح کردن. devise: متمرکز بر دقیق و با استراتژی براندیشیدن تدبیر. scheme: م ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

مخفی ( به علت قاچاقی، غیر قانونی یا ممنوع بودن )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

زدن به دل ( چیزی ( مثلا تاریکی، ترس، . . . )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

عجیب بودنی که نگرانی به همراه داره

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

کسی که پا فشارانه کنجکاو هست. ( فرقش با کمله curious در اصرار و پافشاری ــست ) معنی منفی نداره ( مثل فضول )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هر آنچه

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد

معادل محاوره ای فارسیش میشه: قلمبه سلمبه

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

جا خوردن یا مجذوب شدن He was taken by her intelligence and wit She was taken by the beauty of the landscape

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جان خود را حفظ کردن

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وقتی کار به جای باریک میرسه مثلا: He claims he’ll help us, but when push comes to shove, I doubt he’ll be there

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

روانه شدن به سمت چیزی مثلا: before slipping into the car

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

ماندن به علت عدم تمایل به رفتن

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

کنار آمدن با مساله ای ( غیر رسمی ) He couldn’t shake the feeling of loss

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بدون چشم تو چشم شدن با کسی مثلا: But Tom, already distracted by something on his phone, merely gave a half - hearted wave over his shoulder.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

مایوس شدن his heart sank a little

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

تجدد وصال

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اشاره کردن یا علامت دادن با دست مثلا: the host spots Dave and motions him over

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٣

زادگاه. جایی که طرف کودکیش رو اونجا گذرونده یا خودش رو اونجایی میدونه. ( در صورتی که birthplace صرفا محل تولد هستش و ربطی به این نداره که طرف خودش ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

روی دوش یا بدن انداختن مثلا he pulled on his robe تن پوش رو انداخت رو ( کول ) ــــش

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

شوخی غیر توهین آمیز طوری که هر دو طرف میدونن فقط واسه خندست.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بحث یا جدل معمولا به صورت دوستانه

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

معادل فارسی: مثلا یا ناسلامتی ( به صورت زیر ) بابا. یکم پول بهم قرض بده، مثلا من پسرتم.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نیمه تن به کار دادن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وجهه

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به هم رسیدن همراه با شرح رویداد ها ( تقریبا هم معنی با reunited ) It's been too long since we last caught up

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

اصطلاحا به طور خودمونی: رو دست دیگری زدن مثلا این تلوزیون زده رو دست همه ی قبلیا.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

یکی به دو کردن ( با کسی )

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عملگاه یا محدوده عملکرد مثلا یکی راجع به ماشینش میگه: the open road is her rightful domain

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

در بهتر بودن پیشی گرفتن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"انداختن" هم میتونه معنی بده. مثلا Jake shot him a mock - offended look جیک نگاهی تمسخر آمیز به او انداخت

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد

it finally given up the ghost در نهایت روح تسلیم کرد

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

در رابطه با وسایل نقلیه: ریپ زدن یا به زور کارکردن مثلا: the old washing machine continued puttering along for several more years

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد

اصطلاح معادل در فارسی: نرسیده مثلا نرسیده پسرخاله شد.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

این کلمه مرتبط میشه با کلمه ی ornament. به مفهموم چیزی یا جایی پر از جلوه های دکوری.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در سراسر مجمع there were some outliers across the board

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

foolproof outfit choice یعنی انتخاب لباسی که نمتونه ضایع باشه

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٣

در زمینه ی این کلمه مفهوم "تسلیم کردن" وجود داره، به صورت های مختلف: 1. ادله He submitted his research paper to the journal for publication 2. چیزی ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

دنباله به جا مانده از چیزی مثلا I've been leaving a trail of broken hearts in my wake

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

در غالب فعل: دلبری کردن. charming the locals یعنی دلبری کردن از محلیان. ( مثلا وقتی یه نفر میره سفر تو یه محلی )

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

سِیر و سیاهت کردن به طور پیوسته

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

احساس خشم همراه با واماندگی حاصل از ناتوانی در بهبود چیزی.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

تظاهر کردن با چهره یا اعضای بدن ادای واکنش درآوردن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

معادل فارسی: اعصاب داغون کردن/شدن ( معمولا به صورت مکرر )

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ذوق

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خود پر اهمیت بینی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جلب توجه کننده به علت عالی بودن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دگرگون شدن رو به پریشانی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

( خودمونی ) خوش رویانه اذیت کردن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

استحکام بخشیدن به چیزی با تلاش

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیشگری ناشی از اضطراب غیر منظقی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

لب به سخن باز کردن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

مبادا he left with no money to spare او ماند بدون هیچ پولی برای ( روز ) مبادا.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سوت کشیدن مثلا طرف مخش داشت سوت می کشید.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پتانسیل بالا The young artist is promising, and her paintings have already gained attention from critics. اطمینان دادن The company's promising to d ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

نمای کلی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

تو بهر چیزی رفتن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٦

در حد کمال بودن معنی این کلمه بستگی به اسمی داره که بعدش میاد. تو این مثال ها برای اشاره به "در حد کمال بودن" اسم یا صفت بعد از خودش به کار میره. T ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

در یک فرار جلو بودن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

بسیج کردن تمام نیروی مقاومتی چه برای یک فرد ( که میشه شجاعت و شهامت و قدرت اون فرد ) چه برای یک ارتش ( که میشه سرباز هاش، نیرو هاش و تسلیحاتش )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خوش سبک

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

اقامت گاه گروهی هم نوع

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

سنگین قدم برداشتن ناشی از خستگی یا وخامت اوضاع

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد

شخصیت جنگی عالی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

تلاطم

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

نگاه از بالا به پایین به کسی ریز دیدن کسی ( یا چیزی ) مثلا he was often overlooked and neglected

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عمق ِدید

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

متفاوتانه ( اگه تو فارسی چینین لغتی باشه )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

باز پس گرفتن نتیجه ی اعمال ( معمولا بد ) they may one day find themselves on the receiving end همون لرزی که از خربوزه خوردن حاصل میشه.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1_صدای پیوسته 2_کار پیوسته ( غیر رسمی ) مثلا the team was humming along یعنی تیم یکنواخت پیش می رفت

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

کج و کوله he couldn't hide the wonky cut

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

تاب دادن چیزی مثلا چوب طوری که صدا ایجاد کنه swishing back and forth

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با قدم های کوچک فرز دویدن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

it suggests that خاطر نشان می کند که. . .

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

هر چیزی که بتونه در یک مدت کوتاه بسیار موثر واقع بشه. مثلا یه بازی حین استراحت. the game is also enjoyable in short bursts

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

از این کلمه میشه زمانی استفاده کرد که مثلا یه نفر داره کتاب میخونه و راه هم میره و در این حین به جایی برخورد میکنه. She stumbled over the uneven pav ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از لحاظ کلامی زور زدن برای به کرسی نشاندن یک ادعا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دستبرد ( نه به معنی سرقت ) منظور دست بردن به کاری یا قصد کاری کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

قرارداد کار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

امور اقتصادی گسترده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

نسبت دادن یک راه حل به یک موضوع یا معضل ( در یک سخنرانی برای گروهی از افراد )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مواد روان گردان که شبیه تریاک هستند. مثلا شربت opium که کلینیک های ترک اعتیاد میفروشن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

یکنواختی بی فایده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در رابطه با آب ( یا مایعات ) " زلال " هم معنی میده.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تبدیل کردن باوری به خرافه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مبتذل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دستورالعمل ها و چارچوبی که یک فرد بالا دست در یک سازمان در اختیار مجریان یا صاحبت اختیاران مراتب پایین تر قرار می دهد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

کلمه ی recognize از جنس همین کلمه ــست.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

وارونگی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی حیا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

چیز یا ایده ای که شکست در آن آشکار است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کسی که توانایی ها و یا خدماتش به دستمزدی که میگیره می ارزه.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

لباس خاص مخصوص مناسبتی خاص سخت میشه معادل خاصی واسه این کلمه تو زبون فارسی پیدا کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

رو هوا زدن ( فرصت ها )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تلقی شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

با گردن کلفتی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

fuel قُوا fueled تقویت شده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پیش دستانه پیش بینی برای اقدام بعدی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

املای صحیح invade هست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مختصر مفید

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

بی هیاهو

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مقدار تجلل جشن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خشک و خالی مثلا یه چشن خشک و خالی منظور چیزیه که ایراد نداره ولی پربار هم نیست. مثل شخصی که سلامت هست ولی لاغره و هیکل زیبا نداره

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

بستن راه it's always better if the driver in front knows whose truck they're cutting off همیشه بهتره راننده جلو بدونه ( راه ) کامیون کیو میبنده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

انتصاب ( چیزی/کسی را در جایی گماشتن/قرار دادن )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

به مشکل خوردن where a lot of people get tripped up is when try to think of some practical examples for the solution بسیاری از مردم در جایی که سعی می ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تو بازی snooker به توپ قرمز هم گفته میشه.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1 - برخورد 2 - وارد آمدن ( بر چیزی ) ( ینی یه جورایی تاثیر ) مثلا برای تاثیری که ادویه بر طعم غذا وارد میکنه میشه از کلمه impact استفاده کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

آسیب حاصل از فشار بیش از حد عموما برای اعضای بدن استفاده میشه ولی میتونه واسه غیر جاندار هم استفاده بشه. مثلا: The old bridge strained under the wei ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

قابل به کار گیری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

طرز کار کِشی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ضغیف در سرویس دهی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

رونق دادن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مدارا در گفتار از لحاظ احترام مثلا he is not mincing his words یعنی: او کلماتش را محترمانه ( اصلاح ) نمیکند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

alter

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

چیزی که بعد از یک بار استفاده بیرون ریخته میشه.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بیشتر پرداختن به چیزی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

برانداز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نیّت، مقصود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

سپردن کار یا مسئولیتی به کسی یا چیزی دیگر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

افراد هم فاز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

راغب شدن