معنی: برگشت، نقض، واژگونی، واژگون سازیمعانی دیگر: برگشت (معمولا در جهت بدشانسی یا مخالف خیر و صلاح)، بدبیاری، وارونگی، واژگونگی، نگون بختی، حرکت یا چرخش معکوس، وارونسازی، نق
بررسی کلمه
اسم ( noun )
• (1)تعریف: an incident or event that causes progress to stop or losses to occur; setback. • مشابه: down, reverse
• (2)تعریف: the act of reversing or state of being reversed. • مشابه: about-face, double, reaction, reverse, undoing
- His reversal of his decision surprised everyone.
[ترجمه گوگل] تغییر تصمیم او همه را شگفت زده کرد [ترجمه ترگمان] واژگونی تصمیم او همه را شگفت زده کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3)تعریف: the changing of a verdict on appeal by a higher court.
جمله های نمونه
1. the reversal of fortune
واژگونی بخت و اقبال
2. the reversal of rotation
وارونسازی چرخش
3. The government suffered a total reversal of fortunes last week.
[ترجمه گوگل]دولت در هفته گذشته متحمل تغییر کامل ثروت شد [ترجمه ترگمان]دولت هفته گذشته دچار تغییر کلی ثروت ها شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Some Internet firms have suffered a painful reversal of fortune .
[ترجمه Sina] بسیاری از شرکت ها و موسسات اینترتی از وضعیت بد اقتصادی رنج میبرند ( قبلا وضعیت آن ها خوب بوده اما اکنون تغییر کرده است )
|
[ترجمه گوگل]برخی از شرکت های اینترنتی دچار یک واژگونی دردناک شده اند [ترجمه ترگمان]برخی از شرکت های اینترنتی از برگشت دردناکی از ثروت رنج برده اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. This represents an apparent reversal of previous US policy.
[ترجمه گوگل]این نشان دهنده یک معکوس آشکار از سیاست قبلی ایالات متحده است [ترجمه ترگمان]این نشان دهنده بازگشت آشکار سیاست قبلی ایالات متحده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The company's financial problems were only a temporary reversal.
[ترجمه گوگل]مشکلات مالی شرکت تنها یک معکوس موقت بود [ترجمه ترگمان]مشکلات مالی این شرکت تنها یک برگشت موقت بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The company suffered a great reversal of fortunes when public taste changed.
[ترجمه گوگل]زمانی که ذائقه عمومی تغییر کرد، این شرکت دچار تغییرات بزرگی شد [ترجمه ترگمان]هنگامی که ذوق عمومی تغییر کرد، این شرکت دچار تغییر بزرگ ثروت ها شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. It's a complete role reversal / reversal of roles .
[ترجمه گوگل]این یک واژگونی کامل نقش / واژگونی نقش ها است [ترجمه ترگمان]این کاملا برگشت \/ برگشت نقش ها است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. This reversal would have been practically impossible under Gats.
[ترجمه گوگل]این برگشت در زمان گتس عملا غیرممکن بود [ترجمه ترگمان]این جابه جایی، عملا غیر ممکن بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Such a complete reversal of her usual immunity only served to strip her of every vestige of confidence.
[ترجمه گوگل]چنین معکوس کردن کامل مصونیت همیشگی او فقط باعث شد که تمام بقایای اعتماد او را از بین ببرد [ترجمه ترگمان]به این ترتیب، فقط مصونیت کامل او فقط برای آن بود که او را از هرگونه اعتماد به نفسی تازه کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Was the news of financial reversal enough to explain his uncharacteristic outburst?
[ترجمه گوگل]آیا خبر برگشت مالی برای توضیح این طغیان نامشخص او کافی بود؟ [ترجمه ترگمان]آیا خبر of مالی کافی بود تا outburst غیر معمول خود را توضیح دهد؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Only this time, it was almost a complete reversal of form by each.
[ترجمه گوگل]فقط این بار، تقریباً یک معکوس کامل از فرم توسط هر یک بود [ترجمه ترگمان]فقط این بار تقریبا یک وارونگی کامل از هر یک بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. That transfer led to a reversal of scientific, philosophic, religious, political and economic beliefs.
[ترجمه گوگل]این انتقال منجر به وارونه شدن باورهای علمی، فلسفی، مذهبی، سیاسی و اقتصادی شد [ترجمه ترگمان]این انتقال منجر به برگشت عقاید فلسفی، فلسفی، مذهبی، سیاسی و اقتصادی شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The opening of telecommunications markets represents a huge reversal.
[ترجمه گوگل]باز شدن بازارهای مخابراتی نشان دهنده یک معکوس بزرگ است [ترجمه ترگمان]باز کردن بازارهای دور از راه دور، برگشت بزرگی را نشان می دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• act or instance of overturning, inversion, act or instance of reversing when there is a reversal of a process or policy, it is changed to the opposite process or policy.